متن ادبی «جاری نیایش»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)


پرده‏ های دقایق کنار می‏روند و «حقیقت محض» متولد می‏شود.
از باغ ‏های فرا دست، بوی تازه ‏ای می ‏آید؛ بوی مطبوعی آسمانی.
نسیم از سوز عارفانه ‏ای سرمست است. بهشتی در دامان «شهربانو» می‏شکوفد که تمام پروانه‏ های دنیا را، به رهایی فرا می‏خواند از پیله تنهایی و رکود.
سلام، مهربانی‏ ات همه ‏گیر!
سلام، اندوه همیشگی‏ ات در دل زمان جاری!
سلام، جاری نیایش در عمیق لحظات!
پلک می‏زنی، در زلالیِ یکدست و شهودی سیّال، در ذهن جهان ته‏ نشین می‏شود.
پلک می‏زنی و بر حاشیه نگاهت، شکوفه‏ ها می‏شکفند.
پلک می‏زنی و صدها یاکریم، از بلندای مهربانی‏ات، اوج می‏گیرند.
به محض ورودت، گل‏های شیپوری، مژده آمدنت را تا دوردست‏ها اعلام می‏کنند.
به محض ورودت، قلب غزل‏ها می‏تپد.
آمده‏ای تا در پنبه ‏زار گوش جهان، فریاد کنی شعله شعله صحیفه ‏ات را.
شانه‏ هایت، استواری کوه ‏های زلزله ‏خیز را به تصویر می‏کشد و خطابه‏ های سوزنده ‏ات، گدازه ‏های جاری آتشفشان‏ های در حال فوران را.
امروز روز توست؛ روز نیایش مطلق در سکوت دقایق خفته تاریخ.
امروز روز توست؛ روز مهربانی ممتد در بارش یکریز کینه‏ ها و نفرت‏ ها.
امروز روز توست؛ روز فریاد مظلومیت در بی ‏خیالی و بی ‏قیدی اهالی.
آمده‏ای تا عاشورا بی‏مفسّر نماند.
ادامه اشک‏ هایت، اندوه همیشگیِ نینواست.
ادامه اشک ‏هایت، تصویر مظلومیت، هفتاد و دو پروانه است.
تو زیبایی پنج بهار هستی؛ وارث تمامیّت آل کسا!
هنوز مرثیه سی ساله ‏ات، گدازنده ‏تر است از هرم آفتاب ظهر تابستان. ای اقتدار کربلا در جریان لحظه‏ ها! دیری است زمین چشم انتظار آهنگ عاشورایی قدم‏ های توست. خوش آمدی!

خدیجه پنجی