شعور و اختيار حشرات و پرندگان

(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)

عنوان فوق در قرآن مجيد، قابل دقت است . و بايد روى آن توقف نمود. ابتدا يك آيه از سوره مباركه انعام را بررسى مى كنيم :((و ما من دابة فى الارض ولا طائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم ما فرطنا فى الكتاب من شى ء ثم الى ربهم يحشرون)) (1)


((هيچ جنبنده اى در زمين نيست و هيچ پرنده اى كه با دو بالش پرواز مى كند، نيست مگر آنكه امتهايى هستند مانند شما انسانها. ما در كتاب آفرينش هيچ قصور و كوتاهى نكرده ايم ، سپس آنها به سوى پروردگارشان محشور مى شوند))0
((امت))به معناى گروه تشكيل يافته است كه در ميان خود نظم نظام و قوانين ، انسجام و نيكوكار و بدكار،، قاضى و محكوم و اداره و، تدبير و سياست و...دارند.
اين است معناى امت . و تا اين ارتباط نباشد، لفظ((امت))به كار نمى رود.
اين مطلب در ميان مورچگان و ز نبورها عسل ، كاملا مشهود و محسوس است . ولى آيه شريفه مى گويد: همه پرندگان و همه جنبندگان چنين هستند. و اگر اين طور نبود، در خلقت كوتاهى شده بود ولى :((ما فرطنا فى الكتاب من شى ء.))
معناى اين آيه بسيار وسيع است . و نشان مى دهد كه همه انواع جنبندگان و پرندگان ؛ مانند انسانها. و مورچگان و... تمدن ، حساب ، كتاب و حكومت دارند.
يكى از رفقاى موثق نقل مى كرد كه : در شهر اروميه در خانه اى دو لك لك نر و ماده لانه داشتند. صاحب خانه دو تا از تخمهاى لك لك را برداشت و د ر جايش تخم غاز گذاشت . بعد از مدتى كه بچه ها از تخم بيرون آمدند دو تا از آنها شبيه پدر و مادرشان نبودند. ما بين دو لك لك اختلاف به وجود آمد. مدت تقريبا چهار روز، هر روز حدود ده بيست لك لك مى آمدند و در پشت بام مى نشستند و مرتب به آن دو بچه نگاه مى كردند و منقارها را پشت انداخته و صدا مى كردند.
سرانجام روزس دو تا از آن لك لك آمدند و آنقدر با منقارها خود لك لك ماده را زدند تا مرد، پس از آن همه متفرق شده و رفتند. فقط بچه ها ماندند و آن لك لك نر.
اگر بخواهيم مى توانيم هزاران نظير اين را ا ز زندگى حيوانات . حشرات و پرندگان پيدا كنيم كه همه حكايت از آنچه در آيه شريفه آمده است ، دارند. ولى متاءسفانه ما به دنياى آنها وارد نيستيم . و بايد بدانيم كه تواءم با ما و در عرض ما انسانها، تمدنهاى عظيم حيوانات و پرندگان ، وجود دارد كه ما فكر مى كنيم آنها به تنهايى و تك ، تك زندگى مى كنند و با هم ارتباط ندارند، اين نشان مى دهد كه آنها خداشناس نيز هستند.
مورچگان
((و حشر لسليمان جنوده من الجن و الانس و ا لطير فهم يوزغون . حتى اذا اتوا على وادا النمل قالت نمله يا ايها النمل ادخلوا مسا كنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لا يشعرون فتبسم ضاحكا من قولها.)) (2)
يعنى :((براى سليمان ، لشكريانش از جن و انسان و پرندگان جمع شدند و آنها از پراكنده شدن باز داشته مى شدند. تا چون به صحراى مورچگان (وادى عسقلان ) آمدند يك مورچه خطاب به مورچگان ديگر گفت : اى جماعت مورچگان ! به لانه هاى خود داخل شويد تا سليمان و لشگريانش شما را پايمال نكنند كه آنها نمى فهمند. سليمان از سخن آن مورچه ، تبسم كرد و خنديد))از اين آيات شريفه فهميده مى سود كه :
1- مورچگان نيز تكلم مى كنند و دستگاهى دارند كه توسط آن ، سخن خويش را به همه مورچان نمى رساند. و الا چگونه مورچگان ديگر، صداى او را شسنيدند؟
2- مورچگان ما را با اسم و رسم مى شناسند، چنانكه سليمان را نام برد. و او را مى شناخت . آنهايى كه سالها در زندگى مورچگان تلاش كرده و كتابها نوشته اند، هنوز اين را اثبات نكرده اند كه مورچگان ته انسانها را شخصه مى شناسند ولى قرآن مجيد از آن پرده بر مى دارد.
