در تمامي سنتها و اقوام، ارتباط بين زن و مرد بيگانه، كم و بيش نا بهنجار و غير متعارف قلمداد ميشود. بايد گفت غير از فرهنگ منحرف غرب در دهههاي اخير، از اقوام باستاني گرفته تا اديان گوناگون و جوامع بشري امروزي، هر كدام قوانين و ضوابطي را براي ارتباط بين زن و مرد غريبه در نظر ميگيرند و تعامل خارج از آن ضوابط را ممنوع ميدانند.
دين مبين اسلام كه كاملترين و جامعترين دين است، در اين زمينه از همه مكتبها و اديان، دقيق تر و حساس تر عمل ميكند زيرا بر اين باور است كه روابط بين دو جنس مخالف بايد در چارچوب خانواده باشد واگر از اين چارچوب و ضوابط خارج شود، سبب انحراف اخلاقي و در نتيجه فساد فردي و اجتماعي خواهد شد. البته اين سخن بدين معنا نيست كه هيچ زني حق صحبت كردن با مرد نامحرم را ندارد، بلكه اين سخن در مواردي است كه رابطه زن و مرد بيگانه از روابط عادي خارج شود و بسوي دوستي و گفتگوهاي طولاني كشيده شود كه اسلام هرگز چنين روابطي را بين زن و مرد نا محرم اجازه نميدهد.به عبارت ديگر، چون ارتباط و دوستي با جنس مخالف ميتواند موجب بروز فساد شود، اسلام چنين ارتباطي را نميپذيرد و فرهنگ و عرف جامعه اسلامي تنها زماني اجازه رفت و آمد و همراهي دو فرد از جنس مخالف را ميدهد كه آن دو تحت ضوابط و عقد شرعي محرم باشند و اين محرميت نيز با نظارت و اذن ولي دختر صورت گرفته باشد. بنابراين همه دوستيهاي خياباني ميان دختر و پسر، نامه دادنها گفتگوهاي تلفني و مانند آن، چه از نظر عرفي و چه از نظر عقل و شرع، صحيح نيست وجرم به حساب ميآيد.
آمارها نشان مي دهد كه بيشتر دوستيها ميان دختر و پسر، سرانجام خوشي نداشته است، چرا كه دختر، شايد با عقيده و انديشهها، آروزها و رؤياهايش با پسري دوست ميشود و با خود ميانديشد كه او عاشق من است و از صميم دل به من علاقه دارد و مرا خوشبخت خواهد كرد يا ميپندارد پسري که به او ابراز علاقه كرده همان فرد ايده آل و رومانتيك آرزوهاي اوست. غافل ازاينكه كه پسر فقط براي ارضاي شهوات و خوش گذراني به او محبت ميكند و پس از مدتي او را رها خواهد کرد. چه بسا افرادي كه باشش يا هفت دختر دوستي بر قرار كردهاند! آيا به همه آنان عشق ميورزند؟!!! اگر پسري هم از روي صداقت با دختري دوست شود، معلوم نيست آيا ويژگيهاي اخلاقي و ديني و خانوادگي مناسبي دارد يا نه؟!!
آن چه از آمارها به دست آمده نشان ميدهد، كه فقط 4 درصد دوستيهاي ميان دختر و پسر به ازدواج منتهي ميشود. كه البته بيشتر همين چهاردرصد هم زندگيشان به طلاق كشيده مي شود. تعداد اندكي كه بر پايه دوستيهاي خياباني زندگي مشترك تشكيل دادهاند، تا يكي دو سال احساس خوشبختي كردهاند، ولي در نهايت، در پيچ و خم زندگي به كاستيهاي يكديگر پي برده و اين نكته را دريافتهاند كه: ازدواجي كه فقط بر پايه عشقي سطحي صورت گيرد، چنين پيامدهايي دارد؛ چرا كه علاقه به همديگر و شدت محبت در آغاز دوستي به آنان اجازه نميدهد تا عيبهاي يكديگر را ببينند. در نتيجه هر كدام ديگري را براي خود فردي ايده آل ميبيند. ولي پس از مدتي كه از ازدواج گذشت، و مشكلات خود را نشان داد و كمبودها و مشكلات اخلاقي دو طرف ظاهر شد، نتيجهاي جز طلاق نميبينند.اين ها گوشهاي از مسائل و مشكلات دوستي با جنس مخالف است كه پيامدهاي بي شماري دارد، كشيده شدن به باندهاي فساد، اعتياد، دزدي، جنايت و دهها آثار منفي ديگر از جمله اين پيامدها است.
