شعر «كوثر زلال»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

تو، با منی از این پس و تنها همین بس است
این سهمم از تمام زمان و زمین بس است
تو با منی و هر نفست هستی مرا
تا لحظهْ لحظة نفس واپسین بس است
سهم من از بهشت تویی کوثر زلال!

اینکه به آیه های تو دارم یقین، بس است
دست تو در دو دست تهیدست من، چه خوب!
این گنج بی مضایقه در آستین بس است
قلب مرا که از همة خاک خسته بود
پرواز با تو ای پری نازنین بس است
در کلبه محقر من نه! چراغ نیست
رخسار ماهتاب تو ای مه جبین بس است
ای روزگار! سهم من از خار زار تو
یک شاخه گل شده است که بیخار، این بس است

سودابه مهیجى