اينك يك امتحان مانده كه به آن نزديكم

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مردى يهودى از اميرالمؤمنين عليه السّلام در مورد صفات اوصياء كه در حضرتش هست سؤ ال نمود.
حضرت فرمود: من به هفت امتحانى كه خداوند در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و هفت امتحانى كه بعد از زمان حضرت از من نمود وفا كردم (و پيروز شدم ) و اينك يكى مانده است كه به آن نزديكم ، گويا واقع شده است ، در اين هنگام اصحاب حضرت على عليه السّلام گريستند و بزرگ يهود نيز گريه كرد.
گفتند: يا اميرالمؤمنين ما را از آن آگاه كن ، حضرت فرمود:
آن ديگرى اين است كه اينجا - و به محاسن خويش اشاره نمود -از اين ناحيه - و اشاره به سر خويش نمود - رنگين شود.
در اين هنگام مردمى كه در مسجد جامع اين جملات را مى شنيدند صداهاى خود را به گريه و ناله بلند كردند به گونه اى كه در كوفه هيچ خانه اى نماند مگر اينكه ساكنين آن دچار نگرانى شديد شدند.
بزرگ يهوديان در همان ساعت به دست حضرت امير عليه السّلام مسلمان شد، او همواره با حضرت بود تا اينكه حضرت كشته شد، وقتى ابن ملجم - لعنه الله - را دستگير كردند، آن بزرگ يهوديان نزد حضرت حسن عليه السّلام آمد، مردم اطراف حضرت بودند و ابن ملجم در مقابل حضرت بود، به امام مجتبى گفت : اى ابا محمد ابن ملجم را بكش ، خدا او را بكشد، من در كتابهائى كه بر موسى عليه السّلام نازل شده است ديدم كه گناه اين مرد از پسر آدم كه قاتل برادر خود بود و از غدار كه پى كننده ناقه ثمود بود بزرگتر است . (1)
---------------------------------------
1- الخصال ، ص 438.
----------------------------------
سيد محمد نجفى يزدى