پيشگوئيهاى اميرالمؤمنين عليه السلام از حوادث آينده كه در زمان حضرت به وقوع پيوسته

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از جمله پيشگوئيهاى اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد ابوبكر و عمر اين بود كه فرمود: بخدا سوگند هيچيك از نسل شما تا قيامت به حكومت نخواهد رسيد (خلافت را عهده دار) نمى شود. (1)


مؤ لف گويد: اين جمله را حضرت على عليه السلام در هنگامى كه حضرت را بعد از پيامبر اكرم (ص ) با زور به مسجد آورده و شمشير بر سر او نگهداشته بودند تا براى ابوبكر بيعت بگيرند بيان فرمود، و اينك مناسب است برخى از آن جريان در اين مقام ذكر شود، وقتى حضرت على عليه السلام مشاهده نمود كه مردم او را رها كرده ، اطراف ابوبكر را گرفته اند، در خانه نشست ، عمر به ابوبكر گفت : چرا نمى فرستيد على بيايد و بيعت كند؟ همه بيعت كرده اند جز او و آن چهار نفر (سلمان ، ابوذر، مقداد و زبير) ابوبكر از عمر دل نازكتر و نرمتر و دورانديش تر بود ولى آن ديگرى (عمر) خشن تر و سنگدلتر و ستمكارتر بود، ابوبكر به عمر گفت : كه را بفرستيم ؟ عمر گفت : قنفذ را بفرست و او مردى از قبيله بنى تيم و از آزاد شده هاى مكه و انسانى سخت و سنگدل بود. قنفذ را با عده اى فرستاد تا اينكه به در خانه على عليه السلام آمده ولى حضرت به آنها اجازه نداد، ياران قنفذ نزد ابوبكر و عمر كه در مسجد بودند و مردم اطراف آنها قرار داشتند آمده گفتند: على بما اجازه نداد، عمر گفت : اگر اجازه داد وارد شويد وگرنه بى اجازه اين كار را انجام دهيد!!

تهاجم دشمنان و استقامت دختر پيامبر (ص )
آنها به كنار خانه آمدند و اجازه ورود خواستند، حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: نمى گذارم بى اجازه وارد خانه ام شويد، همگى آنها (حيا كردند و) برگشتند، اما قنفذ ايستاد، تا آن عده به عمر گفتند: فاطمه چنين مى گويد و نمى گذارد بى اجازه وارد شويم ، عمر در خشم شد و گفت : ما را با زنها چه كار؟
سپس به عده اى كه اطراف او بودند دستور داد تا هيزم برداشتند، خودش ‍ نيز هيزمى برداشت و آنرا اطراف خانه على عليه السلام قرار دادند در حاليكه در خانه ، على فاطمه و دو پسر او بودند، عمر صدا زد به گونه اى كه به گوش حضرت على عليه السلام رسيد: به خدا سوگند يا بيرون مى آئى و با خليفه پيامبر! بيعت مى كنى وگرنه خانه ات را به آتش مى كشم ، سپس خودش كه از هيبت حضرت على عليه السلام آگاه بود و مى ترسيد كه على عليه السلام با شمشير بيرون آيد به پيش ابوبكر برگشت ولى به قنفذ گفت :
اگر خارج نشد، به زور وارد شو، اگر امتناع كرد خانه را بر آنها آتش برن . قنفذ و ياران او با زور وارد شدند، على عليه السلام خواست شمشير خود را بردارد، مانع شدند شمشير برخى از افراد را برداشت ، انبوه جمعيت بر او ريختند و مانع شدند.
حريم وحى و نبوت و ولايت را شكستند
بر گردنش ريسمان سياه انداختند، حضرت فاطمه عليها السلام نزديك در خانه ميان آنها و همسرش مانع شد، قنفذ با تازيانه بر بازويش زد به گونه اى كه اثر آن در بازويش مثل بازوبند باقى ماند.
