حکايت

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

«سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ». (معارج: 1)
جمله پيامبر زبان به زبان مي‌گشت. آنهايي که در مدينه بودند، شنيدند و آنهايي که همسر پيامبر بودند، خبر دادند؛ «من کنت مولاه فهذا على مولاه...».
ديگر کسي نمانده بود که اين خبر را نشنيده باشد.


حارث بن نعمان، مثل خيلي‌ها در دلش آشوب بود. زير لب مي‌گفت اين ديگر چه دستوري است؟ چگونه بايد زير بار اين يکى رفت؟‌حارث سوار بر شترش به پيامبر نزديک مي‌شد، درحالي‌که به خود اميد مي‌داد شايد دستور جانشيني پسر عموي پيامبر از طرف خود فرستاده خدا باشد، نه دستوري مثل نماز و روزه و ترک شراب.
اصحاب جمع بودند و مثل هميشه پيامبر در حلقه‌اي از زمزمه و سؤال‌ها بود. حارث شترش را خواباند و به طرف پيامبر رفت و گفت: اي محمد! به ما دستور دادي که شهادت بدهيم خدايي جز خداي يگانه نيست و اينکه تو پيامبر اويي و ما از تو پذيرفتيم. پذيرفتيم که نماز بخوانيم و روزه بگيريم. حجاب را پذيرفتيم و شراب را ترک کرديم. از زنا دوري جستيم و هرچه خواستي انجام داديم، ولي تو به اين کارها راضي نشدى. حالا پسر عمويت را سرور ما قرار داده‌اي و مي‌گويى: «من کنت مولاه فهذا على مولاه».
اي محمد! بگو اين سخن از جانب توست يا پروردگار؟
پيامبر با متانت خاصي فرمود: «به خداوندي که جز او نيست، دستور خداست.» حارث سرخ شد، از پيامبر روي برگرداند و به طرف شتر خود رفت، درحالي‌که مي‌گفت: اگر اين حقيقت از نزد توست، باران سنگ بر ما بباران يا به بلاي دردناکي گرفتارمان کن! پس به شدت با اين کلمات مويه کرد، ولي هنوز به شتر خود نرسيده بود که صدايش قطع شد.
سنگي به پيشاني‌اش خورد و از پشت سرش بيرون آمد و کنار شترش بر زمين افتاد. از آن پس همه يقين پيدا کردند جمله‌اي که ورد زبان‌ها شده است، دستوري از جانب پروردگار است، نه فرستاده‌اش.[70]
بازنويسى: محمدعلي کعبى
اشارات :: آذر 1388 - شماره 127

__________________________________
[68]. امام صادق(ع): «نام غدير در زمين، روز بازخواست شدگان است»،‌بحارالانوار، ج 98، ص 320.
[69]. شيخ مفيد، ارشاد، ج 1، ص 176.
[70]. نک: تفسير (معارج: 1).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page