شعر : با شما هستم!

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

شکست خواب زمین، پلک آسمان وا شد
سوار هودج رنگینِ باد، پیدا شد
غبار همهمه پیچید و ناگهان در خاک
غدیر، برق زد و برق، آب، معنا شد


سکوت کرد بیابان، فرشته چیزی گفت
دو چشم حضرت خورشید رنگ دریا شد
اشاره کرد: بمانید، با شما هستم
نگاه ایل مسافر پر از معما شد
جهازهای فراوان به روی هم چیدند
دوید ثانیه‌ها، پله‌ای مهیا شد
جوانه زد هیجان‌ها، جهان تکانی خورد
فراز شانه صحرا، دو نخل بر پا شد
سترِگ طایفه، روشن گرفت دستی را
دو شاخه نور، گره خورد و سبز، بالا شد
در آن هوای هیاهو پرنده‌ها خواندند
میان قافله مردی غریب، مولا شد
گذشت خنده و تبریک‌ها.... بگو تاریخ!
شکوفه‌پوش کرامت چه زود تنها شد
زهرا حسین‌زاده
اشارات :: آذر 1388 - شماره 127

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page