آنچه از حضرت علي (صلوات الله عليه) روايت شده است

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

سليم بن قيس روايت مي كند :‌
عمر بن خطاب نصف اموال كارمندانش را به عنوان ماليات مي گرفت ؛‌چون تحت تأثير شعر ابي المختار قرار گرفته بود ؛‌ولي نه تنها از قنفذ عدوي چيزي نگرفت- درحالي كه او هم از كارمندان بود – بلكه آنچه هم كه داده بود- حدود بيست هزار درهم – رابه او پس داد و حتي ده درهم يا نصف آن را هم از او نگرفت .
سليم گويد :‌من علي (صلوات الله عليه) را ديدم و درباره ي عملكرد عمر از او پرسيدم . فرمود :‌آيا مي داني براي چه به قنفذ كه رسيد ، دست نگه داشت ، مالياتي نگرفت ؟ گفتم نه . فرمود :‌چون او همان كسي است كه فاطمه (صلوات الله عليها) را – وقتي تنها ميكوشيد بين من و آنها مانع گردد- باشلاق زد .و اثر آن شلاق تا موقع شهادتش ؛‌همچون بازوبندي در بازوي مباركش باقي بود.[1]
ابان به نقل از سليم مي گويد :‌
عده اي در مسجد رسول خدا (صلي الله عليه وآله ) دايره وار نشسته بودند، همه ي آن ها هاشمي بودند به جز سلمان و اباذر و مقداد و محمدبن ابي بكر و عمر بن ابي سلمه و قيس بن سعد بن عباده . در آن مجلس ،عباس از علي (صلوات الله عليه) پرسيد چرا عمر از قنفذ ماليات نگرفت،همان گونه كه از همه ي كارمندانش مي گرفت؟!
علي (صلوات الله عليه)نگاهي به اطراف كرد ، آن گاه با چشماني پر از اشك فرمود: به خاطر تشكر از خوش خدمتي او براي ضرباتي كه با شلاق به فاطمه (صلوات الله عليها) زد ؛‌ به گونه اي كه صديقه ي كبري از دنيا رفت و در بازويش اثر آن شلاق همچون بازوبندي باقي مانده بود ... .[2]
هنگام دفن فاطمه (صلوات الله عليها)  با دلي شكسته خطاب به پيامبر (صلي الله عليه و آله ) عرض كرد :
به زودي دخترت تو را خبر مي دهد كه امتت چگونه بر او شوريدند و حقش را غصب كردندو ظلم و ستم بر او به نهايت رساندند ؛‌پس خودت احوالش را بپرس.
آه كه چقدر دلتنگ بود وامواج غم در دلش موج مي زد و راهي براي رهايي از آن نمي يافت .[3]
------------------------------------------
[1] و 2 : بحار 30 : 302 – 303 / ح 152 ، كتاب سليم بن قيس 2 : 674 ، عوالم 11 : 413 .
[3] :كافي 1 : 382 / ح 3 – مرآه العقول 329 .