همه مكاتب و اديان ، درباره تعليم و تربيت كودكان ، به خانواده ها توصيه هايي كرده اند ، اما كمتر دين و مكتبي پيدا مي شود كه درباره مسائل جزئي تعليم و تربيت اظهار نظر كرده باشد و اگر هم احياناً به مسائل جزئي پرداخته باشد ، مسلماً به جامعيت اسلام نيست.
اسلام به مسائل جزئي تعليم و تربيت توجه كرده و داراي تز خاصي است. از نظر اسلام ، تعليم و تربيت كودك ، گام به گام انجام ميگيرد و اگر چه معلم و مدرسه و امكانات ديگر به كمك خانوادهها مي شتابند ، ليكن اولين گام را خانوادهها بر ميدارندو تا آخرين گام نيز به همراه كودكان و نوجوانان خواهند بود.
خانواده ،مأمن و مأوا و مهد كودكان است و تنها نهادي است كه تا روزي كه به مرحله استقلال ميرسند و به تشكيل خانواده جديد مي پردازند با آنهاست. بعد نيز اين پناهگاه همچنان موقعيت خود را از لحاظ عاطفي و ارشادي و حمايت هاي مادي و معنوي حفظ ميكند و خانواده جديد را با چندين خانواده ، ارتباط ميدهد.
نكته مهمي كه تذكر آن را به همه خانواده هاي مسلمان و علاقه مند به رهنمودهاي تربيتي اين دين مبين ، لازم ميبيند اين است كه: روش هاي جديد تعليم و تربيت موجود ، خانواده را از لحاظ تربيتي در حاشيه قرار مي دهد و وظيفه اصلي را به دست مهد هاي كودك و كودكستانها و پانسيونها مي سپارد؛ اما در روش تربيتي اسلام ،خانواده در متن است و در حقيقت ، مسؤول اصلي خانواده است و در عين حال ، هيچ مانعي نيست كه اشخاص يا مؤسسات در اداي اين وظيفه بزرگ ، پشتيبان و حامي خانوادهها باشند.
امروز ، به شكل بسيار گستردهاي دولتها جاي خانواده ها را گرفتهاند. دولت همچون خانواده بزرگي است كه كودك را از روز تولد ، گام به گام همراهي مي كند و مسؤوليت هاي او را در كودكستان ها و مدرسهها و دانشگاهها و سربازخانهها و سرانجام ادارات و مراكز و مؤسسات دولتي ميپذيرد.
ميتوان گفت: هر چه نقش دولتها گسترش بيشتري پيدا ميكند ، نقش خانواده ها محدودتر مي شود و در حقيقت ، خانواده را در حد يك ماشين توليد كودك ، تنزل مي دهند!
ما مدعي دولت نيستيم و زحمات آنها را در اين راه ناسپاسي نميكنيم ، ولي از عواقب سوء و ناگوار بريدن كودكان از خانواده ها و سست شدن روابط عاطفي والدين و جگر گوشه هاي آنها نگرانيم.
صرف نظر از اين كه پيشرفت روز افزون و چشمگير اين رويه ، موجب محروميت كودكان از شهد گواراي محبت مي شود و آنها را – همچون گله اي كه زير نظر يك چوپان چماق به دست ، صبح به صحرا و كوهستان و كنار چشمه و رودخانه مي روند و شب سر به زير و آرام و چشم و گوش بسته به آغل بر ميگردند! – به يك زندگي يك نواخت و دور از فراز و نشيب و بسيار تصنعي معتاد ميسازند ، براي خود خانواده ها نيز بي ضرر و زيان نيست.
كودكان هر چه به خانواده نزديك تر باشند، بر استحكام پيوند والدين خود مي افزايند و چه بسار رنجشها و گلايهها را كه آنها به لبخند نشاط بخش ثمره هستي خويش ، از جان و دل ميزدايند!
در خانوادههاي سنتي طلاق كمتر است – اگر نگويم صفر است!- و در خانواده هاي غرب زده و شرق زده و شيفته روشهاي تربيتي شرق و غرب ،آمار طلاق روز افزون است.
