پاسخ:
توسل در لغت به معناي تمسک جستن به وسيلهاي براي نيل به مقصود است. خداوند جهان هستي را بر اساس نظام اسباب و مسببات قرار داده است و فيض خود را تنها از طريق مجاري و اسباب اعطا ميکند«ابی الله ان يجري الامور الا باسبابها».[1]بنا بر اين انسان براي رسيدن به مقصود خويش، بايد به اسباب و وسايط متوسل شود. مثلا اگر بخواهد زمين خشک و بايري را به مزرعهاي سرسبز تبديل کند، بايد زمين را شخم بزند، نهال يا دانه را درون زمين بکارد و به موقع به آن کود و آب بدهد و... بر اين اساس، توسل لازمه زندگي انسان در جهان هستي است؛ جهاني که بر آن قانون اسباب و مسببات حکم فرماست.
بنا بر اين، خداوند که هستي عالم از اوست و ادامه هستي و هر حرکت، نيرو و تغييري وابسته به او و ناشي از فيض اوست، خود براي اعطاي فيض خويش، مجاري و اسبابي را قرار داده است. بر همين اساس، خداوند اموري را به عنوان اسباب و وسايل در جهت تقرب و نزديکي به درگاه خويش و برآمدن حاجات قرار داده است و ما را با توسل به آن امور، امر کرده است که ميفرمايد: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[2]اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيلهاى براى تقرب به او بجوئيد! و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد!
«"وسيله" در اصل به معني تقرب جستن و يا چيزي که باعث تقرب به ديگري از روي علاقه و رغبت ميشود، ميباشد. بنا بر اين وسيله در آيه فوق معناي بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي را كه باعث نزديک شدن به پيشگاه مقدس پروردگار مي شود، شامل ميگردد.»[3]هم چنان که نماز و روزه، احسان به يتيم، دستگيري از مستمندان، خدمت به خلق خدا و مانند آن، وسيله تقرب به خداوند هستند، استمداد به ارواح مطهر پيامبران و ائمه و اولياي الهي عليهم السلام نيز وسيله تقرب به خداوند است. بنا بر اين همان خداوندي که به گفته شما عالم مطلق و ارحم الراحمين و... است، به ما دستور داده به اولياي الهي توسل جوييم که البته اين کار حکمتهايي دارد که در ادامه به آنها اشاره خواهيم کرد.
از طرف ديگر بايد توجه داشت که ما پيامبر(ص) و ائمه(ع) را پيشوايان ديني خود دانسته و آنها را از هر جهت معصوم ميدانيم، با توجه به اين نکته، مشروعيت توسل زماني روشنتر ميشود که با روايات فراواني مواجه شويم که بر اهميت توسل تأکيد کردهاند؛ رواياتي که به گفته تفسير نمونه[4]به حد تواتر رسيده، يعني به قدري زياد است که ما را از بررسي اسناد آن بينياز ميسازد. از جمله اين روايات، روايتي است که در آن ميخوانيم که مرد نابينايي براي شفاي خود از پيامبر (ص) تقاضاي دعا کرد و حضرت به وي اين دعا را تعليم کرد: «اللهم اني اسئلک و اتوجه اليک بنبيک محمد نبي الرحمة يا محمد اني توجهت بک الی ربي في حاجتي لتقضي لي اللهم شفعه لي» خداوندا، من از تو به خاطر پيامبرت، پيامبر رحمت، تقاضا ميکنم و به تو روي ميآورم، اي محمد! به وسيله تو به سوي پروردگارم براي انجام حاجتم متوجه ميشوم، خداوندا او را شفيع من ساز.[5]
اما دغدغه خاطر اصلي شما اين است که توسل، با توحيد و آياتي چون: «اياک نستعين» منافات دارد، ولي در پاسخ بايد گفت که:
