پناه به مظلوم

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

در روزگاران گذشته ، در يكى از شهرها، چند نفر اوباش ، مردى را تعقيب كرده و با سنگ و چوب به او حمله ور شده بودند، و آن بيچاره ، در عين حالى كه از دست آنان فرار مى كرد، چشمش بدنبال پناهگاهى امن بود. اتفاقاً به نزديكى خانه يكى از شخصيت هاى مهمّ آن محل رسيد و بى درنگ وارد خانه شده ، در را محكم بست .

مهاجمين در پشت در ايستاده و منتظر بيرون آمدن او شدند.
به دنبال سر و صدائى كه در كوچه پيچيد، صاحب خانه از اتاق خويش ‍ بيرون آمد و با منظره رقت بارى روبرو شد. او مشاهده كرد كه مردى متين و باشخصيت ، ولى با سر و پاى برهنه و مجروح و با لباسهاى پاره ، واردِ منزل او گرديده است . بر حال او دلش سوخت و به نوكر خود دستور داد، تا به سر و وضع او رسيدگى كرده و در داخل منزل از او پذيرائى كند:
دائم گل اين بستان ، شاداب نمى ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانائى
آن شخص بخت برگشته ، وقتى كه احساس امنيت و آرامش كرد و چنين پذيرائى گرم را مشاهده نمود، در حاليكه از غذاهاى لذيذ و نانهاى لطيف ، تناول مى كرد، خطاب به ميزبانِ بزرگوار خويش ، اين آيه را قرائت كرد: (لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابَ)(1)آن حصار درى دارد كه از جانب درون ، رحمت و آسايش ، و از جانب بيرون عذاب مى باشد.
صاحب منزل ، از اقتباس اين آيه ، -كه بدون تاءمل و بجا خوانده شد،- خيلى خوشحال شد و آن مردِ پناهنده را، بيش از حد مورد نوازش و تفقد قرار داده و امان نامه اى برايش تهيه كرد.
عبدالكريم پاك نيا
-----------------------------
1-حديد / 13.