آشنايى ميثم با على(علیه السلام)

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

حضرت على(ع) پيشتر، سرنوشت و سرگذشت ميثم تمار را از زبان رسول خدا شنيده بود. ميثم هم از پيش، شيفته اهل‏بيت و علاقه‏مند به آن عترت پاك بود.


اما اولين برخورد حضورى و ديدار ميثم با آن حضرت در دوران خلافت امام انجام گرفت. به دنبال همين برخورد و ملاقات بود كه حضرت، تصميم گرفت ميثم را از صاحبش بخرد و سپس وى را آزاد كند بالاخره با تصميم آن حضرت، ميثم به آزادى رسيد.
در آن اولين ملاقات على(ع) با ميثم، چنين گفتگويى انجام گرفت:
على(ع) پرسيد: - نامت چيست؟
- سالم.
- از رسول خدا شنيدم كه پدرت نام تو را «ميثم‏» گذاشته است، به همان نام برگرد و كنيه‏ات را «ابو سالم‏» قرار بده.
- خدا و رسول و اميرمؤمنان راست گفتند. (4)
آشنايى ميثم با مولايش على -عليه السلام براى او توفيقى بزرگ و سعادتى ارزشمند بود.از اين رو به شاگردى در مكتب على(ع) گردن نهاد و دريچه قلبش را به روى معارف علوى گشود و جان تشنه‏اش را از چشمه زلال علوم آن حضرت سيراب كرد. آن حضرت هم با مشاهده استعداد روحى و زمينه مناسب وى دانش و آگاهيهاى بسيارى را به او آموخت و ميثم را با اسرار و رازهاى نهانى آشنا ساخت و از اين رو ميثم از علومى بهره‏مند و برخوردار بود كه فرشتگان مقرب و رسولان الهى از آن آگاه بودند. (5)
ميثم، علم تفسير قرآن را نزد على -عليه السلام فراگرفت و از معارفى كه از آن حضرت آموخته بود كتابى تدوين كرد كه كتابش را پسرش از او روايت كرد. به همين جهت، ميثم يكى از مؤلفان شيعه به حساب مى‏آيد.صاحب سر اميرالمؤمنين بود و آن حضرت، وى را به طريق فهميدن حوادثى كه در آينده، اتفاق خواهد افتاد، آشنا كرده بود و ميثم، گاهى برخى از آنها را براى مردم، بازگو مى‏كرد و مايه اعجاب ديگران مى‏شد. اين دانش و آگاهى از عاقبت افراد و پيشگوييها در اصطلاح به «علم اجل‏» يا «علم منايا و بلايا» معروف است، كه امامان معصوم به كسانى كه آمادگى و استعداد و رازدارى و ظرفيت و كشش آن را داشتند، مى‏آموختند. ميثم تمار، دست‏پرورده اين مكتب بود. هرچند كه اشخاص فرومايه و مغرض، يا جاهل و نادان. او را به دروغگويى متهم مى‏كردند.
روزى «ابو بصير» به امام صادق - عليه السلام عرض كرد: شما چرا از ياد دادن علم به من مضايقه مى‏كنيد؟!
فرمود: چه علمى؟
- علمى كه اميرالمؤمنين -عليه السلام به ميثم ياد داده بود.
- تو ميثم نيستى. آيا شده است تا به حال من مطلبى به تو بگويم و تو افشا نكرده باشى؟
- نه يا ابن رسول الله!
- پس رازدار چنان علوم نمى‏باشى!