همه ميگفتند کار سختي است و تحمل و صبر زيادي ميخواهد. راست هم ميگفتند بچهاي که چشم باز کرده تا اکنون که دارد دو سالش ميشود با شير مادر عجين و همدم بوده و آب و غذايش و حتي غذاي روحش بوده حال چگونه ميخواهد آن را ترک کند؟
او حالا آنقدر فهميده شده که خودش متکاي کوچکش را روي پاي مادر ميگذارد و دراز ميکشد و خود را آماده خوردن شير ميکند. حتماً ترک دادن چنين کودکي بايد کار سختي باشد. در تابستان آن سال که فرزندم دو سالش تمام ميشد، به زيارت عليبنموسيالرضا (ع) مشرف شدم و از سر خلوص از آن امام همام خواستم که اين امر بر من و کودکم آسان بيايد. وقتي به قم برگشتم تصميم گرفتم که اول شير روزانهاش را ترک کنم. در شب اول به او شير دادم و در طول روز به او شير ندادم. کودکم در آن روز هيچ شيري نخورد و يادي هم نکرد و روز دوم و سوم همينطور، آري به برکت الطاف آن امام رئوف کودک من حتي يکبار هم يادي از شير خوردن نکرد گويي او هرگز شيرخوار نبوده است.
ف چوبدار