يکي از اصول مسلم اسلامي، «توحيد ربوبي» است. توحيد در ربوبيت به اين معناست که «تنها خداوند، مالک حقيقي عالم هستي است و تدبير همه موجود عالم را بر عهده دارد و ميتواند به صورت مستقل و بدون نياز به همکاري يا اذن و اجازه موجود ديگر، در امور هستي تصرف کند و اگر يکي از مخلوقات او، به تدبير و تنظيم امور موجود ديگري دست ميزند، اين عمل او وابسته به اذن و اراده و قدرت خداوند و غير مستقل است». با توجه به اين نکته بايد گفت که تمسک به اولياي الهي، هرگز به معناي اعتقاد به استقلال آنان از خداوند در تأثير گذاري و برآمدن حاجات نيست، بلکه توسل به اولياي الهي، همراه با اين اعتقاد است که تنها خداوند است که مستقل از غير و بينياز از غير، در عالم هستي تأثير ميگذارد و غير از او، تأثير گذاري همه اسباب و وسايل تحت قدرت و اراده و خواست خداوند و متکي به آن خواهد بود. بنا بر اين توسل به اولياي الهي در حقيقت توجه به خداوند است، زيرا احترام و عزت اين اشخاص نزد ما نيز تنها به اين خاطر است که آنها از مقربان در درگاه خداوند بودهاند و در راه او گام برداشتهاند. بنا بر اين در آموزه توسل به هيچ وجه به افرادي که به آنها توسل ميشود نگاه استقلالي صورت نميگيرد. جالب است بدانيد که در دعايي که شما تنها عبارت «اکفياني فانکما کافياي» را از آن نقل کردهايد، به زيبايي توصيه ربوبي به تصوير کشيده است: در اين دعا ميخوانيم: «اللهی عظم البلاء و برح الخفاء... و اليک يا رب المشتکي و عليک المعول في الشدة و الرخاء اللهم صل علي محمد و اله الذين فرضت علينا طاعتهم فعرفتنا بذلک منزلتهم... يا محمد يا علي يا انصراني فانکما ناصراي و اکفياني فانکما کافياي...»
چنان که مشاهده ميکنيد، نگاه استقلالي تنها به خداوند است «عليک المعول...»و واسطه قرار دادن پيامبر و اهل بيتش عليهم السلام به خاطر احترامي است که آنها نزد خداوند دارند و نيز به خاطر شأن و جلال و عظمت آنها که خداوند ما را بدان آگاه کرده است «فعرفتنا بذلک منزلتهم» لذا با توجه به اين همه تأکيد و تصريح بر توحيد ربوبي مشخص ميشود منظور از «وانصراني فانکما ناصراي و اکفياني فانکما کافياي»، مقابله اولياء الهي با خداوند نيست بلکه منظور اين است که آنها وسايطي هستند که با توسل به آنها ميتوان به قرب الهي رسيد و کافي بودن آنها از اين جهت است که توسل به اولياي الهي و اطاعت از آنها که مترادف با اطاعت از خداوند است، براي خير دينا و آخرت انسان کافي است و هرگز به معناي کافي بودن آنها در مقابل خداوند نيست.
در پايان ذکر اين نکته نيز ضروري است که اين که خداوند به پيامبران و اولياي الهي، چنين نقشي را داده که مردم به آنان به عنوان واسطه و مسبب بنگرند، علل و حکمتهاي مختلفي دارد که در اين جا به دو علت مهم اشاره ميکنيم:
اولاً: از آن جا که اين اشخاص، پيشوايان دين هستند و شناخت دين تنها از طريق آنها ميسر خواهد بود، خداوند با اين کار، اولياي خود را در کانون توجه و اقبال مردم قرار داده است تا در عمل، مردم با مراجعه به آنان و الگوگيري از آنها، به طريق هدايت و سعادت دست يابند.
ثانياً: از آن جا که اولياي الهي، انسانهايي مثل خود ما هستند، خيلي زود و راحت ميتوانيم با آنان ارتباط عاطفي و نزديک، برقرار کنيم و همين ارتباط سريع، ما را به اين اسوهها نزديک ميکند و ما را در معرض هدايت آنها قرار ميدهد.
________________
[1] - بحار الانوار، ج 2، ص 90.
[2] - سوره مائده، آيه 35.
[3]-تفسير نمونه جلد 4، ص 364.
[4]-تفسير نمونه جلد 4، ص 371.
[5] - سنن ابن ماجه، ج 1، ص 441، مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138.