فضايل و كرامات

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

همچنانكه پروردگار دوازده نقيب از بنى اسرائيل برگزيد، براى اين امّت هم دوازده پيشوا اختيار كرد تا به اذن او پيشوا و رهنماى مردم به سوى او باشند.
)ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ( آيا مگر نه اينكه خداوند مى داند رسالتش را در كجا قرار دهد؟ چرا.
از همين رو امام برترين خلق خدا در علم خداست و به همين دليل خداوند او را براى اين منصب بزرگ الهى برگزيده است!! امام نيز خدا را بنده بود و ايمان و معرفت به خدا دلش را آرام بخشيده بود.
دوست داشت در برابر خدا تسليم باشد به همين علّت خداهم با اودوستى مى ورزيد و وى را جايگاهى و الا عطا كرد و در پيشگاه پروردگارش مورد پسند قرار گرفت.
كرامتهايى كه بر دستان آن حضرت آشكار شد چيزى جز نشانه اى آشكار براى نماياندن نهايت محبّت خدا به او و نتيجتاً نهايت ميزان محبّت او به خدا و تسليم و خشنودى اش بدانچه خداوند براى او در نظرداشت، نبود.
امام هادى عليه السلام ذكرى داشت كه به نظر مى رسد خود آن را تكرار مى كرده است.
وى اين ذكر را به شيعيانش آموخت و به آنان فرمود: از خداخواسته ام كه هر كس پس از مرگم، )به آرامگاهم آمد و( با اين ذكر خدارا خواند دعايش را اجابت گويد.
اين ذكر چنين است: "يا عدتى عند العدد و يا رجائى و المعتمد و يا كهفى و السند و يا واحديا احد يا قل هو اللَّه احد، اسألك بحق من خلقته من خلقك و لم تجعل فى خلقك مثلهم احدا ان تصلّى عليهم و تفعل بى.
اين ذكر، در واقع ديباچه صفات امام و كليد شناخت اوست.
اوبنده اى بود كه خدا را خالصانه مى پرستيد و نمونه كاملى بود از آنچه كه دراين حديث قدسى آمده است: "بنده من! مرا فرمان بر، تا نمونه اى از من يا مثل من شوى.
من به چيزى مى گويم باش پس همان مى شود و تو هم به چيزى مى گويى باش پس همان مى شود".
او بنده اى بود مطيع خدا و خدا هم موجودات را رام و فرمانبر او كرداو از پروردگارش ترسيد و خدا هم هر چيز را از او ترسانيد.
ما بايدكرامتهاى اهل بيت عليهم السلام را در اين چهار چوب قرار دهيم كه اين همان چهارچوب مناسبى است كه آنان خود و علم و كرامت خويش را در آن نهادند.
به عنوان نمونه وقتى كه خداوند برخى از آيات خويش را بر دست امام هادى عليه السلام ظاهر ساخت و يكى از دوستانش ظرفيت تحمّل آن رانداشت و شيطان او را در اين خصوص به وسوسه انداخت، امام فوراًكوشيد او را از اشتباه بيرون آورد.
لذا به وى فرمود: "امّا آنچه در سينه تو خَلَجان كرد، پس اگر "عالم" بخواهد تو را ازآن آگاه مى سازد.
خداوند بر غيب خويش كسى را مطلع نكرد مگر رسولى كه او را پسنديد.
پس هر آنچه نزد رسول است، پيش "عالم" هم موجوداست و هر آنچه رسول بر آن آگاه شد ، جانشينان او هم بر آن آگاهند تامبادا زمين از حجّتى كه با او علمى باشد كه به راستى گفتارش و جوازعدالتش دلالت مى كند، خالى نماند.
اى فتح! بعيد نيست كه شيطان خواسته باشد براى تو شبهه اى ايجاد كندودر برخى از آنچه كه من با تو گفتم و تو را از آن آگاه ساختم، گمان وترديد پديد آرد تا تو را از راه خدا و صراط مستقيم او به در برد.
آنگاه تو خواهى گفت: "حال كه اينان چنينند، پس خدا يگانند".
پناه بر خدا! اينان )ائمه( مخلوق وپرورش يافتگان آلهى اند، مطيع خدايندو در پيشگاه او خوارند و بدو متمايل.
پس چنانچه شيطان از ناحيه آنچه به تو باز گفتم، بر تو وارد شد او را با سخنى كه با تو در ميان نهادم،سركوب كن.
