اشارات :: دی 1386، شماره 104
ميثم امانى
غدير، پيام رهايى است؛ پيام گسيختن زنجيرهاى بسته بر پاى بشر، پيام تداوم پيامبرى است با همه آرمانهاى بلندش.
غدير، ادامه بعثت است براى شكستن بتهاى فكر و دل، براى عبور از خودپرستى به خداپرستى، براى بيرون آمدن از اسارت خويش و رسيدن به آزادگى حقيقى كه در سايه عبوديت حاصل مىشود.
غدير، كمال نبوت است و دنباله خطى كه پيامبر ترسيم كرده؛ تا هر چه رنگ و بوى تعصب را بشويد و هرچه ديوار تبعيض را بكوبد.
غدير، اتمام نعمت است و دستخدا بر سر اهالى زمين تا با عدالت علوى، باقيمانده رسوم جاهليت را بشكند، هرزههاى شرك و نفاق را برچيند و خون طاغوتهاى جديد را بريزد.
غدير، پايان رسالت است و على عليهالسلام مولا مىشود تا پرچم پيامبر را پس از او به دست بگيرد و لباس رزم بپوشد براى آزادى بندگان خدا.
واپسين وصيت
پاى غدير، سرنوشت معنويت شيعه رقم مىخورد و پيام آسمانى توحيد، به كسانى كه خدا را نه با زبان، كه با مشاهده جان دريافتهاند، مىرسد.
در گرماى بيابان، بر ريگهاى تفتيده، بشر را به كسانى سپردهاند كه جامع صفات نيكويند؛ در تنهايى، مرد عبادت و در ميدان، مرد رشادت، در علم بىنظير و در عمل بىبديل.
در آخرين حج پيامبر، در نقطه جدايى كاروانها، اسوه حكومت، معرفى مىشود تا زمامداران آينده، مشقِ خويش را بدانند و راه خويش را بيابند.
پاى بركههاى غدير، وصيت پيامبر نوشته مىشود:«كتاب خدا و اهل بيتم را به يادگار گذاشتهام تا در كورهراههاى زندگى، گمراه نشويد. درس مساوات و برادرى را ميان شما به يادگار گذاشتهام. شما با هم برادريد؛ خدايتان يكى و پدرتان يكى است؛ همه شما از آدميد و آدم از خاك است. عرب و عجم بر يكديگر برترى ندارند؛ بهترين شما باتقواترين شماست».
«رسوم جاهليت، باطل است ديگر. شيطان از اين آب و خاك نااميد شده است.» در عطشزارِ دوردست، در آتشْ باران، وصيت پيامبر نوشته مىشود؛ اما كجايند كسانى كه گردن نهند به پذيرش آن!
غدير، بارها اتفاق افتاده بود
غدير، در امتداد مدينه است.
غدير، نه تنها در حجةالوداع پيامبر، كه بارها رخ داده بود؛ در دعوت «عشيرة الاقربين»، در «ليلة المبيت»، در غزوه خندق.
غدير، نه تنها در حجةالوداع پيامبر، كه بارها شنيده شده بود؛ در «حديث منزلت»، در حديث «شهر علم»، در آيههاى ولايت.
غدير، روزِ بعد از روز بعثت نيست؛ غدير روز اسلام است؛ از صبح تا شب؛ تمام دقيقههايش، منطبقاند بر دقيقههاى روز بعثت.
پيام كوتاه
غدير، يك تاريخ است؛ تاريخى سرخ كه اولش مدينه است، وسطش كربلا و آخرش ظهور.
متن ادبی «اتمام نعمت»
(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)
- بازدید: 4283