دلایلی بر وجود اصل فطریات و فطرت خدا آشنا در انسان اقامه میشوند:
1- دلیل عقلی: خلاصه دلیل:
الف. انسان موجودی مجرّد است.
ب. هر موجود مجرّدی فاعل و خالق خود را به صورت غیراکتسابی درک میکند.
نتیجه: انسان فطرتا خداشناس است.
توضیح مقدّمه اول: مجرّد بودن انسان به این معناست که آنچه هویّت انسان را تشکیلمیدهد و آنچه درککننده دادههای حسیّ است، مجرّد است؛ یعنی همان که از آن به«روح» تعبیر میکنیم و با «خود» یا «من» به آن اشاره مینماییم، ویژگیهای ماده راندارد و مجرّد است.
دلایل متعددی بر تجرّد روح دلالت میکند و ما فقط به یک دلیل بسنده میکنیم: «ثبات شخصیت»؛ یعنی حقیقتی که با تعبیر «من» یا «خود» از آن یاد میکنیم، در تمامطول عمر، واحد است و با اینکه هرچند سال یک بار تمام سلولهای بدن به تدریج جایخود را به سلولهای جدید میدهند و در طول سالها ممکن است بدن شخص تغییرات زیادیبکند، حتی ممکن است بخشی از بدن فلج یا قطع شود، بازهم مشارٌالیه «من» همان حقیقت اولیه است و هیچ تغییر نمیکند. پس «من» به این جسم مادی یا بخشی از آناشاره نمیکند، بلکه به موجودی مجرّد و فرامادی نظر دارد.[ix]
توضیحمقدّمه دوم: از نظر فلسفی، معلول عینالربط به علت خود است و وجود و استقلال معلولبه وجود و استقلال علت است. نسبت معلول به علت، شبیه نسبت شعاع نور به منبع نوراست. پس علت به وجود خودش برای معلولش حاضر است و معلوم او به علم حضوری می باشد؛ همانگونه که علّامه طباطبائی میفرماید:«...و کذلک العلّةُ حاضرةٌ بوجودها لمعلولها الرابط لها القائم بهاالمستقل باستقلالها، فهی معلومةٌ لمعلولها علماً حضوریاً اذا کانا مجرّدین و هوالمطلوب»[x].
از این دو مقدّمه نتیجه میگیریم که انسان فطرتا خداشناس است.
2. دلیل شهودی: همانگونه که گذشت، یکی از ویژگیهای امور فطری، قابل تجربهدرونی بودن آنهاست؛ یعنی اگر به خودمان رجوع کنیم و تأمّل نماییم، امور فطری رامییابیم و چون این امور هیچ منشأ خارجی ندارند و تنها به واسطه اصل خلقت ما ایجادشدهاند، پس فطریاند. البته این دلیل، استدلال عقلی نیست که با چیدن مقدّماتیبتوان مخاطب را قانع کرد. دلیل شهودی، وجدانی و یافتنی است و مشارکت خود مخاطب رامیطلبد و اگر قصد عناد و محاجّه در بین باشد، این راه به نتیجه نمیرسد. فطریات درهمه انسانها وجود دارند، و اگر کسی میگوید من آن رانمییابم، او غافل است نه نادان، و غافل نیازمند تنبّه و رفع شبهه است.
یکی از موارد فطری، که به راحتی قابل شهود است، ادراکات عقل عملی است؛ قضایاییکه به طور فطری حکم به خوبی یا بدی افعال میکنند. هرچند قالبها و مصادیق خوبی و بدی در جوامع مختلف و تحتتأثیر سنّتها و تربیتهای گوناگون، متفاوتند، اما ریشه آنها فطری و مشترک است؛مثلاً حُسن عدالت و قبح ظلم از ادراکات فطری عقل عملی است و هرکس با اندک توجهیآن را شهود میکند و مییابد. فطرت خداجوی انسان نیز قابل تجربه درونی است. وقتیانسان تأمّل میکند، میتواند همراه شناخت خود، ربط وجودی خود به خداوند را دریابدو با علم حضوری به خداوند برسد؛ همانگونه که در حدیث شریف آمده است: «مَن عرفَنفسه عرف ربّه».[xi]
البته فطرت خدا آشنای انسان در شرایط خاصیبالفعل و قوی میشود. تعلّقات انسان به دنیا و امور مادی و جسم خودش، حجابهاییهستند که مانع بالفعل شدن، شکوفایی و رشد فطرت خدایی انسان هستند.[xii] وقتی کسی به اختیار یا اضطرار از این وابستگیها جدا شود، خداوند را به روشنیمییابد. کسی که با انجام ریاضتهای شرعی و دستورات عرفانی، به تصفیه درون بپردازد،به اختیار از این وابستگیها جدا شده است و کسی که در شرایطی قرار گیرد که امیدشاز اسباب مادی قطع شود و خود را بیپناه و ناامید بیابد، حجابها از روی فطرت اصیلو خداشناس او کنار میروند و ارتباط وجودیاش با ذات مبدأ متعال آشکارمیگردد.[xiii]