در خانواده هاي – واقعاً – اسلامي ، از آنجا كه زن و شوهر ، پس از رسيدن به يكي از هدف هاي زندگي (عروس شدن و داماد شدن!) به فكر جهش و ارتقا به سوي هدف بعدي (پدر شدن و مادر شدن) هستند و مي خواهند براي فرزند دلبند خود واقعا پدر و واقعا مادر باشند ، هر چه انسان فكر مي كند دليلي براي جدايي و طلاق نمي يابد.
با ديدي كه نگارنده به مسأله مي نگرد و توضيحات مفصلي كه داده است ، طلاق به معناي درجا زدن و خراب نمودن سنگر مقدس پدري و مادري و سرنوشت كودكي را به بازي گرفتن است.
البته گاهي به حكم ضرورت بايد قدري عقب گرد كرد. كسي كه مي خواهد پرش كند ، ناگزير است چندقدمي به عقب برگردد تا بتواند فاصله مورد نظر خود را كه سقوط در آن بي خطر هم نيست ،طي كند. ما هم اين ضرورت را به ناچار ميپذيريم و به همين دليل ، راه را براي طلاق و جدايي باز مي گذاريم و طلاق را به عنوان يك حلال منفور ميپذيريم ،اماتوصيه ميكنيم كه: طلاق براي يك انسان مسلمان, كمال نيست ،بلكه نقص و عقب گرد است.
علت اين كه در خانواده هاي اسلامي ، طلاق از نظر آماري ،درصد بسيار ضعيفي دارد ، همين است كه با تولد كودك ،بلافاصله عروس و داماد ديروز ، پدر و مادر امروز مي شوند و به همراه مفتخر شدن به اين دو عنوان ، وظيفههاي سنگيني بر دوش آنها گذارده مي شود كه چون در انجام آنها گام به گام بايد پيش روند ، به طور مستمر ، با همياري و همكاري و همفكري بايد تلاش كنند و در اين صورت ،فرصتي هم براي جر و دعوا و طلاق نخواهند داشت!
ميگويند: جوان ولگردي با زن عاقل و باتدبيري ازدواج كرد و با گذشتن مدت كوتاهي از ازدواجشان چنان اسباب مشغوليتش را فراهم نمود كه مدت ها نتوانست دوستان ولگرد و همپالگي هاي خود را ملاقات كند.
يك بار به هر زحمتي بود او را پيدا كردند و علت ناپيدا بودنش را سؤال نمودند و او گرفتاري هاي زندگي را كه برنامه ريز آن همسرش بود مطرح كرد ،پيشنهاد كردند كه طلاقش بدهد. گفت: طلاق هم فرصت مي خواهد و من فرصت همين را هم ندارم!
بگذاريد دولت هاي غربي و شرقي و ملت هاي شرق و غرب ، چوب فاصله گرفتن از خدا و انبياي او را بخورند و در مسأله مهم خانواده ، روز به روز گرفتار فجايع و مصايب بزرگتر بشوند؛ باشد كه روزي پيشاني آنها به سنگ بخورد و پشيمان و نادم از گذشته اسف بار خود ، به سوي خدا و پيامبران بازگردند.
دولت ها وظيفه دارند حامي خانواده ها باشند و تعليم و تربيت را بر عهده خود خانواده ها بگذارند و اين مسؤوليت سنگين را بر دوش نگيرند و عواقب شوم آن را متوجه خانواده ها و نسلهاي نو خاسته نسازند.
اسلام ،طرفدار و پشتيبان اين رويه است و پدر ها و مادرها را از مسؤوليت ،رها نميسازد.
قرآن ميفرمايد:
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا ؛ خانواده خود رابه نماز فرمان بده و بر نماز آنها شكيبا باش.
مي گويند: هنگامي كه اين آيه بر پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) نازل شد ، روزي پنج نوبت به در خانه علي و زهرا ميرفت و اين خانواده الگوي اسلامي را توصيه مي كرد كه:
الصلاة ،اصلاة ، يرحمكم الله ؛ نماز را به پاي داريد ،خدا شما را رحمت كند.
و بدين ترتيب ،رهبر بزرگ اسلام به عنوان بزرگ خانواده و پدر و پدر بزرگ ، گام به گام در تعليم و تربيت كودكان خانواده حركت مي كرد و در اين راه ، شكيبا و استوار بود تا هر چه بهتر بتواند اين وظيفه سنگين را انجام دهد و براي ديگران نيز «اسوه» و الگو باشد.
