دربینهایت
انسان مدرن و آزادي از تکليف
پرسش: رابطه بنده و مولي مربوط به دورههاي پيشتر تاريخ است ولي امروز و در عصر مدرنيته، انسان ديگر به دنبال تکليف نيست بلکه طالب حقوق خود است؛ بنابراين چرا هنوز از تکليف ديني و لزوم اطاعت از ولي امر سخن ميگوييد؟
پاسخ: ميگويند زندگي اجتماعي بشر، در طول تاريخ، مراحل گوناگوني را پشت سر نهاده است. در دوراني از تاريخ بشر، مسأله بردهداري مطرح بود و حفظ تمدن و پيشرفت ميطلبيد که انسانهاي ضعيفتر بردة ديگران باشند و توسط آنان به بيگاري کشانده شوند.
طبيعي است که متناسب با آن عهد، رابطة انسان و خدا در قالب رابطة عبد و مولي ترسيم ميشد؛ اما اکنون که نظام بردهداري ورافتاده است، نبايد مقياسهاي آن دوران را در نظر گرفت.
امروزه بشر، سرسپردگي را نميپذيرد و احساس آقايي ميکند نه بندگي؛ پس نبايد بگوييم که ما بندهايم و خدا مولي. امروزه ما بايد خود را جانشين و خليفة الله بدانيم، کسي که جانشين خداست، احساس بندگي ندارد.
دستورات، الزامات و تکاليف قرآن هم مربوط به عصر بردهداري است؛ چون وقتي پيامبر به رسالت مبعوث شد، نظام بردگي حاکم بود.
پاسخ شبهة فوق را از زاويه رويکرد تکويني و تشريعي ارائه ميدهيم، چه اين که ما مواجه با دو مقام هستيم: مقام تکوين و مقام تشريع. به عبارت ديگر، مقام هستها و واقعيتها و ديگري مقام بايدها و تکليفها. از نظر تکوين بايد ديد که ما چه نسبتي با خدا داريم. اگر پذيرفتيم که خدايي هست و آفريننده ماست، قبول کرديم که او خالق ما و ما مخلوق اوييم، هم در اصل به وجود آمدن و هم در ادامة زندگي و هم در تمام ريز و درشت رفتار خود وابسته به فيض خداييم، حال که خدا خالق ماست و ما بي او و لطف او هيچ از خود نداريم او مالک و خداي ما و ما مملوک و عبد او هستيم، لازمة اعتقاد به خدا اين است که ما خود را مخلوق، عبد و مملوک و عبد او بدانيم از اين روست که همة مسلمانان در اصليترين و برجستهترين عبادت خود يعني، نماز ميگويند: اشهد ان محمداً عبده و رسوله. اساساً شايستهترين و افتخارآميزترين مقام و برترين شخصيت انساني، عبد خداوند بودن است.
خداوند نيز در قرآن، مکرر واژه زيباي «عبد» و مشتقات آن را به کار برده است و کمال عبوديت را عاليترين مقام و کمال انسان ميشمرد، که انسان پس از طي مراحل تکامل به آن نائل ميآيد.
در رويکرد تشريعي، اين سخن که آزاد بودن انسان با زير بار قانون رفتن و پذيرش مسؤوليت سازگار نيست و آدمي حتي ميتواند به قانوني که به آن رأي داده عمل نکند، نتيجهاي جز توحّش و بربريت به همراه ندارد. کسي که طرفدار تمدن و مدنيت است، نيک ميداند که اولين رکن مدنيت پذيرش مسؤوليت و تعهد در قبال قوانين است و با بيقيدي، عدم پذيرش محدوديت و مسؤوليت نه تنها نميتوان داعيه تمدن نوين و مدرنيسم داشت، بلکه بايد خود را فرو غلطيده در پستترين شکل توحش يافت. طبعاً در جامعة اسلامي و معتقد به خدا نيز مجموعه قوانين اسلامي مبناي نظام و رکن مدنيت جامعه ديني به حساب ميآيد و شهروندان اين جامعه خود را در برابر قوانين ديني مسؤول و متعهد ميدانند.