پيامبرصلى الله عليه وآله ، على و زهراعليهما السلام تربيّت حسن مجتبى را بر عهده داشتندو با تربيّت صالح و اسلامى خود، وى را براى رهبرى امّت در آينده آمادهمىكردند. در واقع خانه رسالت با آگاهى از منزلتى كه حسن در آينده درجامعه اسلامى به خود اختصاص مىداد، به تربيّت وى اهتماممىورزيدند.
آنان مقام و منزلت حسن را به شيوههاى مختلف نيز بهآگاهى مؤمنان مىرساندند. مثلاً پيامبر اكرم او را بر سينهاش بالا مىبردوآنگاه بلندش مىكرد تا بايستد و يا دستانش را مىگرفت و آرام به سوىچهره مباركش مىكشيد و مىخواند : "حزقه حزقه (1) ترق عين بقه"
سپس با حسنعليه السلام با ملاطفت رفتار مىكرد و با او شوخى و بازىمىكرد. آنگاه دست به دعا بر مىداشت و مىفرمود : خدايا! من حسن رادوست دارم پس تو نيز دوستدار او را دوست بدار.
در واقع پيامبر اسلام مىخواست بدين ترتيب سيره خويش را دربرخورد با امام حسن به عنوان اسوه مؤمنان به ياران خود تفهيم كند. از اينرو حسن را گرامى مىداشت و او را ارج و احترام مىنهاد.
يك بار پيامبر براى نماز به امامت ايستاده بود. چون به سجده رفتمسلمانان نيز به سجده رفتند و ذكر "سُبْحانَ رَبِّى الْأَعْلى وَبِحَمْدِهِ" را چندبار تكرار كردند و منتظر بودند تا پيامبر اكرم سر از سجده بردارد، امّاپيامبرصلى الله عليه وآله سجدهاش را طول داد. نمازگزاران از اين امر تعجّب كردند. مگر چه اتفاقى افتاده است؟ اكثر آنان صداى پيامبر را كه در مسجد شكوهو ابهّت خاصّى ايجاد كرده بود، نمىشنيدند. هر آينه گمانهاى ديگرى بهخود راه مىدادند. آنان منتظر ماندند تا اينكه پيامبر سر از سجده برداشت. نماز پايان يافت در حالى كه مسلمانان مشتاق بودند علّت طولانى شدنسجده پيامبر خدا را از آنحضرت سؤال كنند. چون در اين باره از پيامبرپرسش كردند، آنحضرت در پاسخ فرمود : حسن بر گردنم سوار شده بودومن دلم نيامد كه او را به اجبار پايين آورم، بنابر اين صبر كردم تا اوخود از گردنم پايين رود.
يك بار ديگر پيامبر بر فراز منبر بود و براى مردم سخنرانى مىكردوآنان را اندرز مىگفت كه حسن و حسين از گوشه مسجد آمدند در حالىكه نزديك بود بلغزند و زمين بخورند، ناگهان پيامبرصلى الله عليه وآله از منبرفرودآمد و به سوى آن دو شتافت و آنان را گرفت و با خود بر فراز منبربرد. يكى از آنانرا بر پاى راست وديگرى را بر پاى چپ خود نشانيدوپيوسته مىگفت :
"خدا و پيامبرش راست گفتهاند كه اموال و اولاد شما فتنه هستند. منبه اين دو طفل نگريستم كه راه مىرفتند، و مىلغزيدند، نتوانستم درنگكنم تا آنكه سخنم را نيمه تمام رها كردم و آنها را بر فراز منبر آوردم".
حتّى آنحضرت، حسن و حسين را در يكى از سفرهاى كوتاهش باخود همراه برد. وى آن دو را بر روى استرى كه جلو يا پشت آنحضرتحركت مىكرد نشانيد. حضرت اين كار را كرد تا اگر به ديدن آن دو اشتياقپيدا كرد آنان را ببيند يا اگر آنان هواى ديدن آنحضرت را كردند، بتوانندوى را ببينند. همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله در هر مناسبتى از اين دو تمجيد مىكردو بزرگوارى و كرامت آنان را به همگان اعلان مىداشت. در روز مباهلهنيز پيامبر اين دو و پدر و مادر آنان را برگزيد كه از تابش برهان آناناسقفها مدهوش و متحيّر ماندند(2)".