قرآن توصيه ميكند كه:
قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا ؛ خود و خانوادههاي خود را از آتش دوزخ حفظ كنيد.
يك مسلمان ، تنها تكليفش اين نيست كه خودش را به دورخ نكشاند ، بلكه وظيفه دارد افراد خانواده را نيز از سقوط در ورطه هولناك عذاب و بدبختي حفظ كند.
در حقيقت ،اين مسلمان ، گام به گام همراه اعضاي خانواده است و ناظر اعمال و اخلاق و عقايد آنهاست و با اداي رسالت تربيتي خويش ، هموار كننده راه سعادت و سربلندي آنهاست.
مردم شايسته ،همان گونه كه به خود ميانديشند ، به فرزند خود مي انديشند و علي وار ، فرزند را پاره اي از وجود خود ، بلكه مجموعه هستي و كل وجود خود مي شناسند. به همين جهت ، قرآن در ترسيم سيماي عصمت گونه آنها مي فرمايد:
حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي ؛ همين كه به حد رشد رسيد و چهل ساله شد ، مي گويد: پروردگارا! به من الهام كن كه نعمتت را كه به من و والدينم داده اي ، سپاس گزاري كنم و عمل صالحي كه مورد پسند تو باشد ، انجام دهم و ذريه مرا براي خاطر من شايسته گردان.
مسلمان يعني اين! مسلمان از دو سو خود را مرتبط به ديگران ميداند: از سويي به والدين و ازسويي به فرزندان. اين گونه پيوندهاي استوار خانوادگي است كه در تعليم و تربيت مي تواند معجزه گر باشد و انسانيت را اعتلا و ارتقا بخشد و هر جامعه اي كه اين پيوند را سست و متلاشي كند ، تيشه به ريشه خود ميزند.
خانواده هاي مسلمان در برابر فرزند متخلف و سركش خود بيتفاوت نيستند و همچنان گام به گام به دنبال او هستند . شايد بتوانند او را به راه آورند و در مهد اصلي خانواده ، ازنعمت تربيت و تزكيه برخوردارش گردانند. به نمونه قرآني زير توجه كنيم:
وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ؛ فرزندي كه به والدين خود مي گويد: اف بر شما! آيا به من وعده مي دهيد كه در روز قيامت سر از گور بر مي دارم و حال آنكه پيش از من نسل ها نابود شده و از گور سر بر نداشته اند؟ اما والدين به درگاه خداوند استغاثه مي كنند و به او نيز مي گويند: واي بر تو! ايمان بياور كه وعده خدا حق است؛ اما او همچنان سرگشي كرده ميگويد: اينها جز افسانه هاي گذشتگان نيست!
اينها نشانگر اين است كه والدين نه تنها بايد گام به گام ،فرزند سر به راه خود را تعقيب كنند و در تربيت و تزكيه او كوشا باشند ، بلكه منحرفان را نيز بايد مراقبت و مواظبت كنند و با صبر و شكيبايي و نيايش به درگاه خدا ، در راه ارشادش بكوشند و از كمترين فرصت ، در اين راه بهره گيري و استفاده كنند. تا در پيشگاه خداوند معذور باشند.
حال ، توجهي نيز به رهنمودهاي رهبران دين بكنيم. آنچه آن بزرگواران فرموده اند به منزله آيين نامههاي اجرايي دستورات قرآن كريم است.
دعا و نيايش ، جلوه زيباي آرمان هاي بلند انسان است. انسان در حال دعا از خدايي كه مظهر جمال و جلال مطلق است ،مسألت مي كند كه از نعمت جمال و جلال ، بهرهمندش سازد.
امام سجاد (عليه السلام) به يكي از دوستان خود تعليم داد كه هفتاد بار اين گونه دعا كند:
رب لا تدرني فردا و انت خير الوارثين ، و اجعل ، لي من لدنك ولياً يرثني في حياتي و يستغفر لي بعد موتي ، واجعله لي خلقاً سوياً ، و لا تجعل للشيطان فيه نصيباً اللهم اني استغفرك و اتوب اليك ،انك انت الغفور الرحيم ؛ پرودگارا! مرا تنها مگذار و تو بهترين وارثاني. براي من از جانب خود فرزندي قرار ده كه در زندگي وارث من باشد و بعد از مرگم ، برايم طلب آمرزش كند و او را از نظر خلقت ، سالم و هماهنگ گردان و براي شيطان ، در او بهره اي قرار مده. خدايا! از تو طلب آمرزش مي كنم و به درگاهت توبه مي نمايم كه تو آمرزنده و رحيمي.
