اخلاق امام حسن مجتبی علیه السلام

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

مرحوم شيخ صدوق در كتاب امالى به سند خود از امام صادق(ع)روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
حسن بن على(ع)عابدترين مردم زمان خود و زاهدترين آنها و برترين آنها بود، و چنان بود كه وقتى حج‏به جاى مى‏آورد، پياده به حج مى‏رفت و گاهى نيز پاى برهنه راه مى‏رفت. (1)

و چنان بود كه وقتى ياد مرگ مى‏كرد مى‏گريست، و چون ياد قبر مى‏كرد مى‏گريست، و چون از قيامت و بعث و نشور ياد مى‏كرد مى‏گريست، و چون متذكر عبور و گذشت از صراط-در قيامت-مى‏شد مى‏گريست.
و هر گاه به ياد توقف در پيشگاه خداى تعالى در محشر مى‏افتاد، فريادى مى‏زد و روى زمين مى ‏افتاد...
و چون به نماز مى‏ايستاد بندهاى بدنش مى‏لرزيد، و چون نام بهشت و جهنم نزد او برده مى‏شد مضطرب و نگران مى‏شد و از خداى تعالى رسيدن به بهشت و دورى از جهنم را درخواست مى‏كرد...و هر گاه در وقت‏خواندن قرآن به جمله‏«يا ايها الذين آمنوا»مى‏رسيد مى‏گفت: «لبيك اللهم لبيك‏»...
و پيوسته در هر حالى كه كسى آن حضرت را مى‏ديد به ذكر خدا مشغول بود، و از همه مردم راستگوتر، و در نطق و بيان از همه كس فصيحتر بود... (2)
و مرحوم ابن شهرآشوب در كتاب مناقب از كتاب محمد بن اسحاق روايت كرده كه گويد:
«ما بلغ احد من الشرف بعد رسول الله(ص)ما بلغ الحسن‏»(احدى پس از رسول خدا(ص)در شرافت مقام به حسن بن على(ع)نرسيد.)
و سپس مى‏گويد: رسم چنان بود كه براى آن حضرت بر در خانه‏اش فرش مى‏گستراندند، و چون امام(ع)مى‏آمد و روى آن فرش مى‏نشست، راه بسته مى‏شد و بند مى‏آمد، زيرا كسى از آنجا نمى‏گذشت جز آنكه به خاطر جلالت مقام آن حضرت مى‏ايستاد و جلو نمى‏رفت، و هنگامى كه امام(ع)از ماجرا مطلع مى‏شد برمى‏خاست و داخل خانه مى‏شد و مردم هم مى‏رفتند و راه باز مى‏شد...
و دنبال اين حديث، راوى گويد:
«و لقد رايته فى طريق مكة ماشيا فما من خلق الله احد رآه الا نزل و مشى حتى رايت‏سعد بن ابى وقاص يمشى‏» (3)
(من آن حضرت را در راه مكه پياده مشاهده كردم و هيچ يك از خلق خدا نبود كه او را مشاهده كند جز آنكه پياده مى‏شد و پياده مى‏رفت تا آنجا كه سعد بن ابى وقاص را ديدم(به احترام آن حضرت)پياده مى‏رفت.)و از روضة الواعظين فتال نيشابورى روايت كرده كه گويد:
«ان الحسن بن على كان اذا توضا ارتعدت مفاصله و اصفر لونه، فقيل له فى ذلك فقال: حق على كل من وقف بين يدى رب العرش ان يصفر لونه و ترتعد مفاصله، و كان عليه السلام اذا بلغ باب المسجد رفع راسه و يقول: الهى ضيفك ببابك يا محسن قد اتاك المسى‏ء فتجاوز عن قبيح ما عندى بجميل ما عندك يا كريم...»
(حسن بن على(ع)چنان بود كه چون وضو مى‏گرفت‏بندهاى استخوانش به هم مى‏خورد و رنگش زرد مى‏گشت، و چون سببش را پرسيدند فرمود: هر كس كه در پيشگاه پروردگار بزرگ مى‏ايستد بايد اين گونه باشد كه بندهايش به هم بخورد و رنگش زرد شود.و چون بر در مسجد مى‏رسيد، سرش را بلند كرده و مى‏گفت:
خدايا ميهمانت‏بر در خانه توست، اى نيكوكار!بدكار به درب خانه‏ات آمده، پس از زشتيهايى كه نزد من است‏به خوبى‏هايى كه نزد تو است درگذر، اى بزرگوار!)
و از كتاب فائق زمخشرى روايت كرده كه گويد: رسم امام حسن(ع)چنان بود كه چون از نماز صبح فارغ مى‏شد با كسى سخن نمى‏گفت تا آفتاب طلوع كند...
و آن حضرت بيست و پنج‏بار پياده حج‏به جاى آورد...
و اموال خود را دو بار با خدا تقسيم كرد...(يعنى نصف آن را در راه خدا به فقرا داد...) (4) و از حلية الاولياء ابى نعيم نقل كرده كه به سندش از امام باقر(ع)روايت نموده كه فرمود:
«قال الحسن: انى لاستحيى من ربى ان القاه و لم امش الى بيته فمشى عشرين مرة من المدينة على رجليه.و فى كتابه بالاسناد عن شهاب بن عامر: ان الحسن بن على(ع) قاسم الله تعالى ماله مرتين حتى تصدق بفرد نعله، .و فى كتابه بالاسناد عن ابى نجيح ان الحسن بن على(ع)حج ماشيا و قسم ماله نصفين.و فى كتابه بالاسناد عن على بن جذعان قال: خرج الحسن بن على من ماله مرتين و قاسم الله ماله ثلاث مرات حتى ان كان ليعطى نعلا و يمسك نعلا و يعطى خفا و يمسك خفا.
و روى عبد الله بن عمر عن ابن عباس قال: لما اصيب معاوية قال: ما آسى على شى‏ء الا على ان احج ماشيا، و لقد حج الحسن بن على خمسا و عشرين حجة ماشيا و ان النجايب لتقاد معه و قد قاسم الله ماله مرتين حتى ان كان ليعطى النعل و يمسك النعل و يعطى الخف و يمسك الخف‏».
(من از خدا شرم دارم كه ديدارش كنم و پياده به خانه‏اش نرفته باشم.و به همين خاطر بيست‏بار پياده از مدينه به حج رفت.
و به سند خود از شهاب بن عامر روايت كرده كه حسن بن على(ع)دو بار همه مالش را با خدا تقسيم كرده و دو نصف كرد، حتى نعلين خود را...
و به سند خود از على بن جذعان روايت كرده كه گويد: حسن بن على(ع)دو بار همه مال خود را در راه خدا داد و سه بار هم تقسيم كرد، نصف براى خود و نصف را در راه خدا داد. ..)
--------------------------------------
مؤلف: سيدهاشم رسولى محلاتى