دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدير
موج مىزد سيل مردم، مثل دريا در غدير
***
تشنگي ها بود و توفان بود و شن بود و غبار
محشرى از هر چه با خود داشت صحرا، در غدير
كاروان آرام و بى تشويش لنگر مىگرفت
تا بگيرد كاروان سالارشان جا در غدير
***
گردها خوابيد كم كم، كاروان خاموش شد
تا پيمبر خود چه خواهد گفت آيا در غدير!
***
تا افق انبوه مردان صحارى بود و دشت
و سكوتى، تا كند آن مرد لب وا در غدير
***
مرد اما با نگاهى گرم در چشمان شوق
جستجو مىكرد محبوبش على را در غدير
***
پس به مردان عرب فرمود: «بعد از من على است
هر كه من مولاى اويم اوست مولا در غدير»
***
گردها خوابيده بود و كاروان خاموش بود
خوانده مىشد انتهاى قصه ما در غدير
***
در شكوه كاروان آن روز با آهنگ زنگ
بى گمان بارى رقم مىخورد فردا در غدير
***
اى فراموشان باطل! سر به پايين افكنيد!
چون پيمبر دست حق را برد بالا در غدير
***
حيف! اما كاروان منزل به منزل مىگذشت
كاروان مىرفت و حق مىماند تنها در غدير!
علیرضا سپاهى لائین
» گالري تصاوير : حرم مطهر / مسجد کوفه » کارت پستال : ولادت / ازدواج علي و فاطمه / عيد غدير » کتابخانه صوتي : مولودي / عيد غدير / روايت هاي شنيدني » زندگی نامه مبارک امام علی(ع) / کتاب / مقالات / متن هاي ادبي |