در دوره بارداري ، مادر بايد مراقبتهاي لازم داشته باشد ، تا كودك خود را كه امانتي است الهي ، سالم به دنيا آورد.
پس از تولد طفل ، نوبت به شير دادن طفل ميرسد و مادر بايد حتي الامكان ، فرزند خود را شير بدهد. اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمود:
ما من لبن يرضع به الصببي اعظم بركة من لبن امه ؛ هيچ شيري براي كودك ، بابركت تر از شير مادر نيست.
امام صادق (عليهالسلام) فرمود:
الرضاع واحد عشرون شهرا فما نقص فهو جور علي الصبي ؛ كودك بايد 21 ماه شير بخورد و كمتر از آن ، ستم بر كودك است.
نامگذاري كودك ، يكي از وظايف مهم خانواده است و امام كاظم (عليهالسلام) فرمود:
اول ما يبر الرجل ولده ان يسميه باسم حسن فليحسن احدكم اسم ولده ؛ نخستين گامي كه انسان در راه نيكي به فرزند برمي دارد ، اين است كه او را به نامي نيكو نامگذاري كند. شما بايد نام نيكو بر فرزند خود بگذاريد.
توصيه شده است كه:
سموا اولادكم قبل ان يولد... و قد سمي رسول الله (صلي الله عليه و آله) محسنا قبل ان يولد ؛ كودك را قبل از تولد نامگذاري كنيد ، همان گونه كه پيامبر گرامي اسلام ، فرزند دختر خود را قبل از تولد ، محسن ناميد.
خانواده ،با تولد كودك سعي مي كند اولين آهنگي كه در گوش طفل زمزمه ميشود ، آهنگ اذان و اقامه باشد و از همان لحظات نخستين زندگي ،او را در خط راستين اسلام قرار ميدهد.
پيامبر خدا فرمود:
من ولد له مولود فليؤذن في اذنه اليمني بذان الصلاة ، و ليقم في اذنه اليسري فانها عصمة من الشيطان الرجيم ؛ هر كس خدا به او فرزندي داد ، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگويد كه عصمت ونگاهداري از شيطان رجيم است.
به شكرانه اين كه خداوند فرزندي به خانواده عطا فرمود ، موي سرش را ميتراشند و مقابل آن طلا يا نقره به مستمندان ميدهند.
گام ديگر خانواده در راه تحقق آرمان پدري و مادري اين است كه در روز هفتم تولد طفل ، او را ختنه كنند و براي او عقيقه بدهند كه اين هم جشني است كه زندگي خانوادگي را شيرينتر ميسازد.
امام صادق (عليهالسلام) فرمود:
المولود يعق عنه و يختن لسبعة ايام ؛ نوزاد در روزهفتم تولدش ختنه ميشود و برايش عقيقه ميكنند.
مقصود از عقيقه گوسفندي است كه ذبح ميكنند و بهتر اس كه والدين از گوشت آن نخورند.
از اين پس ، والدين بايد خود را براي برداشتن گامهاي بعدي در راه تعليم و تربيت و تزكيه او آماده سازند.
امام صادق (عليهالسلام) فرمود:
دع ابنك يلعب سبع سنين ، و يؤدب سبع سنين ، والزمه نفسك سبع سنين ، فان افلح و الا فانه ممن لا خير فيه ؛ فرزند را بگذار تا هفت سال سرگرم بازي بشود و هفت سال تأديب و تربيت ميشود و مدت هفت سال به منظور تعليم آنچه لازم است و تربيتهاي بعدي ، خودت را به او پيوسته گردان ،اگر اهل رستگاري است ، رستگار ميشود و اگر نيست ، به بيراهه ميرود و از كساني است كه در آنها خيري نيست.
اين همان تعليم و تربيت گام به گام است . بديهي است كه 21 سال انساني را ملازم و مراقب بودن و با برخورداري از تاكتيكهاي صحيح ، به تعليم و تربيت او همت گماشتن ، براي يك خانواده ، حداكثر وظيفه شناسي است. حال اگر نوجوان در آن سن و سال ، به بيراهه ميرود ،ربطي به قصور يا تقصير خانواده ندارد. مع الوصف ، باز اگر زمينه اي وجود دارد ، نبايد رهايش كرد. در دستورالعمل فوق فرض بر اين است كه ديگر زمينهاي نيست.
