اشارات :: دی 1384، شماره 80
محمد کاظم بدرالدین
واژهای از غربت، با فاصله از حماسه عاشورا در کوفه افتاده است. حالا که میدان نبرد کربلا برای مسلم رقم نخورد، حاشا که این کوچه هایِ تنگ، حمایت و استقامت را از او بگیرند!
مورخان را بیاورید تا بنگارند یکتنه در مقابل بی وفایی و مهمان کُشیِ کوفیان ایستاد و یکه تازی و ثابت قدمی اش، تکذیب صادقانه ای بود بر هزاران نامه ای که برای حسین بن علی علیه السلام نوشتند!
مورخان را بگویید از تمامِ شهر، «طوعه» را زن بنویسند و آیندگان او را مردترین بخوانند که به رویِ تنهایی مسلم، دربِ میزبانی گشود. بیعت گریِ ابتدایِ کوفیان چقدر به لطیفه میماند که میخواستند هویتِ اصلیِ خویش را به پشت پرده بکشانند!
شروعِ کوفیان از جوان هایِ به اصطلاح پا در رکابِ مسلم بود. نزاع میکردند اینکه مقدم باشند و بنشینند و زانو بگیرند برای سوار شدنِ مسلم. اما دیری نپایید که سفیر سرخِ حسینی، نقاب از چهره تک تک آنان برداشت و به دست لحظه های خشونت و نامردی، به دارالاماره کشیده شد.
تنها سلولهای مسلمِ غریب، مضطرب از فردای حسین بود که در این حجمِ بیوفایی، روزی یاری میطلبد.
مورخان را بگویید بنویسند: شهد شهادت آنقدر برای مسلم بن عقیلِ تشنه، شیرین و گوارا بود که گویا آن جام را دوبار نوشید. (از سویی سرش را جدا کردند و دیگر مرتبه پیکر مطهرش را از ارتفاع کاخ، به زمین افکندند).
مسلم، قطرات خونش را به مظلومیِ مولای غریبش حسین علیه السلام گره زد و جسارتهای زیادِ «ابن زیاد» ماندگار شد.
چشمانِ نهم ذیحجه دید که کینه های خود را از کشته مسلم هم دریغ نداشتند. کوفیانِ بیوفا نشان دادند که در همیشه جهان و در گرمیِ بازار مردانگی، حرفها و پیمانهایشان خریدار ندارد.
مسلم، دیباچه کتاب پرتیراژِ کربلاست.
متن ادبی «به دستِ لحظه های نامردی»
- بازدید: 4280