متن ادبی «اين دست‏ها را به خاطر بسپاريد»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: دی 1386، شماره 104
حسين اميرى
كابين اشتران فكرتان را روى هم بگذاريد! خاطره‏هاى بدر و احد و خندق را فراخوانيد! نگذاريد جمعيت فكرتان پريشان شود و آن‏گاه كه محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، از كابين اشتران بالا رفت، بينديشيد؛ بر اين ايستادن و بر اين تعجيل بينديشيد. دستش را ببينيد و دست يارى‏تان را به خاطر بسپاريد! اى مهاجرين مبعث عشق؛ اى انصار هجرت نور! دست على را به خاطر بسپاريد!
اينك شما پيامبريد!
از دور دست تاريخ، آن سوى غدير؛ از دور دست خاطره‏هاى آفتاب سوزان حجاز، صداى محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به گوش مى‏رسد. گويى استمداد مى‏كند از زمان؛ گويى ياور مى‏خواهد از تاريخ؛ گويى مى‏خواهد خاك‏هاى گرم غدير را شاهد بگيرد بر اين انتصاب آسمانى.
اينك پيامبر، جبرئيل است و اينجا غدير وحى. اى از حج برگشتگان مدينه! زين پس شما پيامبريد، تا خبر ولايت على را پيش قوم خود بريد.
سند حقانيت على عليه‏السلام
غدير، اى امام آب‏ها! هر جا كه باشم، تو چاه خواهى بود و من تنهايى خسته و سرشار از رازهاى نگفته. غدير! تو از آن پس، در حجاز نماندى؛ با من از مدينه تا كوفه آمدى، مرهم خستگى‏هايم شدى و محرم دل‏بستگى‏هايم. با من در فراق فاطمه سوختى؛ در نهروان جنگيدى؛ با من در صفين و جمل زخمى شدى.
حالا پسر ابوطالب، سفر كرده و تو زخمى در ميان جغرافياى مسلمين مانده‏اى.
يادگار زخم‏هاى على! سند حقانيت قرآن ناطق باش تا عشق باشد؛ باش تا دين بماند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page