فتح گويد: به آن حضرت گفتم: فدايت شوم! مشكل مرا، حَل كردى وشبهه شيطان ملعون را با اين توضيح بر طرف ساختى.
در ذهن من آن بودكه شما خدا يگانيد.
فتح گويد: در اين هنگام امام هادى عليه السلام به سجده افتاد و در سجودش مى فرمود: "اى آفريدگارم! من براى تو خوار و فرو تنم".
فتح گويد: او همچنان در سجده بود تا آنكه شب به سر رسيد.
كرامتهايى كه اينك براى شما بازگو مى كنيم به لطف همين ارتباطاستوار ميان امام و پروردگارش بوده است.
پيروان امام عليه السلام از دانشمندان ربّانى و مجاهدان صابر ، نيز همانند او،خدا را به اخلاص مى پرستيدند و خداوند هم پاداش كردار صالح آنان راتباه نمى كند و آنان را در دنيا، همچون آخرت، يارى مى رساند كه خودفرموده است.
)وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌ عَزِيزٌ (1)).
و باز فرموه است: )وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (2)).
بدينسان خواهيم ديد كه چگونه امام مؤمنان را دعا مى كند و خداچگونه دعايش را در حق آنان اجابت مى فرمايد.
يونس نقاش، يكى از دوستان امام است كه توفيق خدمتگزارى به امام را يافت.
روزى لرزان خدمت آن حضرت آمد و گفت: سرورم! تو راسفارش مى كنم كه در حق خانواده ام نيكى كنيد امام عليه السلام پرسيد: چه خبراست؟ گفت: خيال فرار دارم.
امام لبخند زنان پرسيد: چرا؟ گفت:موسى بن بغا، نگين بى ارزشى براى من فرستاد كه بر آن نقشى بنگارم.
موقع نقاشى اين نگين دو قسمت شد و فردا وعده اوست كه نگين را بگيرد،موسى بن بغا هم كه حالش معلوم است، )اگر از اين امر آگاه شود( يا هزارتازيانه به من مى زند و يا مرا مى كشد.
امام فرمود: به خانه ات برگرد كه جز خير و نيكى چيز ديگرى نخواهد بود.
چون صبح فرا رسيد، يونس لرزان خدمت امام آمد و عرض كرد:فرستاده ابن بغا آمده تا نگين را بگيرد.
امام فرمود: برو كه جز خيرنخواهى ديد.
يونس پرسيد: سرورم به او چه پاسخى بدهم؟ امام تبسمى كرد و فرمود: پيش او برو و ببين به تو چه مى گويد، هرگز جز خير چيزديگرى نخواهد بود.
يونس رفت و خندان بازگشت و به امام گفت: سرورم فرستاده ابن بغابه من گفت: كنيزكان سَرِ اين نگين خصومت كردند، اگر ممكن است آن رابه دو نيم كن تا تو را بى نياز كنيم.
امام عليه السلام فرمود: خدايا سپاس تو راست كه ما را از آنها قرار دادى كه حق شكر تو را به جاى آوردند.
به او چه گفتى؟ يونس پاسخ داد: گفتم مرا مهلت ده تا در باره آن فكر كنم كه چگونه اين كار را انجام دهم.
امام فرمود: درست گفتى.(3)
محمّد بن فرج يكى از مجاهدان ثابت قدمى بود كه امام به او نامه اى نوشت و وى را از بلايى قريب الوقوع آگاه كرد.
وى نقل مى كند: امام هادى عليه السلام براى من نوشت: كار خويش فراهم آر و احتياط پيشه كن.
محمّد گويد: من در مقام فراهم آوردن كارهاى خود بودم ونمى دانستم كه امام از چه رو چنين دستورى به من داده؟ كه مأمورى آمد و مرا از مصر به زنجير بسته بيرون برد و همه اموالم را توقيف كرد.
هشت سال در زندان بودم.
آنگاه نامه ديگرى از آن حضرت رسيد كه در آن گفته شده بود.
در طرف غربى )بغداد( منزل مكن.
گفتم در زندان اين مطلب را براى من مى نويسد؟ واقعاً عجيب است! امّا ديرى نپاييد كه زنجير از دست وپايم گشودند و مرا از زندان آزاد كردند.
چون محمّد بن فرج به عراق بازگشت، مطابق دستور امام در بغدادتوقف نكرد و به سوى "سرّمن رأى" روان شد.(4)
امام هادى عليه السلام همچنانكه به روا ساختن نيازهاى پيروانش توجّه نشان مى داد در تأديب آنان نيز مى كوشيد.