روزى رسول خدا به خانه فاطمه رفت و بنابر عادت خود سه بار سلامگفت، امّا جوابى نشنيد. آنحضرت به طرف حياط خانه بازگشت و دربين گروهى از يارانش نشست. سپس امام حسن آمد و بر پشت پدر بزرگشجَست. پيامبر او را محكم گرفت و سپس دهانش را بوسيد و در حالى كهمىگفت : حسن از من وحسين از على است به راه افتاد.
مردم، بسيارى از اوقات از اين كردار پيامبر در شگفت مىشدند. و ازخود مىپرسيدند كه چرا پيامبر در حقّ فرزندانش چنين كارهايى راآشكارا انجام مىدهد. روزى يكى از ياران آنحضرت، پيامبر را ديد كهحسن را مىبوسد ومىبويد. آن مرد در حالى كه از اين عمل پيامبرناخرسند بود عرض كرد : من پسرى دارم كه تا كنون هرگز او را نبوسيدهام. پيامبرصلى الله عليه وآله به وى پاسخى داد كه مضمونش اين بود : وقتى كه خداوندرحمت را از دل تو بر داشت به نظر تو، من چه كارى مىتوانم بكنم؟بعدها چون فرصت ديگرى پيش آمد پيامبر فرمود :
"حسن و حسين فرزندان منند. هر كه اين دو را دوست بدارد مرادوست داشته و آن كه مرا دوست بدارد، خداوند را دوست داشته استوهر كه خداوند را دوست بدارد، خداى او را به بهشت داخل مىكند. وهر كه با اين دو دشمنى ورزد با من به دشمنى برخاسته و هر كه با من بهدشمنى بر خيزد خداى بر او خشم گيرد و هر كه مورد خشم خداوند واقعشود، او را به آتش (دوزخ) داخل مىكند".
سپس از روى محبّت بسيار آن دو را بغل كرد : يكى را طرف راستوديگرى را طرف چپ. چه بسيار صحابه، اين سخن مبارك پيامبرصلى الله عليه وآلهرا مىشنيدند كه مىفرمود :
"اين دو فرزندان من و فرزندان دخترم هستند. بارالها! من اين دوودوستداران آنان را دوست مىدارم".
يا در حالى كه به امام حسن اشاره مىكرد، مىفرمود : "دوستدار او رادوست مىدارم".
ابو هريره پس از وفات پيامبر با امام حسن بر خورد مىكند و بهآنحضرت مىگويد : به من اجازه بده تا همان جايى را كه مىديدم پيامبربر آن بوسه مىزند ببوسم. سپس ناف آنحضرت را بوسيد. از اينجا معلوممىشود كه پيامبر آشكارا بدين عمل، مبادرت مىكرده است تا آنجا كهمردم همگى آن را مىديدند و به آن آگاه بودند.
پيامبر آن قدر در مدح حسن و حسين سخن مىگفت كه برخى گمانمىكردند كه اين دو از پدرشان، امام على، برترند. تا آنجا كه پيامبر اكرمبه توضيح اين نكته پرداخت و فرمود : حسن و حسين در دنيا و آخرتبرترند وپدرشان از اين دو والاتر و برتر است.
بسيار اتّفاق مىافتاد كه آنحضرت، حسن و حسين را بر شانههايشبالا مىبرد و در خيابانهاى مدينه و در برابر چشم مردم گردش مىكرد و بهآن دو مىگفت : "چه شتر خوبى است شتر شما و چه سواران خوبى هستيدشما دو تن".
و چه بسيار در ميان مردم بانگ بر مىآورد و مىفرمود : "حسنوحسين سروران جوانان بهشتى هستند". يا مىفرمود :
"حسن و حسين دو گل من از دنيا هستند".
يا مىفرمود : "حسن و حسين هر دوامامند چهبرخيزند وچه بنشينن".