یکی از مواردی که انسان از وابستگیهای مادی جدا میشود و فطرت پاکش بیدارمیشود در چند آیه قرآن[xiv] و در روایت معروف حضرت امام جعفر صادقعلیهالسلام آمده است که راوی به آن حضرت گفت: بحثها و مجادلهها درباره وجودخداوند مرا متحیّر کرده است؛ مرا به خداوند راهنمایی کنید. حضرت میفرماید: آیاهرگز سوار بر کشتی شدهای؟ پاسخ داد: بله. فرمودند: آیا پیش آمده که کشتی تو بشکندو در میان امواج هیچ راه نجاتی نداشته باشی؟ عرض کرد: بله. فرمودند: آیا در اینهنگام، قلب تو به چیزی که قادر بر نجات تو باشد، متوجه نشد؟ گفت: بله، قلبم بهموجودی که قادر بر نجاتم باشد تعلّق گرفت. فرمودند: آن موجود خداوندی است که وقتینجات دهندهای نیست، او قادر بر نجات است.[xv]
در این حدیث، امام جعفرصادق علیهالسلام صحنه قطع تمام وابستگیها ودلبستگیهای دنیایی را تصور میکند که هرکس، حتی منکر خدا، نیز در آن لحظه، متوجهفطرت الهیاش میشود و خدا را فطرتاً مییابد.[xvi]
دلیل شهودی دیگر، میل انسان به کمال مطلق است. انسان همواره در پی کمال استو تمام فعالیتهایش در این جهت است. ما به راحتی وجود این گرایش را در خودمییابیم. بسیاری اوقات انسان در اثر انس با اشیای مادی و محدود، کمال نهایی ومقصود خود را در شیئی محدود تصور میکند و پس از رسیدن به آن متوجه میشود که میلکمالخواهیاش اشباع نشده و کمال را در مرتبه بالاتری میبیند و آن را هدف نهاییقرار میدهد، پس از رسیدن به آن باز هم متوجه میشود که کمال خواهیاش ارضا نشدهاست و خواهان کمال بالاتری میگردد و این سلسله ادامه دارد. از این تسلسل نتیجهمیگیریم که انسان همواره به دنبال کمال مطلق است؛ یعنی منبع و سرچشمه همه کمالاتکه فطرت متمایل به آن است، اما در مصداق اشتباه میکند.[xvii] و چون اینمیل هیچ عاملی جز آفرینش ندارد و غیراکتسابی است، نتیجه میگیریم که انسان فطرتخداجویی دارد و خداجویی مسبوق به خداشناسی است؛ چون گرایش فطری متعلق خود را نیزنشان میدهد، پس خداشناسی نیز فطری است.[xviii]
3- دلیل نقلی:
الف. آیه فطرت:«فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطرَت اللَّهِ الَّتی فَطرَ النَّاس عَلَیهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِک الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکثرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»[xix]"پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند،انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند!"
طبق این آیه شریفه، دین یکتاپرستی و خداجویی جزو آفرینش انسانهاست و طبیعت انساناقتضا میکند که انسان در برابر مبدأ غیبی که ایجاد و بقا و سعادت انسان به دستاوست، خضوع کند و شئون زندگیاش را با قوانینی که واقعاً در عالم هستی جریان دارند،هماهنگ کند و دین فطری که مورد تأکید قرآن است، همان خضوع و همین هماهنگیاست.[xx]
ب. آیه میثاق:«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنی ءَادَمَ مِن ظهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلی أَنفُسِهِمْ أَ لَست بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلی شهِدْنَا أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَمَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هَذَا غَفِلِینَ * أَوْ تَقُولُوا إِنمَا أَشرَک ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ کنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَ فَتهْلِکُنَا بمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»[xxi] و (به خاطر بیاور) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خویشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آری، گواهی میدهیم!» (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل بودیم؛ (و از پیمان فطری توحید بیخبر ماندیم)»!
یا بگویید: «پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم؛ (و چارهای جز پیروی از آنان نداشتیم؛) آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام دادند مجازات میکنی؟!»