بررسي ها نشان مي دهد كه يكي از مهم ترين عوامل فرار دختران از خانه دوستي و علاقه به جنس مخالف است. بيشتر دختران فراري به داشتن رابطه به جنس مخالف اعتراف ميكنند. تحقيقات نشان ميدهد كه بيش از 60 درصد دختران فراري پيش از فرار، دوست پسر داشتهاند و بيش تر اين دختران به وسيله همين دوستان جنس مخالف، گمراه شدهاند و دست به فرار زدهاند. شگفت اينجاست كه دختران فراري و گرفتار، يا نام واقعي دوست پسر خود را نميدانند يا اگر هم ميدانند به خيال خود براي وفاداري نام اورا فاش نميكنند و در خيال واهي خود، بر اين باورند كه دوست پسرشان به سراغ آنان خواهد آمد. علاوه بر اين مطلب، تعدادي از دختران فراري هم به اشتباه خود پي بردهاند و تباه شدن و بي آبرويي خود را به سبب ارتباط با دوستان پسر خود ميدانند و علت فرارشان را وعدههاي پوچ دوستان پسرشان بيان ميكنند.
بايد گفت در خانوادههايي كه مسائل مذهبي به خوبي رعايت ميشود، ارتباط با دوست پسر، كمتر اتفاق ميافتد. در اين خانوادهها، والدين مسائل محرم و نامحرم را به خوبي براي فرزندان خود بيان كردهاند که به طور طبيعي اين ناهنجاريها در اين خانوادهها به مراتب كمتر باشد. نا گفته نماند كه بيشتر دختران، براي نخستين بار به صورت مستقيم با پسرها ارتباط بر قرار نكردهاند. و ايجاد ارتباط آنان با پسرها به يكي از روشهاي زير ميباشد.
1) معرفي شدن به وسيله يكي از دوستان همجنس به يك پسر.
2) معرفي از سوي بعضي از زنان فاميل يا همسايه.
3) تحت فشار و تحقير دوستان مبني بر ناتواني در جلب نظر يك پسر و همسان سازي با همسالان.
بنابراين، اين نكته را نبايد فراموش كرد كه معمولا دختران نوجوان به خودي خود دست به انتخاب دوست پسر نميزنند، بلكه از سوي بعضي از دوستان و هم سالان تحريك يا ترغيب ميشوند و اين اهميت تأثير الگوها و هم سالان را نشان ميدهد. براي اثبات اين ادعا به چند نمونه حقيقي اشاره ميكنيم:
1ـ رؤيا دختري 16 ساله است كه به همراه دوست پسر خود از يكي از شهرستانها به تهران آمده، و در ترمينال جنوب تنها و بي سر پناه دستگير شده است.
از او ميپرسم كه براي چه به تهران آمدي؟
ميگويد: با نامزدم! آمديم تهران عقد كنيم و با هم كار كنيم و زندگي خوبي را درست كنيم ميگويم: از نامزدت خبر داري؟ ميدوني الان كجاست؟ در حالي كه گريه ميكند و اشكهايش آرام و قطره قطره روي گونههايش ميريزد، ميگويد: چند روز پيش كه با عمهام تلفني صحبت ميكردم، ميگفت كه با دختر خالهاش عقد كرده و قرار است چند ماه ديگر عروسي كنند. ميگويم: پس معلوم ميشود كه چندان هم به تو علاقه نداشته شانههايش را بالا مياندازد و پاسخي نميدهد.