3- سليمان - عليه السلام - زبان مورچه و اعلام او به مورچگان را دانسته و تعجب كرده است . سخن گفتن او چطور بوده و سليمان چطور شنيده است اسن هنوز بر ما پوشيده است .
هد هد
شانه به سر نيز جزء لشكريان حضرت سليمان بوده است و براى او از مملكت((سباء))خبر آورده است كه بسيار عجب است . به آيات ذيل توجه فرماييد:((و تفقد الطير فقاتل مالى لا ارى الهد هد ام كان من الغائين لا غذبنه من الغائبين لا غذنبه عذابا شديدا اولا ذنحنه اولياء تينى بسلطان مبين . فمكث غير بعيد فقال : احطت بمالم تحط به وجئتك من سباء بنباء يقين . انى وجدت امراة تملكهم و اوتيت من كل شى ء و لها عرش عظيم وجدتها و قومها يسجدون للشمس ‍ من دون الله و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل فهم لا يهتدون الا يسجدوا الله الدى يخرج الخب ء فى السموات و الارض ‍ و يعلم ما تعلنون الله لا الا هو رب العرش العظيم قال سننظر اصدقت ام كنت من الكاذبين . اذهب بكتابى هذا فالقه اليهم ثم تول عنهم فانظر ماذا يرجعون .)) (3)
يعنى :((سليمان از احوال پرندگان در لشكرش جو يا شد و فرمود: هدهد كجاست ؟ چرا او را نمى بينم (چون مى خواست به واسطه او نامه اى به قوم سباء بفرستد) حتما او را در اثر اين غيبت ، عذاب مى كنم و يا سرش را مى برم مگر انكه عذر مقبولى بياورد. سليمان كمى مكث كرد كه هد هد آمد و گفت : براى تو از قوم سباء خبر صحيحى آورده ام ( لابد هد هد رفته بود وضع آنها را بررسى كند) ديدم زنى بر آنها پادشاهى مى كند كه همه وسسائل را در اختيار دارد. علاوه بر آنها، تخت بزرگى نيز دارد. آن زن و قومش را ديدم كه براى آفتاب ، پرستش مى كنند نه براى خداوند. شيطان اعمال بد آنها را در نظرشان خوب جلوه داده و از راه حق باز داشته است . انها هدايت نمى شوند. (شيطان اعمال بدشان را خوب جلوه داده ) كه عبادت نمى كنند خدايى را كه خلق و خارج مى كند نهان شده در آسمانها و زمين را و مى داند آنچه كه مخفى مى داريد و آشكار مى سازيد؛ همان خدايى كه جز او معبودى نيست . و او صاحب حكومت عظيم است . سليمان گفت : بزودى خواهيم ديد كه راست گفته اى يا از دروغگويان هستى . اين نامه را ببر و نزد آنها بينداز و ببين چه جوابى مى دهند)).
اين آيات را لازم است دهها بار بخوانيم و درباره آنها بينديشيم . اينها تحليل يك پرنده است كه در نظر ما جز كاكل شانه مابندى هيچ چيز ندراد. و در فصل تابستان با صدايى كه شبيه صداى هيچ يك از پرندگان نيست مى خواند. سليمان - عليه السلام - به حكم :((يا ايها الناس علمنا منطق الطير)) (4) زبان او را مى فهميد و اندازه قدرت و فهم او را مى دانست .