درباره این آیه، ابهامها و بحثهای مفصلی مطرح است. ظاهر کلی آیه این است کهخداوند برای اتمام حجت بر انسانها، از آنها عهد و میثاقی بر ربوبیت خویش گرفتهاست. آنچه در این آیه مبهم است، زمان، مکان و کیفیت این گواهی است و این کهبنیآدمی، که از آنها میثاق گرفته شده، در چه مرحلهای از خلقت بودهاند. بامراجعه به برخی از روایات معصومین علیهمالسلام میتوانیم این آیه را هم¬سو با آیه«فطرت» و دلیل بر سرشت خدا آشنای انسان قرار دهیم.
زراره روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که این آیه را به قرار دادنمعرفت در قلبهای بنیآدم تفسیر کردهاند: «...قال ثبتت المعرفة فیقلوبهم...»[xxii]
از سوی دیگر، از امام محمدباقر علیهالسلام نیز درتفسیر آیه «فطرت» چنین نقل شده است: «فطرهم علی معرفته انّهربّهم...»[xxiii] از این دو روایت استفاده میشود که مفاد آیه «میثاق» همانمفاد آیه «فطرت» است. و منظور آیه میثاق نیز معرفت فطری به خالق خویش است. روایتهای دیگری نیز در تأیید این نظریه وجود دارند[xxiv] بجز آیه «فطرت»و آیه «میثاق»، آیات متعدد دیگری نیز در قرآن وجود دارند که به نحوی میتوان آنهارا دلیل یا مؤیّد بحث فطرت شمرد که به دلیل ضیق مجال، تنها به نشانی آنها اکتفامیشود: سوره ابراهیم آیه 10، سوره لقمان آیه 25 و سوره بقره آیه 138.
آیات تذکر مانند: سوره مدّثّر آیه 54، سورهغاشیه آیه 21 و سوره ذاریات آیه 55.
آیات نسیان مانند: سوره حشر آیه 19 ، سوره عنکبوت آیه 65 ، سوره لقمان آیه 33و سورهنحل آیه53.
برای کسب اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: مجموعه آثار شهید مطهری ج 3 بحث فطرت و کتاب فطرت و "دین" اثر علی ربانی گلپایگانی.
________________________________________
[i] ابن منظور، لسان العرب، ج 10، بیروت، داراحیاء التراث العربی، مؤسسة التاریخالعربی، 1416 ق، ص 285؛ همچنین ر.ک: الجوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، تجدیدصحّاح العلامة الجوهری، بیروت، دارالخصارة العربیة، ج 2، ص 248ـ249 / محمد معین،فرهنگ فارسی، چ پنجم، تهران، امیرکبیر، 1362، ج 2، ص 2555
[ii] سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، چ دوم،بیروت،مؤسسةالاعلمیللمطبوعات،1391ق،ج10،ص 299
[iii]ابراهیم: 10
[iv]انفطار: 1
[v] محمود رجبی، انسانشناسی، چ سوم، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی (ره)، 1380، ص 112
[vi] همان.
[vii] عبدالله جوادی آملی، همان، ص 26ـ27 / جعفر سبحانی، «فطریات»، مجله کلام، سالدوم، ش 6.
[viii] امام خمینی، شرح چهل حدیث، چاپ 21، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ص 180.
[ix] محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 169 و 134. دلایل عقلی و نقلی وشواهد تجربی متعددی نیز این مسأله را اثبات کردهاند که در اسفار و شفا والحججالعشره آمدهاند. ر.ک: مرتضی مطهری،پیشین، ج13،تهران،صدرا، 1373،ص 149
[x]نهایهالحکمة ص318.
[xi] آمدی، غررالحکم و دررالحکم، ج 2، ص 625
[xii] صدرالدین شیرازی، پیشین، ج 9، ص 124
[xiii] محمدتقی مصباح، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، 1367، ج 1ـ3، ص 29
[xiv] از جمله: عنکبوت: 65 / انعام: 163
[xv] شیخ صدوق،التوحید، تهران،مکتبةالصدوق،1387، ص 231
[xvi] عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، چ سوم، قم، الزهرا،1372، ص 75ـ76
[xvii] امام خمینی، پیشین، همچنین ر.ک: محمدعلی شاهآبادی، رشحات البحار، تهران،نهضت زنان مسلمان، 1360، کتاب «الانسان و الفطرة»، ص 35ـ37
[xviii] محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج 1ـ3، ص 34
[xix]سوره روم آیه30.
[xx] سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، چ دوم، قم، اسماعیلیان،1390، ج 8، ص 299
[xxi] سوره اعراف آیه 172و 173.
[xxii] محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، داراحیاء التراث العربی،1403، ص 280، ج 3، حدیث 16
[xxiii] همان، حدیث 13
[xxiv] همان، ص 278، حدیث 7؛ همچنین ر.ک: محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران،المکتبة الاسلامیه، 1388، ج 2، ص 10،حدیث2و همان، بیروت، دارالاضواء، ج 2، ص 12،حدیث 2