مرحوم شيخ انصارى ، مدتى در كربلاى مُعَلّى ، در حضور مرحوم شريف العلماء، شاگردى نمود و بعد به زادگاه خويش (شوشتر) بازگشت و مدتى نيز آنجا مشغول تحصيل بود دوباره اراده كرد كه جهت تكميل مراتب علمى ، به عَتَبات مقدسه ، مراجعت كند، امّا مادرش راضى نشد.
بعد از اصرار زياد آن بزرگان ، مادرش راضى شد كه استخاره كند، اين آيه شريفه آمد: (وَ لا تَخافى وَ لا تَحْزَنى اَنَا رادُّوُه اِلَيْكِ وَ جاعِلُوُه مِنَ الْمُرْسَلين .)(1):
(هرگز مترس و محزون نباش ، كه ما او را بتو باز مى گردانيم و از فرستادگان خودمان قرار مى دهيم .)
وقتى كه اين آيه را به مادرش تفسير كرد، او خيلى خوشحال شد و به شيخ اجازه مسافرت داد.
و شيخ در اين مسافرت ، به بالاترين درجه اجتهاد و مرجعيت رسيد تا جائى كه پرچم اسلام بر دوشِ وى گذاشته شد و بزرگترين رهبر شيعه در عصر خود گرديد.
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-قصص / 7.