از جمله اين موارد ماجرايى است كه ابو هاشم جعفرى براى ما نقل مى كند و مى گويد: تنگدستى بسيار سختى به من رسيد.
نزد امام هادى عليه السلام روانه شدم.
به من اجازه ورود داد و چون نشستم، فرمود: ابو هاشم كدامين نعمتهاى خداى عزوجل را ميخواهى شكر كنى؟ ابو هاشم گفت: زبانم بند آمدوندانستم او را چه پاسخ دهم.
پس خود آغاز به سخن كرد و فرمود: "خداى تو را ايمان ارزانى فرمود و بدن تو را بر آتش حرام كرد، و تورا عافيت داد و بر طاعت يارى ات كرد، تو را قناعت داد و از ريخت وپاش مصونت داشت.
ابو هاشم! من خود به پاسخ گفتن، ابتدا كردم چون پنداشتم كه تو مى خواهى از كرده كسى كه در حق تو اين همه نعمت داده،زبان به شكايت بگشايى، من دستور داده ام كه صد دينار به تو بپردازند.
آن را بگير".(5)
از اين روايت چنين به نظر مى رسد كه عمل آن حضرت در بر خورد باياران و دوستان مشروط به پاى بندى آنها به واجبات دينى بوده است.
ابو محمّد طبرى، در همين باره ماجراى انگشترى را كه به لطف امام بدو رسيده بود نقل كرده و گفته است: "آرزو مى كردم كه اى كاش انگشترى از جانب آن حضرت به دستم مى رسيد.
ناگاه نصير خدمتكار دو درهم برايم آورد و من يك انگشترى درست كردم.
نزد قومى رفتم كه در حال باده گسارى بودند آنان دامنگيرمن شدند تا آنجا كه يكى دو پياله شراب نوشيدم.
انگشترى چنان درانگشتم تنگ بود كه نمى توانستم آن را به هنگام گرفتن وضو بگردانم.
پس شب به سر رسيد و صبح شد در حالى كه من انگشترى را گم كرده بودم.
ازاين رو به درگاه خدا توبه آوردم".(6)
گرايش و بستگى انسان به اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله اگر خالص و بى شايبه و تنها به خاطر خدا باشد، وسيله اى خواهد شد براى هدايت و سعادت فرد.
ماجراى زير مى تواند حاكى از عمق راستى اين حقيقت باشد: جماعتى از اهل اصفهان روايت كرده اند كه مردى در اين شهر بودعبدالرحمن نام، او شيعه مذهب بود.
از او پرسيدند: چرا مذهب شيعه رابرگزيدى، و قايل به امامت امام على النقى شدى؟ پاسخ داد: به خاطرمعجزه اى كه از وى ديدم.
داستان از اين قرار بود كه مردى تنگدست بودم،با اين حال زباندار وپر جرأت بودم.
در يكى از سالها اهل اصفهان مرا باجماعتى براى تظلّم نزد متوكّل فرستادند.
چون ما نزد متوكّل رفتيم، روزى بر در سراى او بوديم كه دستور داد امام را احضار كنند.
من از شخصى پرسيدم كه اين مرد كيست كه متوكّل دستور احضار او را داد؟ مرد پاسخ داد: آن مرد امام على النقى يكى از علويهاست كه رافضه )شيعيان( او راپيشواى خود مى دانند سپس گفت: ممكن است متوكّل او را احضار كرده تابه قتلش رساند.
من با خود گفتم: از جاى خود تكان نمى خورم تا اين مردعلوى بيايد و او را ببينم.
ناگهان شخصى سوار بر اسب پيدا شد، مردم براى احترام در طرف راست و چپ راه او صف كشيدند و به تماشايش مشغول شدند.
چون نگاه من بر او افتاد مهرش در دلم جاى گرفت وشروع كردم در حق وى دعا كردن كه خداوند آزار متوكّل را از او باز دارد.
آن حضرت از ميان مردم مى گذشت، در حالى كه نگاهش به يال اسب خويش بود ونه به راست مى نگريست و نه به چپ.
من نيز همچنان به دعا گويى او مشغول بودم.
پس چون به طرف من آمد، نگاه كرد و فرمود: خدا دعاى تو را مستجاب كند و عمرت را دراز و فرزندانت را بسيارگرداند.
چون من اين سخن را شنيدم لرزه بر اندامم افتاد و در ميان دوستانم افتادم.
آنها از من پرسيدند كه تو را چه مى شود؟ گفتم: خير است و حال خود را با كسى باز نگفتم.
