شعر : عطر زعفران

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

چنان گنجشک مي‌سايم سرم را روي ايوانت
که تا يک لحظه دستم حس کند گرماي دستانت
دلم مي خواست خشتي باشم از طاق بر و بامت
دلم مي خواست بگذارم سرم را روي دامانت
هوا باراني و سرد است، جايي مي دهي آقا؟
مرا در کنجي از آيينه‌بندان شبستانت
چه بوي سيب سرخي مي وزد پشت مشبک‌ها
چه عطرى، مثل عطر زعفران‌هاي خراسانت
نقاب از چهره زيباي خود بگشا، نگاهي کن
به اين کوچک‌ترين گنجشک، در ملک سليمانت
هوا گرم است، نور مستقيمت مي زند هر سو
و گرداگرد تو پروانه‌هاي سبز، حيرانت

مريم سقلاطونى
اشارات :: آبان 1388 - شماره 126