ميگويم: چطور با هم آشنا شديد؟ ميگويد: يك بار كه به خانه عمهام رفته بودم با دوست عمهام آشنا شدم و پس از چند بار كه او را ديدم، مرا به خانهاش دعوت كرد و در خانه آنها با بهروز آشنا شدم و به هم علاقه مند شديم و قرار فرار و ازدواج گذاشتيم.
2ـ فريبا با وجود عقد كردن با پسر خالهاش، به هنگام گردش با چند پسر دستگير شده است. او چندين بار با يكي از دوست پسرهايش مرتكب عمل نامشروع شده است به او ميگويم: تو كه عقد كرده بودي، چرا با ديگران دوست شدي و چرا دست به اين اعمال نامشروع زدي؟ ميگويد: پسرخالهام به درد نميخورد ميگويم: از كجا ميداني؟ ميگويد: او فقط سرش مشغول كار است، از دنيا و لذتهايش چيزي سرش نميشود.
ميگويم: خوب از اول با اون عقد نميكردي يا وقتي فهميدي، طلاق ميگرفتي. ديگر چرا تن به عمل نامشروع با آن پسر دادي؟ ميگويد: اولش نميفهميدم توي دنيا چه ميگذرد. خر بودم. بعد كه توسط سمانه با افشين آشنا شدم، فهميدم تو دنيا چه خبره و من چقدر احمق بودم كه با يك پسر پاپتي عقد كردهام، ولي درباره عمل نامشروع، ميخواستم يك كاري بكنم كه پسرخالم من را طلاق بده تا با افشين ازدواج كنم.
ميگويم: افشين الآن كجاست؟ از اون خبر داري؟ ميگويد: زرنگي ميخواهي جايش را بفهميد تا دستگيرش كنيد. ميگويم: من كه پليس نيستم. راستش را بگو اصلا ميدوني كجاست يا نه؟
گريهاش ميگيرد و ميگويد: نميدونم، مخفي شده، فرار كرده، نميدونم كدوم گوريه و... تازه بغضش ميتركه و دستهايش را روي صورتش ميگذارد و شروع ميكنه هاي هاي گريه كردن. وقتي كمي آرام ميشود، ميگويد: سمانه چند بار رفته در خانه شان، من هم دو بار زنگ زدهام كه پدرم و بهزيستي موافقت كردهاند كه مرا به عقد او در آورند، ولي افشين خودش را آفتابي نميكند و اصلا از او خبري ندارم.
حرف حساب
به راستي از شما دختر جوان سؤال ميكنم پسري كه در خيابان و كوچه يا در جشنها و مهمانيها با چشم چراني فراوان شما را پيدا كرده، و با سلام، نامه يا تلفني با شما ارتباط برقرار نمود. و به هر طريق ممكن از شما دلبري كرده چگونه مورد اعتماد و اطمينان شما قرار ميگيرد؟ چرا پس از مدتي با چرب زبانيها و وعدههاي پوچ تمام دل و جان خود را در اختيار او قرار ميدهي و مطيع و فرمانبردار او ميشوي؟
از خود پرسيدهاي چه تضميني وجود دارد كه با شما ازدواج كند؟ و در آخر، بر فرض كه روابط و آشنائيها زمينهاي شد براي ازدواج و ازدواج هم كرديد. از كجا ميدانيد كه بعد از شما با هزاران مثل شما رابطهاي برقرار نكند و از دختران ديگري بعد از شما دلبري و دلربايي ننمايد و پايبند به زندگي و روابط سالم زناشويي باشد. پسري كه عادت به چشم چراني كرده و هر روز دختر بيچارهاي را فداي هوسرانيها و شهوترانيهاي خود ميكند (ديگر بقول خودش تنوع طلب شده) نميتواند با يك دختر نجيب و سالم يك زندگي دائمي و زيبا را سرپرستي كند به عبارت ديگر نميتواند شوهر خوبي براي آينده شما باشد چرا كه او در دام چشم چراني و تنوع طلبي اسير شده.