پس به اصفهان برگشتم، خداوند ثروت بسيار به من ارزانى فرمود و آنچه امروز در خانه دارم به يك ميليون درهم مى رسد به جز آنچه كه بيرون از خانه دارم و ده فرزند هم به من داده شد و اكنون بيش از هفتاد سال از عمر من گذشته است و قايل به امامت مردى هستم كه از دل من خبر داده و دعايش در حق من به اجابت رسيده است.(7)
بدينسان خداوند سبحان دعاى ولى بزرگوار خويش، امام هادى عليه السلام،را در حق يكى از مردم كه او را دوست مى داشت و از ستم سلطان بر وى بيمناك گشته بود اجابت نمود، اگر چه آن مرد قبل از اين جزو دوستان وپيروان وى نبود.
در همين حال برادر امام عليه السلام يعنى موسى بن محمّد رامى بينيم كه قصد وارد كردن خلل به دين را داشت.
امّا امام بر او نفرين كردو دعايش در حق او مستجاب شد.
توجيه اين امر براى ما اين است كه آن حضرت همچون ديگر انبيا و اوصيا براى رضاى پروردگارشان مى كوشيدند و خداوند نيز آنها را تأييد مى فرمود، چون آنها دينش را يارى مى دادند و هر كس كه دين خدا را يارى رساند خدا هم البته بدو كمك كند.
بياييد با هم به ماجراى موسى، معروف به موسى مبرقع، گوش فرادهيم تا پى ببريم كه اولياى برگزيده خدا، در راه دين و رسالت او، به سرزنش ملامتگران وقعى نمى نهند: از يعقوب بن ياسر روايت شده است كه گفت: متوكّل مى گفت: واى برشما! كار امام هادى مرا عاجز كرده، نه حاضر است با من شراب بنوشدونه در مجلس شراب من بنشيند و نه من در اين امور فرصتى مى يابم )كه او را به اين گونه كارها بكشانم(.
گفتند: اگر از او فرصتى نيابى در عوض اين برادرش موسى است كه باده گسار و نوازنده است، مى خورد ومى نوشد و عشقبازى مى كند، بفرستيد او را بياورند و بر مردم كار رامشتبه سازيد و بگوييد اين شخص ابن الرضا است.
متوكّل نامه اى به موسى نوشت و او را با تعظيم و تجليل وارد كردندوهمه بنى هاشم و سران لشكر و مردم به استقبالش شتافتند، غرض متوكّل اين بود كه وقتى او رسيد املاكى به وى واگذار كند و دخترى به او بدهدوساقيان شراب وكنيزكان نوازنده نزد وى بفرستد و در حق او احسان ونكويى به خرج دهد ومنزلى عالى در اختيارش گذارد كه خود در آنجا به ديدنش برود.
چون موسى وارد شد، حضرت هادى عليه السلام در پل وصيف - نام جايى است كه به پيشواز مسافرين مى روند - با موسى ملاقات كرد و بروى سلام گفت: و حقّش را ادا كرد و فرمود: اين مرد )متوكّل( تو را فراخوانده تاحرمتت را هتك كند و از شأن تو بكاهد.
به او بگو كه اصلاً اهل باده گسارى نيستى، موسى گفت: اگر مرا براى اين غرض خواسته پس بايد چه كنم؟ فرمود: شأن خويش نگاه دار و چنين كارى مكن.
موسى از پذيرفتن پند و اندرز امام خوددارى كرد.
امام صحبت خود را تكرار كرد ولى مؤثرواقع نشد.
عاقبت آن حضرت فرمود: ولى بدان كه اين مجلس كه متوكّل در نظر گرفته مجلسى است كه هرگز تو با او در آن گرد نياييد، و همان شد.
سه سال موسى در آنجا اقامت گزيد هر روز بامدادان بر در سراى اومى رفت، يك روز مى گفتند: مست است فردا صبح بيا و روز ديگرمى رفت، روز بعد مى گفتند، داروئى خورده وخفته است، فردا بيا،مدت سه سال اينچنين گذشت تا متوكل كشته شد وآن دو باهم ديدارنكردند.(8)
________________________
1) سوره حج، آيه 40.
2) سوره طلاق، آيه 3.
3) بحارالانوار، ج 50، ص 126.
4) همان مأخذ، ص 140.
5) بحارالانوار، ج 50، ص 129.
6) همان مأخذ، ص 155.
7) بحارالانوار، ج 142 - 141 ..
8) بحارالانوار، ج 160 - 158 .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page