ابوبكر به قنفذ پيام داد: بزن زهرا را!! قنفذ دختر پيامبر را به گوشه درب خانه كشاند و حضرت را چنان فشار داد (يا هل ) داد كه يكى از استخوانهاى پهلوى آن بزرگوار شكست و طفل خود را كه در رحم داشت ، سقط كرد، پس از آن ديگر از بستر بلند نشد تا اينكه در اثر آن (جنايات ) شهيد شد صلوات الله عليها.
مؤ لف گويد: شهرستانى از علماء اهل سنت در ملل و نحل از قول نظّام كه او نيز از علماء اهل سنت است نقل مى كند كه گفت : عمر در روز بيعت چنان بر شكم فاطمه زد كه فرزندش محسن را سقط كرد او فرياد مى زد خانه را با اهل آن آتش بزنيد و در خانه نبود جز على و فاطمه و حسن و حسين . (2)
مسعودى مورخ مشهور مى نويسد:((فهجموا عليه و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرها و ضغطوا سيدة النساء بالباب حتى اسقطت (محسنا)؛ (3) به خانه على حمله كردند و در خانه او را آتش زدند و او را به زور از خانه بيرون كرده و سرور زنان را با در فشار دادند به گونه اى كه محسن را سقط كرد.)) (4)
بيعت به هر قيمت كه تمام شود
ادامه جريان بيعت : سپس در حاليكه طنابى در گردن على عليه السلام انداخته بودند، حضرت را نزد ابوبكر آوردند، عمر با شمشير بالاى سر حضرت قرار گرفت ، عده اى همانند خالد بن وليد و ابوعبيده بن جراح و سالم و مغيرة بن شعبه و اسيدبن حصين و بشر بن سعد و ديگران مسلح كنار ابوبكر نشسته بودند.
حضرت على عليه السلام مى گفت : بخدا سوگند اگر شمشير در دستم مى بود مى دانستيد كه به من دسترسى نخواهيد داشت ... اگر چهل نفر ياور مى داشتم ، اجتماع شما را متفرق مى كردم ، لعنت خدا بر گروهى كه با من بيعت كردند و سپس مرا تنها گذاردند، عمر صدا زد: بيعت كن ، حضرت فرمود: اگر نكنم چه ؟ گفت : با خوارى ترا مى كشم !! فرمود: آن وقت بنده خدا و برادر پيامبر را كشته ايد ابوبكر گفت : بنده خدا بله اما برادر پيامبر را قبول نداريم ! حضرت فرمود: آيا انكار مى كنيد كه پيامبر ميان خودش و من برادرى برقرار كرد، همان سخنان را تا سه بار تكرار كردند.
سپس حضرت فرمود: اى جماعت مهاجرين و انصار شما را به خدا سوگند مى دهم آيا از پيامبر شنيديد كه در روز غدير خم چنين و چنان گفت ؛ (5) و در جنگ تبوك چنين گفت ، (6) و سپس تمامى فضائلى را كه پيامبر علنا به مردم بيان كرده بود بيان كرد، و همگى تصديق كردند.
ابوبكر كه از اين موقعيت احساس خطر مى كرد گفت : هر چه گفتى درست است و ما به گوش خود شنيده ايم و با دلهايمان حفظ كرده ايم ولى از پيامبر شنيديم بعد از اين فرمود: خداوند ما اهل بيت را برگزيده و براى ما آخرت را بر دنيا اختيار كرده است و خداوند براى ما خاندان ، نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد! (7)
حضرت فرمود: آيا ديگرى هم با تو شهادت مى دهد؟ عمر گفت : خليفه رسول خدا صلى الله عليه وآله راست مى گويد ما هم شنيديم ، سپس ‍ ابوعبيده و سالم مولاى ابى حذيفه و معاذ بن جبل هم او را تصديق كردند.
اميرالمؤمنين عليه السلام افشا مى كند!
