آیه ٨٦ « كَيْفَ يَهْدِى اللّه‏ُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ... »

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

86   «كَيْفَ يَهْدِى اللّه‏ُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَاللّه‏ُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمِينَ»
ترجمه:
86. چگونه خداوند هدايت مى‏كند كسانى را كه اولاً ايمان آوردند و شهادت به رسالت حضرت رسول و حقانيت او دادند و مشاهده آيات بيّنات نمودند، سپس كافر شدند و خداوند ظالمين را هدايت نمى‏فرمايد.
تفسير:
«كَيْفَ يَهْدِى اللّه‏ُ» «كيف» از ادات استفهام است و استفهام انكارى است؛ يعنى نمى‏شود و ممكن نيست كه خداوند همچه شخصى را هدايت كند؛ زيرا در هدايت دو چيز لازم است: يكى فاعليت فاعل كه هادى باشد و ديگر قابليت قابل كه مهدى باشد و كسى كه مرتد شد بعد از آنى كه حجت بر او تمام شد و براهين واضحه و ادله محكمه متقنه و آيات بينات را مشاهده كرده باز دست برداشت، معلوم است كه از روى عناد و لجاج و عصبيت بوده، البته قبول هدايت نمى‏كند و هدايت نمى‏شود، ولو فاعليت فاعل از هر جهت تمام باشد.
[در معناى مرتد فطرى و ملى و احكام آن]
«قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ»، آيه عام است ولو شأن نزولش در مورد شخص خاصّى باشد، چنانچه در مجمع از حضرت صادق  عليه‏السلام نقل كرده كه در مورد حارث بن سويد بن صامت انصارى بود كه محذر بن زياد بلوى را به حيله و
مكر كشت و فرار كرد و به كفار مكه ملحق شد[1] و شامل هر دو قسم مرتد ملى و فطرى مى‏شود . و بعضى مفسرين توهّم كردند كه ايمان ، ايمانِ ظاهرى بوده نه باطنى، ولكن خلاف ظاهر است؛ زيرا اين منافق مى‏شود، نه مؤن و آيه مى‏فرمايد: «بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ» بيان ايمان است كه حقيقت ايمان همان شهادت به حقانيت پيغمبر اسلام  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و تصديق به جميع ما جاء به النبى است.
«وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ» ؛ يعنى امور واضحه روشن كه جاى ريب و شكى در آن‏ها نباشد به مشاهده معجزات و نزول آيات و مشاهده حالات و اخلاق نبى اكرم و البته چنين آدم بسيار فرق دارد با آن كفارى كه مشاهده معجزات و اخلاق نبى  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را نكردند و آيات را استماع ننمودند.
«وَ اللّه‏ُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمِينَ»؛ كسى كه دانسته و فهميده به خود ظلم كند و خود را در معرض عذاب ابدى درآورد قابليت هدايت ندارد و خدا او را هدايت نمى‏فرمايد.
------------------------------------------------
[1] .  مجمع البيان: ج2، ص789.