بطور مثال: پس از پايان جنگ خيبر و پيروزى سپاه اسلام تعدادى از زنان يهودى اسير را به خدمت پيامبر اسلام (ص) آورده و پيامبر كه در آن زمان بسيار مقتدر و رئيس اعلاى دينى و سياسى مسلمين بودند، شخصاً زنهاى اسير را مورد تفقد قرار داده، و در آنها حالتى از نگرانى و تغيير احوال ملاحظه فرمودند، و به همين جهت سئوال كردند كه: چرا متأثر و نگران هستيد؟!
زنان اسير در پاسخ حضرت با چهرهاى حاكى از غم و اندوه چنين معروض داشتند: اى محمد... اين برده سياه ـ مقصودشان بلال بود ـ ما را از كنار اجساد كشتههايمان رد كرد، پيامبر اكرم (ص) كه نمونه رحمت و عطوفت بودند از اين خبر متأثر شده و به بلال فرمودند: آيا خدا رحمت را از قلب تو جدا كرده؟! زنها را بر اجساد كشتههايشان رد ميكنى؟!.
در ميان اين زنان اسير، دختر يكى از بزرگان يهود بنام (صفيه) بود، پيامبر اسلام با وجودى كه مىتوانستند او را به كنيزى در آورند، لكن بعنوان احترام به نواميس و بويژه به انسانى كه چندى پيش عزيز بوده و حالا به اسارت در آمده، صفيه را از بند اسارت آزاد كردند، و چون بدون سرپرست مىماند از او خواستگارى هم فرمودند، صفيه با حالت ناباورى به اينكه فرمانده كل نيروهاى اسلام از او خواستگارى كرده، به اين ازدواج مقدس تن داد و پيامبر زنى را كه ديروز جزو نيروهاى دشمن بود امروز به عنوان (امالمؤمنين) او را به خانه فرماندهى آوردند.
در اثر اين ازدواج خجسته يهوديان با علم به اينكه پيامبر اسلام داماد آنان شده، و با يك زن يهودى آنچنان معامله انسانى انجام داده، گروهى به اسلام گرويدند و بقيه هم از اذيت و آزار پيامبر اسلام دست برداشتند، و لذا از آن به بعد يهوديان خيبر هيچ توطئهاى بر عليه اسلام نكرده و دست به خرابكارى نزدند.
-------------------------------------------
نويسنده : سيد محمد شيرازي