شعر : ستاره سحر

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

ستاره سحر از صبح انتظار دميد
غدير از نفس رحمت بهار چکيد
گرفت دست قدر، رايت شفق بر دوش
زمين به حکم قضا آب زندگي نوشيد
بر آسمان سعادت ز مشرق هستى
سپيده داد نويد تولد خورشيد


به باغ، بلبل شوريده رفت بر منبر
چو از نسيم صبا بوي عشق يار شنيد
ز خويش رفته، نواخوان عشق بود و سرود
به بانک زير و بم، اسرار خطبه توحيد
فتاد غلغله در باغ و شورشي انگيخت
که خيل غنچه شکفت و به روي او خنديد
هوا ز عطر گلاب محمدي مشحون
زمين به عترت و آل رسول بست اميد
رسول، سدره‌نشين شد، على به صدر نشست
پي تکامل دينش خداي کعبه گزيد
گرفت پرچم اسلام را على در دست
از اين گزيده، زمين و زمان به خود باليد
به يمن فيض ولايت، شراب خمّ الست
به عشق آل على از غدير خم جوشيد
حاج غلام‌رضا رستگار
اشارات :: آذر 1388 - شماره 127

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page