و يك بار نيز فرمود : "چون روز قيامت فرا رسد، عرش پروردگارجهانيان با هر زيورى آراسته مىشود. آنگاه دو منبر از نور مىآورند كهطول آنها صد مايل است. يكى از آنها را در سمت راست عرش و ديگرى رادر سمت چپ عرش مىنهند. سپس حسن و حسينعليهما السلام را مىآورند.
حسن بر يكى از آن دو منبر و حسين بر ديگرى مىنشينند و خداوند بهاين دو نفر، عرش خود را مىآرايد چنان كه زن با گوشواره (گوشهايش رازينت مىدهد) (3). از امام رضا از قول پدرانش، نقل شده است كه رسولخدا فرمود : "فرزند، گل است و گلهاى من حسن و حسين هستند"(4).
از رسول خدا نقل شده است كه فرمود :
"هر كه حسن و حسين را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه باآنان دشمنى ورزد با من دشمنى كرده است"(5).
عمران بن حصين نيز از رسول خداصلى الله عليه وآله روايت كرده است كه به وىفرمود : اى عمران بن حصين! هر چيز جايگاهى در دل دارد، امّا هيچ چيزدر دل من از جايگاهى كه اينان دارند، برخوردار نيست.
عرض كردم : تا اين اندازه (آنان را دوست دارى) اى رسول خدا!
فرمود : "اى عمران! آنچه برتو پنهان مانده است از اين بالاتر است. . خدا مرا به محبّت ورزيدن به اين دو فرمان داده است"(6).
ابوذر غفارى روايت كرده است كه ديدم رسول خدا حسن بن على رامىبوسد ومىفرمايد : "هر كه حسن وحسين وذريه آنان را از روى اخلاصدوستبدارد آتش، چهرهاش را نسوزاند اگرچه گناهانش بهشماره ريگهاىانباشته شده باشد مگر گناهى كه او را از ايمان به در كرده باشد"(7).
سلمان نيز روايت كرده است كه از رسول خدا شنيدم كه درباره حسنوحسين مىفرمود : "خدايا من اين دو را دوست دارم پس تو نيز آنان راوهم دوستدارانشان را دوست بدار".
و نيز پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود : "هر كه حسن و حسين را دوست بدارد من اورا دوست مىدارم و هر كس را كه من دوست بدارم خداى هم او را دوستمىدارد و هر كه را خداوند دوست بدارد او را به بهشت مىبرد و هر كهحسن و حسين را دشمن دارد من نيز او را دشمن دارم و هر كس را كه مندشمن بدارم خداى هم او را دشمن مىدارد و هر كه را خداوند دشمن بدارداو را به آتش مىبرد"(8).
و سخنان درخشان و گهر بار ديگرى از اين قبيل كه ما مىتوانيم يقينكنيم كه اين سخنان از جانب خود پيامبر نبود، بلكه صادر شده از سوىوحى بود كه پيامبر جز بر طبق آن سخن نمىگفته است.
عنايت و توجّه پيامبرصلى الله عليه وآله همچنان شامل اين طفل بود تا آنكه اينكودك به جوانى برومند تبديل شد كه از سر چشمه خير و فضيلت خود راسيراب ساخته و اينك شايسته رهبرى مسلمانان شده بود. پيامبر اكرموپيش از وى خداى پيامبر نيز همين شايستگى را در سيماى او ديده بودند. از اين رو به پيامبر وحى كرد على را به جانشينى خود قرار دهد و پس ازوى حسن و حسين را. پس پيامبر همواره مردم را به دوستى آنان و تبعيّتاز ايشان و راه آنان فرا مىخواند.
اگر ما در چيزى شك كنيم هرگز نمىتوانيم در اين نكته بخود ترديد راهدهيم كه پرورده رسول خدا از ديگر مردمان به جانشينى آنحضرتسزاوارتر است.
--------------------------------------------------------
1) حزقه : مرد كوتاه قامتى است كه به هنگام رفتن گامهاى كوتاه بردارد.
2) الحسن بن على، ص21.
3) بحارالانوار، ج43، ص262.
4) بحارالانوار، ج43، ص264.
5)
6) همان مأخذ، ص269.
7) همان مأخذ، ص270.
8) بحارالانوار، ج43، ص275.
---------------------------------------------
نويسنده : آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت