دشمن قرآن

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

ميرزا طاهرِ ((وحيد))، نام يكى از وزراى المقتدر باللّه عباسى ، است او مردى شاعر ،ثروتمند، صاحب فرزندان زياد و يكى از مقربان دستگاه خلافت بود.
وى با همه اين اوصاف ، شخص مغرور، جاه طلب و گستاخ بود او علاوه بر، جسارت در برابر علماء و ائمه اطهارعليهم السّلام در مقابل قرآن نيز اظهار بى اعتنائى و عناد نموده و در هنگام تلاوت قرآن ، بر آيات آن اشكال گرفته و نقض وارد مى كرد.

روزى در يك مجلس عمومى ، كه جمع كثيرى از طبقات مختلف مردم حضور داشتند؛ از روى تمسخر و استهزاء اظهار داشت : خداوند در قرآن گفته : (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ اِلاّ فى كِتابٍ مُبينٍ.)(1): هيچ تر و خشكى نيست ، مگر اينكه در كتاب مبين و قرآن كريم بيان شده است ؛ و بعد خطاب به حاضران گفت : ((شما بگوئيد، آيا بعنوان نمونه در قرآن مرا ياد كرده است ؟ من در هيچ جاى قرآن ، نام خود را نيافتم و از من يادى نشده است .)) در برابر اين كلام توهين آميز، كسى را ياراى سخن گفتن نبود؛ هيچكس حرفى نزد.
طلبه فاضلى كه به ظاهر فقير و ضعيف مى نمود و در آخر مجلس نشسته بود؛ وقتى اين كلام را شنيد، انديشه اى مثل برق ، در ذهنش خطور كرده و با توسل به عنايات خداوند بپا خاسته و گفت : ((جناب وزير! اگر اجازه بفرمائيد، من پاسخ شما را بگويم .)) گفت : ((البته كه بگو!.)) طلبه گفت : ((بلى نام شما در قرآن هست ، بلكه خداوند تبارك و تعالى ، بعد از ذكر نام شما چندين آيه هم ، در توصيف شما آورده است !))
وحيد، با كمال ناباورى و تعجب پرسيد: ((در كجاى قرآن !؟))
طلبه با شهامت تمام و با لحنى دل انگيز و مناسب ، شروع كرد به خواندن آيات قرآن : (ذَرْنى وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيداً وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً وَ بَنينَ شُهُوداً وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهيداً ثُمَّ يَطْمَعُ اَنْ اَزيدَ كَلاّ اِنَّهُ كانَ لاَِّياتِنا عَنيداً سَاُرْهِقُهُ صَعُوداً اِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ثُمَّ اَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ فَقالَ اِنْ هذا اِلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ اِنْ هذا اِلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ سَاُصْليهِ سَقَرَ ...(2))
:(اى رسول ما! مرا با كسى كه لقب او وحيد(3)است و او را من آفريده ام ، واگذار!- و مال فراوان و پسران آماده به خدمت ، براى او قرار دادم - وسائل زندگى را از هر لحاظ براى او فراهم كردم .- باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم .- هرگز، چنين نخواهد شد؛ چرا كه او نسبت به آيات ما، دشمنى مى ورزد.- و بزودى او را مجبور مى كنم كه از قُلّه عذاب ، بالا رود.-
او براى مبارزه با قرآن ، انديشه كرد و مطلب آماده ساخت .- مرگ بر او باد، چگونه براى مبارزه با حق مطلب را آماده كرد؟!- باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب و نقشه شيطانى خود را آماده نمود؟!- سپس نگاهى افكند- بعد چهره درهم كشيد و عجولانه دست بكار شد- سپس پشت به حق كرد و تكبر ورزيد.- و سرانجام گفتم : ((اين قرآن چيزى ، جز افسون و سحرى ، همچون سحرهاى پيشينيان ، نيست .- اين فقط، سخن انسان است نه گفتار خدا.)) امّا بزودى ، او را وارد دوزخ خواهم كرد.)
وقتى وزير گستاخ ، اين آيات نورانى را از زبان آن طلبه پاكدل و متدين شنيد؛ آنچنان متاءثر شد كه كوئى ، خداوند متعال اين آيات را همان ساعت ، مستقيماً در شاءن او نازل كرد و همان ساعت خود را، در برابر عذاب دردناك الهى ، احساس كرد. از همان لحظه ، خوف و واهمه ، بر جانش شرر انداخته و لرزه بر اندامش افتاد و بعد از سه شبانه روز كه در همان حال بسر مى برد؛ در روز چهارم درگذشت .(4)
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-انعام / 59.
2-مدثر / از 11 - 26.
3-البته ، مراد از وحيد، به فرمايش مرحوم فيض در تفسير صافى (5 / 246) بنابر قولى ، وليد بن مغيره عموى ابوجهل است كه ملقب ، به ((وحيد)) بود.
4-الخزائن / 44.