علي (عليهالسلام) فرمود:
يربي الصبي سبعاً و يؤدب سبعاً ، و يستخدم سبعا ، و منتهي طوله في ثلاث و عشرين سنة ، و عقله في خمس و ثلاثين سنة ، و ما كان بعد ذلك فبالتجارب ؛ كودك به مدت هفت سال تربيت مي شود و به مدت هفت سال ادب آموزي ميشود و به مدت هفت سال به خدمت گمارده ميشود. رشد بدني او تا سن 23 سالگي است و رشد عقلي او تا سن 35 سالگي است و آنچه بعداً فرا ميگيرد ، از راه تجارب است.
در بيان فوق منظور از تربيت ، تربيت بدن و رشد بدني و اشتغالاتي است كه به رشد صحيح جسماني كودك كمك مي كند و مصداق بارز آن ، بازي هاي بچگانه است.
رشد بدن و رشد عقل تا 23 سال و 35 سال ،البته تقريبي است و اين نيز واضح است كه تا اين سن و سالها ، رشد سريع است و بعد اگر رشدي باشد بسيار كند است و نمودي ندارد.
در اين جا نگارنده خود را موظف مي داند كه احساس قلبي خود را نسبت به عظمت اسلام و اهميتي كه اين مكتب آسماني به بازي كودكان ميدهد ، آشكار كند ، زيرا علي رغم اين كه همواره بازي كودك ،در نظر بزرگسالان ، كم اهميت و بيارزش تلقي شده است ، اسلام با آن ديد وسيع و كامل خود ميفرمايد:
تستحب عزامة الغلام في صغره ليكون حليما في كبره ؛ بازي كردن طفل در خردسالي و رها كردن او براي بازي مستحب و پسنديده است ، تا در بزرگسالي بردبار و عاقل بشود.
حتي در بعضي از روايات ، اين جمله هم اضافه شده است كه: سزاوار نيست بچه غير از اين باشد ، تا والدين بدانند كه بچه محجوب و سربزير و آرام و بي سر و صدا ، براي آنها مايه خوشبختي امروز و سربلندي فردا نيست!
بازي وسيله رشد اندام و مغز و عواطف و احساسات كودكان است به علاوه ، بازي اگر دسته جمعي باشد ، كودك را از انزوا و كم رويي نجات ميدهد و به او عرضه و جرأت ميبخشد و هر چه بهتر ميتواند در مجامع و محافل و حوادث اجتماعي ،استعداد خود را بروز و ظهور بخشد.
براي يك جوان مسلمان ، آشنايي با معارف و قوانين و آداب و اخلاق اسلامي بسيار ضرورت دارد و به همين جهت ،مدرسه بايد در كنار علوم متعارفي كه موظف است به نسل نو خاسته امروز بياموزد ، از معارف اسلامي نيز به او تعليم دهد.
و به همين جهت است كه امام صادق (عليهالسلام) فرمود:
بادروا احداثكم بالحديث قبل ان يسبقكم اليهم المرجئة ؛ پيش از آنكه گروه مرجئه ،جوانان شما را گمراه كنند ، به آنها حديث بياموزيد.
مرجئه در قديم يك گروه سياسي بودند واز راه عقايد مذهبي ، جوانان را منحرف و گمراه ميكردند و از آنها در راه مقاصد سوء سياسي بهره ميگرفتند. اين ها ميگفتند:
بهشت و جهنم به دست خداست و خدا هر كه را خودش بخواهد به بهشت يا جهنم ميبرد. خداوند ممكن است علي را به جهنم و معاويه را به بهشت ببرد!
همواره گروههاي سياسي در راه جوانان دام ميگسترند. پدران و مادران وظيفه دارند قبل از اين كه گروهها فرصت پيدا كنند و جگرگوشههاي آنها را به گمراهي بكشانند ، از راه تعليم معارف اصيل و صحيح اسلامي ، آنها را مجهز كنند تا در دامهاي مهلك گرفتار نشوند.
اين وظيفه ، در شرايط جهان امروز و مخصوصاًكشور ما از اهميت بيشتري برخوردار است.