اين تحليل و اين گفته ها، درس و بخث لازم دارد. دوره ديدن لازم است . شكافتن طبيعت با اين نحو و پى بردن با اسرار آن و استدلال به ، توحيد در اين شكل ، در پى مقدمات زياد امكان پذير ايت . عجيب است كه اين پرنده ،همه آنها را داشته است . بار ديگر لازم است در كلمه :((و ما من دابة فى الارض و لاطائر يطير بجنا حيه الا امم امثالكم ...)) (5)
دقت كنيم و در حيرت فرو رويم . اينك نكاتى را از اين آيات شريفه ، يادرآور مى شويم :
1- هد هد سخن گفتن مى دانست و حضرت سليمان زبان او را مى فهميد و با هم تبادل كلام مى كردند.
2- هد هد دانسته بود كه در مملكت((سباء))زنى پادشاهى مى كند كه او و ملتش ، همه آفتاب مى پرستند. و اين عمل در ا ثر اضلال شيطان بوده است .
3- هد هد دانسته بود كه آن زن ، همه امكانات زندگى و از جمله يك تخت پادشاهى دارد.
4- او گفت : خداوند، خالق سموات و ارض و داناى نهان و آشكار است . موجودات به وجود آمده ، تمامشان نهان و ناپيدا بودند و خداوند آنها را خلق كرده و آشكارا ساخته است . و موجوداتى كه بعدا خلق خواهد شد همه در نهانند كه بعدا هنگام خلقت ، آشكارا خواهند شد.و اين كار، كار خداست كه به طور مداوم اين عمل را انجام مى دهد:((يخرج الخباء))در بيان اين مطلب است . و((خباء))مصدر به معناى مفعول مى باشد؛ يعنى((مخبوء))و پنهان((((يخرج الخباء فى السوات و الارض))ترسيم از آفرينش خداست . و آن سخن درك يك پرنده است كه مى گويد: به اين دليل بايد آنها به خداوند عبادت مى كردند نه براى آفتاب كه خودش مخلوق و افريده است .
5- هد هد مى توانست نامه بر، باشد و جواب نامه را بياورد. چنانكه حضرت سليمان فرمود:((ثم تول عنهم فانظر ماذا يرجعون))يعنى : ببين چه جوابى خواهند داد.
بايد بدانيم كه : همه اين حيوانات و پرندگان و مطلق جنبندگان ، امتها و گروههاى تشكيل يافته و داراى نظام و حساب و كتاب و قوانين مى باشند كه در عرض ما انسانها در زمين زندگى مى كنند. آرى :((ما فرطنا فى الكتاب من شى ء))نهايت اينكه ما از اسرار آنها اطلاع كافى نداريم .
زنبور عسل
((و اوحى ربك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون ثم كلى من كل الثمرات فاسلكى سبل ربك ذللا يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاء للناس ان فى ذللك لاية لقوم يتفكرون .)) (6)
يعنى :((خداوند به زنبور عسل وحى كرد: در كوهها و درختان و در آنچه مردم مى سازند، خانه بساز. سپس از همه ميوه ها بخور و به راههاى آيان پروردگارت ( در ساختن عسل ) داخل شو. از شكمهاى آنها شرابى رنگارنگ خارج مى شود. در آن براى مردم شفا هست . در اين مطلب براى متفكران حجتى است)).
زنبور عسل ، حشره اى عجيب و نظمهاى شگفت انگيز و قوانين و تمدن حيرت آورى دارد كه درباره آن ، كتابها تحرير شده است . و تا حدى اسرار آن را كشف كرده اند. زنبور عسل ، به تنهايى يك جهان است كه بايد در كشف اسرار آن ، بيشتر تلاش كرد.
مراد از((فاسلكى سبل ربك ذللا))ظاهرا ساختن حفره هاى شش ضلعى و ساختن موم و عسل و به وجود آوردن نظام زندگى است كه به آسانى آنها را انجام مى دهد.
