متن ادبی «اربعین با بوى خون در مشام»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

از بدرود اشکبار کاروان، چهل غروب گذشته است و قصه هاى سوخته، به چشم هاى فرات مى ریزد.

چهل روز پیش، حوالى اندوه، نیزارها ضجه زدند و مثنوى ها با گل هاى شیون، سرتاسر نینوا را پوشاندند.
هرگز نمى توان به اربعین نگاه کرد و آن همه نغمه هاى خاکسترى را به یاد نیاورد.
امروز به جاى همه یتیمان قافله، اربعین سخن مى گوید.
اربعین، با بوى خون در مشام و آبله در پا، رسیده است تا بگوید همه اتفاقات سرخ، در راستاى شکیبایى زینب علیهاالسلام بود.
اربعین، شعرهایى با کلماتى خون رنگ در سوگ لاله ها آورده است تا بگوید دل بستگى هاى زینب علیهاالسلام در آن دشت بلاخیز، یکى پس از دیگرى پرپر شد.
اربعین، با پیراهنى از گریه در فرات اشک، غسل کرده است و اینک، در کنار نام حسین علیه السلام و جابر بن عبدالله نشسته است و به یاد خون هاى عاشورا، مقتل مى خواند.
محمدکاظم بدرالدین
اشارات :: اسفند 1386، شماره 106