متن ادبی «عطر گام‏هاى دردانه پيامبر»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: آذر 1386، شماره 103
نقى يعقوبى
پيامبر، پيشاپيش فاطمه عليهاالسلام حركت مى‏كرد. جبرئيل و ميكائيل، سمت راست و چپش بودند. هفتاد هزار فرشته به دنبالش راه افتاده بودند تا عطر گام‏هاى دردانه پيامبر، مشامشان را بنوازد.
ملكوتيان به وجد آمده بودند.
آفتاب، روى شانه مدينه دست گذاشته بود و ابرهاى كدر را طرد مى‏كرد تا در روشنى، به خانه على عليه‏السلام برسند.
اينجا خانه على‏ست!
اينجا خانه على‏ست!
همه آمده‏اند، پيامبر، جبرئيل، ميكائيل...
حتى آنها كه پيامبر دست رد بر سينه‏شان زده بود و در پاسخ خواستگارى‏شان از فاطمه عليهاالسلام فرموده بود: «در انتظار فرمان خدا هستم».
همه آمده‏اند:
فاطمه نيز آمده است؛ آمده است تا تپش لحظه‏هاى مشتركش را در ساحت سرنوشت قدم بزند. آمده است تا شريك لحظه‏هاى سخت تنهايى على عليه‏السلام باشد.
آمده است تا در ازدحام نامرد شهر، گرد و غبار غربت على عليه‏السلام را بكاهد. آمده است تا عظمت انسان را در آينه عصمت، به تصوير بكشد.
اگر على عليه‏السلام نبود...
راستى اگر على عليه‏السلام نبود، چه كسى هم كفو فاطمه عليهاالسلام بود.
اگر على عليه‏السلام نبود، پيامبر دست‏هاى فاطمه را در دست كه مى‏گذارد؟
اگر على عليه‏السلام نبود، خورشيد وجود ريحانه پيامبر، در محراب قلب كدام بشر مى‏درخشيد؟
امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: «اگر خداوند على‏بن‏ابيطالب عليه‏السلام را نمى‏آفريد، فاطمه عليهاالسلام را همسرى نبود».