استدلال با قرآن

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

حجّاج ابن يوسف ثقفى ، استاندارِ خونخوار عبدالملك در كوفه ، بود. او با شيعيان و ياران اميرمؤ منان على عليه السّلام بسيار دشمنى مى كرد و حتى ظنّ شيعه بودن و طرفدارى از على عليه السّلام در مورد يك نفر، كافى بود كه حجاج ، او را بكشد.


عامر شعبى مى گويد: ((شبى حجاج مرا طلبيد. هراسان شدم ؛ و برخاسته و نزدش رفتم . ناگهان در كنار مسند او، سفره چرمى ديدم ، پهن شده (رسم بر اين بود كه افراد را روى آن مى كشتند) و شمشير تيز در كنار آن بود، سلام كردم ، جواب سلام مرا داده و گفت : ((نترس به تو امشب تا فردا ظهر امان دادم )). بعد، مرا در كنار خود نشاند، سپس به يكى از دژخيمانش اشاره كرد. او رفت و مردى را كه با طناب و زنجير بسته بودند، آورد و در برابر حجاج قرار داد.
آنگاه به من رو كرد و گفت : ((اين شيخ مى گويد: حسن و حسين دو پسر پيامبرصلّى اللّه عليه و آله هستند، بايد از قرآن در اين باره دليل بياورد وگرنه ، هم اكنون سرش را از بدنش جدا مى سازم )).
گفتم : لازم است كه او را از زنجير و بند آزاد سازيد كه اگر دليل از قرآن آورد، آزاد شده و مى رود وگرنه با اين شمشير نمى توان كه زنجير را قطع كرده و او را كشت . در هر دو صورت ، بايد اين زنجيرها را از بدنش جدا كرد.))
حجاج دستور داد: بند و زنجير، از بدن او جدا كردند، خوب به او نگاه كردم ، ناگهان ديدم ، سعيد بن جبير (مفسر قرآن ، يار و شاگرد خاص امام سجادعليه السّلام است ، اندوهگين شدم ، با خود گفتم : ((چگونه در مورد اينكه حسن و حسين عليهماالسّلام پسران پيامبرصلّى اللّه عليه و آله هستند، مى توان استدلال كرد؛ ناگهان صداى حجاج بلند شد و به سعيد، گفت : ((دليل خود را از قرآن ، در مورد اينكه حسن و حسين عليهماالسّلام پسران پيامبرصلّى اللّه عليه و آله هستند،- چنانكه ادعا مى كنى - بياور، وگرنه گردنت را مى زنم )).
سعيد گفت : ((به من مهلت بده .)) حجاج چند لحظه سكوت كرد، و دگر بار گفت : ((دليل خود را بياور))! سعيد گفت : ((اندكى مهلت بده )) حجاج پس ‍ از لحظاتى ، براى سومين بار گفت : ((به تو مى گويم ، دليل خود را از قرآن بياور كه چگونه مى توان گفت : حسن و حسين ، دو فرزند پيامبرصلّى اللّه عليه و آله ستند)).
سعيد اندكى فكر كرد و سپس گفت : (اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَجيم ، بسم الله الرحمن الرحيم ، وَ وَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوْحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرّيتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ اَيُّوبَ وَ يُوْسُفَ وَ مُوْسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنينَ، وَ زَكَريّا وَ يَحْيى وَ عيسى وَ اِلْياسَ كُلٌ مِنْ الصّالِحينَ)(1): (و اسحاق و يعقوب را به او [ابراهيم ] بخشيديم و هر كدام را هدايت كرديم و نوح را نيز قبلاً هدايت نموديم و از فرزندان او [ابراهيم ] داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم ] و اين چنين نيكوكاران را پاداش ‍ مى دهيم ، و [همچنين ] زكريا و يحيى و عيسى و الياس ، هر كدام از صالحان بودند).
پس از خواندن اين آيات ، سعيد گفت : ((نام عيسى در اين آيه به چه عنوان آمده است ؟!)) حجاج گفت : ((به عنوان اينكه از ذريّه (فرزندان ) ابراهيم است .)) سعيد گفت : با اينكه عيسى پدر نداشت ، در عين حال به عنوان ذرّيه (فرزند) ابراهيم عليه السّلام به شمار آمده است ، بخاطر اينكه عيسى ، فرزند مريم ، دختر ابراهيم عليه السّلام مى باشد از اين رو عيسى به عنوان فرزند ابراهيم ، معرفى شده است و با توجه به اينكه مريم ،با چندين واسطه دختر ابراهيم است ، عيسى به عنوان فرزند ابراهيم خوانده شده ، بنابراين ، بطريق اولى ، مى توان گفت : حسن و حسين دو پسر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله هستند، زيرا مادرشان ، دخترِ بدون واسطه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله است .)) حجاج ، از اين استدلال دقيق و محكم قانع شد، دستور داد، ده هزار دينار، به سعيد بن جبير دادند و او را آزاد ساخت .
سعيد، آن دينارها را به فقرا صدقه داد. گفتنى است كه سرانجام حجاج ، طاقت نياورد كه سعيد بن جبير، آزاد باشد،دستور داد او را دستگير كردند و سر از بدن او جدا نمودند. كه داستان آن بعنوان مناظره ديگرى از سعيد بن جبير، در صفحات آينده از نظر خوانندگان گرامى خواهد گذشت .(2)
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-انعام / 84 و 85.
2-داستانهاى نهج البلاغه ، ص 2 / 14 - شرح نهج البلاغه خوئى ، 13 / 104.