متن ادبی «برخیزید اى شهیدان»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

چه سکوت وهم انگیزى! چهل روز است که جز صداى ناله شبانه حیوانات صحرا و مویه جنیّان و فرشتگان، نواى دیگرى به گوش این سرزمین نرسیده است.


هنوز بوى سوختگى به مشام مى رسد و خاک، سرخى خویش را از دست نداده.
آرى! چهل روز است که از آن روزهاى پرالتهاب مى گذرد و این صحرا، در سکوتى بهت انگیز غرق است و چشم افلاک خیره بر اوست! ... ناگهان، صدایى سکوت صحرا را مى شکند.
صدا، آمیخته اى است از زنگ شتران خسته و ناله کودکان یتیم و مویه زنان داغدیده و صدایى که در صحرا مى پیچد: «برخیزید اى شهیدان کربلا! برخیزید که کاروان آزادگان بازگشته اند».
اولین کاروان
اربعین است؛ روز تازه شدن داغى که هیچ گاه کهنه نمى شود، روز ورود دوباره زینب کبرى علیهاالسلام به کربلا، اما این بار نه به عشق همراهى برادر، که به شوق زیارت تربت او. کاروان خسته زنان و کودکان، چهل منزل راه را بى وقفه پیمودند تا یک بار دیگر، قتلگاه جگرگوشگان رسول خدا صلى الله علیه و آله را ببینند و این بار، بى دخالت زنجیر و تازیانه، آزادانه خود را بر آن خاک افلاکى بیفکنند و سیر بگریند؛ آنقدر بگریند تا عقده چهل روزه شان باز شود. این، نخستین کاروان زیارتى حسین علیه السلام و اصحاب عاشورایى حسین علیه السلام است.
روح الله حبیبیان
اشارات :: اسفند 1386، شماره 106