حضرت فرمود: چه سرسختانه بر سر آن نوشتار ملعون خود كه در كعبه با هم بر سر آن ، همپيمان شديد، وفا داريد: پيمان بستيد كه اگر محمد صلى الله عليه وآله را خدا كشت يا مى راند، خلافت را از اهل بيت دور نگهداريد.
ابوبكر گفت : شما چگونه فهميدى ؟ ما كه ترا آگاه نكرده بوديم ؟ حضرت فرمود: اى زبير اى سلمان و اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام سوگند آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديد كه نام اين پنج نفر را برد و فرمود كه نوشته اى نوشتند و هم پيمان شدند بر كردار خود؟ گفتند: خدا شاهد است كه چنين بود و ما شنيديدم كه اين را به شما گفت و شما گفتى : پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا در آن زمان آنچه دستورى به من مى دهى كه انجام دهم ؟ فرمود: اگر ياورانى يافتى با آنان جهاد كن و اگر پيدا نكردى . بيعت كن و خونت را حفظ كن .
آنگاه حضرت على عليه السلام فرمود: بخدا سوگند اگر آن چهل نفرى كه با من بيعت كرده بودند (اشاره به بيعت چهل نفر با حضرت در همان آغاز بيعت مردم با ابوبكر، و اينكه هيچكدام جز چهار نفرشان وفادار نماندند) بر سر بيعت مى ماندند، با شما براى خدا و در راه خدا جهاد مى كردم ، به خدا سوگند اين خلافت به احدى از نسل شما تا قيامت نخواهد رسيد. سپس حضرت قبل از اينكه بيعت كند صدا زد((يا بن ام ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلونى)) (8) اشاره به جملاتى كه هارون وقتى گوساله پرستان او را تهديد كردند، به موسى گفت :((اى فرزند مادرم اينان مرا به استضعاف كشاندند و نزديك بود مرا بكشند)).
سپس دست بر دست ابوبكر زد و بيعت نمود.
به زبير گفته شد: حالا بيعت كن ، او امتناع كرد، عمر و خالد و مغيره با عده اى شمشير زبير را گرفتند و شكستند و او به اجبار بيعت كرد.
سلمان گويد: مرا گرفتند و آنقدر بر گردنم زدند كه مثل غده اى ورم كرد و دستهايم را بستند و با زور بيعت كردم ، ابوذر و مقداد نيز با اكراه بيعت كردند و هيچكس به جز حضرت على عليه السلام و ما چهر نفر به زور بيعت نكرد. و در ميان ما زبير از همه سخنانش درشت تر بود.
آنگاه زبير كلمات درشتى به عمر گفت و همچنين سلمان به ابوبكر و همچنين حضرت على عليه السلام در مذمت اصحاب سقيفه حديثى بيان كرد.
----------------------------------------------------
1 - الاحتجاج ، ج 1، ص 110
2- ملل و نحل فرقه نظاميه ، و دلائل الصدق ، ج 2، ص 51.
3- اثباة الوصيه ، ص 143.
4- جريان تهديد خانه على عليه السلام را به آتش در كتابهاى معتبر اهل سنت مثل تاريخ طبرى ، كنز العمال ، السياسة و الامامة و السقيفة مى تواند يافت . (دلائل الصدق ، ج 3، ص 51)
5- ((من كنت مولاه فهذا على مولاه))((هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست)).
6- ((انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى))((نسبت تو به من همانند است به موسى با اين تفاوت كه بعد از من پيامبرى نخواهد بود)).
7- اين همان حديث مجعول است كه براى بر كنارى خاندان پيامبر صلى الله عليه وآله از خلافت جعل كردند و حضرت امير عليه السلام همچنانكه بعدا خواهد آمد، فرمود: اگر چنين بود پس چرا عمر مرا يكى از كانديداهاى خلافت بعد از خود كرد؟!
8- الاعراف : 150.
-------------------------------------
سيد محمد نجفى يزدى