((يخرج من بطونها شراب))آنچه زنبور عسل در حفره هاى كندو و از دهان مى ريزد، به صورت شربت و شراب است . آن وقت به صورت دست جمعى انقدر بر آن بال مى زنند تا آبش تبخير شده و قوام پيدا كرده و مبدل به عسل مى شود.
در كتاب جهان حشرات نوشته است : اگر يك زنبور عسل بخواهد به تنهايى چهارصد گرم عسل بسازد، بايد هشتاد هزار بار به صحرا برود و به كندو باز گرددد (سبحان الله ).
((فيه شفاء للناس))حاكى است كه خوردن عسل : بسيارى از دردها را دوا مى كند. و در خصال صدوق از على - عليه السلام - نقل شده است كه همان :((لعق العسل شفاء من كل داء))؛ يعنى ليسيدن عسل ، شفاى هر درد است))گويند: حدود 98 درصد آن جذب بدن مى شود. مدفوع آن فقط دو درصد خواهد بود.
غريزه يا اختيار
سخن اينجاست كه ايا عمل زنبور عسل ، غريزى است و شعورى در كارش وجود ندارد؛ مانند سوزاندن آتش و غرق كردن آب و يا روى اختيار و شناخت است ؟ دقت در حالات و اعمال زنبور عسل ، حفاطت ، از كندو، كشتن بى ثمرها، راندن آنانكه در روى گلهاى بد بو نشسته اند، حفاظت از ملكه ، جفت گيرى و... حكايت از اختيار و شعور آن حشره دارد. در بعضى از كتب غريبها - كه درباره زنبور عسل نوشته شده بود - خواندم كه : در گذشته مقدارى از زنبور عسل اروپا را به استراليا بردند، زنبورها عسلها در سال اول و دوم عسل دادند و از سال سوم ديگر عسل ندادند.
از اين عمل معلوم شد كه اين حشره مى داند كه اروپا زمستان دارد لذا در فصل غير زمستان براى زمستان خوراك تهيه مى كند، ولى در عرض دو سال براى آن معلوم سد كه در استراليا پيوسته گل و گياه هست ، ديگر احتياجى به ذخيره خوراك نيست . اگر اين نقل درست باشد، كاملا ثابت مى شود كه اين حشره از روى شعور، فهم و اختيار كار مى كند.
((الم تر ان الله يسبح له فى السموات و الطير صافات كل قد علم صلوته و تسبيحه و الله عليم يفعلون)) (7)
يعنى :((آيا ندانسته اى كه آنچه در آسمانها و زمين است ، خدا را تسبيح مى گويند و پرندگان نيز در حال پرواز خدا را تسبيح مى گويند؟ همه آنها صلوة و تسبيح خود را مى دانند. و خدا به آنچه مى كنند داناست)).
ضمير((صلوته و تسبيحه))به لفظ((كل))راجع است ، نه به الله ؛ زيرا((و الله عليم بما يفعلون))از آن مستغنى است ؛ يعنى از آن پرندگان و هر يك از((مافى السموات))هم صلوة خود را مى داند و هم تسبيح خود را.و در نتيجه از روى شعور، خدا را تسبيح مى گويد و دعا مى كند. نه به طور غريزى و يا به طور دلالت طبيعى . ظاهرا منظور از((ما))در((مما فى السموات ...))غير اوولو العقل مى باشد كه شامل همه موجودات - جز انسان و فرشتگان - مى شود. و نشان مى دهد كه تسبيح همه آنها از روى شعور است . چنانكه در آيه :((و ان من شى ء الا يسبح بحمده))خواهد آمد.
در سوره مباركه فيل - كه لشكر ابرهه توسط پرندگان ، سنگباران شده و متلاشى گرديد - مى خوانيم :((و ارسل عليهم طيرا ابابيل ترميهم بحجارة من سجيل فجعلهم كعصف ماكول .)) (8)
آيا آن پرندگان به طور غريزى آن كار را مى كردند و يا در كار خود شعور داشتند، حمل اين عمل بر غريزه از برداشتن كوهها، سختر است . قهرا آنها شعور و هوش داشته اند. و در جايى مشغول زندگى خود بوده اند كه خداوند دستور داده و آنها نيز به طور درك و فهم ، لشكريان ابرهه را سنگباران كرده اند.
