متن ادبی «دو گوهر هستی»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

بهشت از رایحه ‏ای دلنوار، سرمست می ‏شود.
جشنی برپاست از انبوه فرشتگان و کائنات.
بر منبری از نور و روشنایی، جبرئیل خطبه می‏خواند برای علی علیه ‏السلام و فاطمه علیهاالسلام و زندگی آغاز می‏شود.
طوبی، دل‏انگیزترین نغمه‏ اش را شاباش می ‏فرستد.
صدایی می‏ شکوفاند جان‏ها را و شاید خداست که برای این عروس و داماد پیام تبریک و تهنیت می‏ فرستد.
زمین:
خانه وحی، مهبط فرشتگان است.
مدینه، شادیِ این دقایق مقدس را پشت در خانه، به وجد آمده است.
از میان تمام مردان عرب، تنها مدال همسری فاطمه، گردن‏آویز علی می ‏شود.
راز عشقی بزرگ.
مَرَجَ الْبَحْرَیْنَ یَلْتَقیان.
دو دریا به هم می‏ پیوندند در قداستی بی‏ نظیر.
دو دریای علم و حلم، علی و فاطمه، تا جهان به خنکای وجودشان به ساحل آرامش برسد.
و آب که چه زیبا مهر فاطمه را به دل دارد و خاک که راز بزرگی علی را به دوش می‏کشد.
و عشق که از تلاقی این دو متولد می‏شود؛ آب و خاک،دین از این پس، آسوده خواهد بود در سایه‏سار محبت و مهربانی این عروس و داماد.
«وَ لَهُ الجَوارِ المُنْشَئاتُ فِی البَحْرِ کَالاَعْلام؛ و از آن دو دریا، دو گوهر هستی پدید می‏آید؛ حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشت».
و حقیقت ادامه می‏یابد در گرو پیوند علی و فاطمه؛
زیر یک سقف، پای سفره‏ای ساده، از پیوند دو نور، تا یازده ستاره روشن و تاریخ عشق، از همین‏جا آغاز می ‏شود.
اشارات :: دی 1384، شماره 80
خدیجه پنجی