چه بايد كرد؟؟؟
چه زيباست كه دختر مسلمان ايراني با كنار گذاشتن الگوهاي غربي ، خودش را بيابد و به ارزش والاي خود واقف گردد و ببيند اين دين ناب به گوهر وجودي زن و دختر مسلمان چه بهايي داده؛ شارع مقدس بالاترين ارزشها را براي همسري و مادري زن قائل ميشود. چنانكه پيامبر بهشت برين خداوند را زير پاي مادران ميداند و بوسيدن پاي اين فرشتههاي آسماني (مادران) را مثل بوسيدن خانه خدا معرفي ميكند و نگاه محبت آميز فرزندان به صورت او را در زمره عبادات ميشمرد. خداوند احسان به او را در قرآن كريم بلافاصله بعد از اطاعت خودش واجب كرده. با اين همه ارزشها و منزلتها و جايگاه بلندي كه يك دختر مسلمان ميتواند داشته باشد چرا بدون توجه به عظمت و ارزش والاي خود بعضا خويشتن را همچون كالايي پر زرق و برق در كوچه و بازار وخيابان عرض ميكند و گوهر گرانقيمت نفس را به بهاي اندك هوس ميفروشد و همه هستيش را در تندباد هوا و هوس از دست ميدهد.
جواني و طراوات خويش را در مستي دوري از خدا ميگذراند و بقيه عمر را در حسرت و اندوه از دست دادن جواني و پاكدامني در ندامت و پشيماني سپري ميكند. چه خوب بود اگر دختران و پسران با پدر و مادر روابطي نزديك و دوستانه برقرار ميكردند آنچنان كه در تمام نيازها و مشكلات به آنها رجوع مي کردند و از آنها صميمانه ترين ياريها را ميطلبيدند. همانطور كه براي درخواست غذا و پوشاك شرمساري و خجالت در كار نيست براي درخواست و طلب همسر و ابراز نياز روحي به جنس مخالف و ازدواج با او، نيز شرمساري و خجالت و پنهان كاري در كار نباشد.
همانگونه كه پدر و مادر براي تأمين نيازهاي مادي فرزندان تلاش ميكنند و حاضرند براي تأمين پوشاك و خوراك و مسكن فرزندانشان شغلهاي متعددي را برگزينند و مرارتها و سختيها را به تن بخرند، بايد تلاش كنند تا نيازهاي روحي و معنوي دلبندانشان را نيز فراهم آورند و در صدد بر آورده كردن نيازهاي روحي آنها باشند. تا دختران و پسران هنگام نياز به جنس مخالف با راهنماييهاي دوستانه پدر و مادر به دور از مخفي كاري و خود سري و با پرهيز از هرگونه تجملات و زياده خواهي زير سايه دين و در پرتوي ازدواج وتحت حمايتهاي مادي و معنوي پدر و مادر ازدواج كنند و با عشق و علاقه به يكديگر در زندگي زناشويي نگهبان بقاي خانواده و موجب عفت و عصمت و پرهيزكاري هم شوند.
ـ نتيجه اينكه براي جلوگيري از دوستيهاي نامشروع و مخرب:
1ـ روابطي بسيار دوستانه و نزديك بين فرزندان و والدين ايجاد كنيم.
2ـ آگاهي دادن به دختران و تبيين مفاسد و عواقب شوم داشتن دوست پسر.
3ـ درك نيازهاي روحي فرزندان و تلاش براي بر آورده كردن آن.
4ـ فرهنگ نمودن ازدواجهاي آسان و به دور از تجملات و زياده خواهيها.
5ـ تحصيل و كسب علم و اشتغال دختران فقط در سايه ازدواج و تأهل.