درباره حضرت داوود - عليه السلام - و هم آواز شدن كوهها و پرندگان با او، سه مورد در قرآن مجيد آمده است كه به هر كدام آنها اشاره مى كنيم :
1-((و اذكر عبدنا داود ذا الايد. انا سخرنا معه يسبحن بالعشى و الاشراق و الطير محشورة كل له اواب .)) (9)
يعنى :((ياد آور بنده ما داوود را كه نيرومند و بسيار متوجه به خدا بود. ما كوهها را مسخر كرديم كه صبح و عصر با او خدا را تسبيح مى كردند. پرندگان را دسته جمعى ، مسخر كرديم كه همه باو همصدا بوده و جواب مى داند)).
2-((و لقد اتينا داود منا فضلا يا جبال او بى معه و الطير و النا له الحديد. (10) ))
يعنى :((به داود از جانب خود فضيلت داديم . و گفتيم : اى كوهها! با او همصدا شويد. و پرندگان را مسخر كرديم كه با او همصدا شوند. و آهن را براى او نرم كرديم)).
الميزان از مرحوم صدوق در كمال الدين از امام صادق - عليه السلام - نقل كرده است كه :((و كان اذا قرء الزبور لا يبقى و لا حجر و لا الا اجابه .))
يعنى :((وقتى كه داوود زبور را مى خواند كوهى و سنگى و پرنده اى نمى ماند مگر آنكه با او همصدا مى شدند)).
3-((...و سخرنا مع داود الجبال يسبحن و الطير و كنا فاعلين .)) (11)
يعنى :((كوهها و پرندگان را رام كرديم مه با داود، خدا را تسبيح مى كردند و ما فاعل اين كار بوديم)).
ناگفته نماند كه : تسبيح كوهها از موضوع عنوان ما خارج است . و بايد مستقلا بحث شود. ولى آيات در همصدا شدن پرندگان با داوود -عليه السلام - صريح مى باشند. بنابر آنچه گذشت و تسبيح آنها همه از روى شعور و مصداق((كل قد علم صلوته و تسبيحه))مى باشد.
((تسبح له السموات السبع و الارض و من فيهن و ان من شى ء الايسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم انه كان حليما غفورا. (12)
يعنى :((هفت آسمان و زمين و آنچه در آنهاست ، خدا را تسبيح مى گويند، و هيچ چيزى نيست مگر آنكه خدا را تسبيح مى كند. وليكن شما نسبيح آنها را نمى فهميد. خداوند حليم و آمرزنده است .))
ناگفته نماند كه : تسبيح آنها مساءله علت و معلول نيست ؛ مانند دلالت يك صنعت يه مهارت صنعتگر؛ زيرا ما آن را مى فهميم . و اينك فرموده((و لكن لا تفقهون تسبيحم))نشان مى دهد كه آن تسبيح براى ما شناخته نيست . و لفظ:((و ان من شى ء))نكرده در سياق نفى و مفيد عموم است . و مضمونش آن است كه همه اشياء نسبت به خداوند شعور دارند. و خدا را مى شناسند و او را دانسته ، تسبيح مى گويند. آيه شريفه در حد خود بسيار عجيب و قابل دقت است .
-----------------------------------------
1-  سوره انعام ، آيه 38.
2-  سوره نمل ، آيه 17.
3-  سوره نمل ، آيه 20 - 28
4-  سوره نمل ، آيه 16
5-  سوره انعام ، آيه 38.
6-  سوره نحل ، آيه 68 و 69.
7-  سوره نور،آيه 41.
8-  سوره ئ فيل ، آيه 3-5.
9-  سوره ئ ص ، آيه 17-19.
10-  سوره سباء، آيه 10.
11-  سوره انبياء، آيه 79.
12-  سوره اسراء، آيه 44.
---------------------------------------
حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد على اكبر قرشى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page