كيفيت ارتباط خداوند با پيامبران

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

به موجب آيه 51 از سوره شورى ، خداوند به سه شيوه با پيامبران سخن مى گويد، تماس مى گيرد و وحى مى كند، اول : انداختن به قلب ، بدون ، واسطه . دوم : خداوند صدا را خلق مى كند و پيامبر آن را مى شنود، نظير شنيدن موسى صدا ررا از درخت .سوم : جبرئيل به صورت انسان نزد پيامبر مى آيد و فرمان خدا را مى رساند. آيه شريفه چنين است :
((((و ما كان لبشران يكلمه الله الا وحيا تو من وراء حجاب او يرسل رسولا هيوحى باذنه ما يشاء انه على حكيم)))) (1)
يعنى((خداوند باهيچ با بشرى به هيچ نوع سخن نمى گويد مگر (با اين سه نوع )به طور وحى يا از پس پرده و يا با ارسال ملك وحى (جبرئيل مثلا)...
اينك به توضيح هر يك از اين سه نوع مى پردازيم ؛ اول انكه : وحى بدون واسطه است و معانى ، مستقيما از طرف خدا به پيامبر القا مى شود. و اين از سخترين نوع است
عبيد بن زراره از پدرش نقل كرده كه از امام صادق - عليه السلام پرسيدم از حالت اغماو بيخودى كه هنگام نزول وحى به رسول الله - صلى الله عليه و آله - عارض مى شد؟ آن هنگام بود كه ميان او و خدا واسطه اى نبود و خدا بر ا و تجلى مى فرمود. بعد فرمود اى زراره ! آن نبوت است . انگاه امام به حالت خشوع در امد. (2)
در ورايات آمده است كه هنكام نزول اين نوعى ، دانه هاى عرق در هواى سرد در پيشانى مباركش ظاهر مى شد.
دومى آنكه : خداوند صدا را خلق مى كند و پيامبر آن را مى شنود؛ مانند موسى - عليه السلام - كه صدا را از درخت طور خورشيد شنيد چنانكه مى فرمايد:((((فلما اتاهها نودى من شاطى الواد الا يمن فى البقعة المباركة من الشجرة ان يا موسى انى انا الله رب العالمين)))) (3)
ناگفته نماند كه خواب ديدن انبيا- عليه السلام - نيز از اين قسم است ، نظير:((((ماجعلنا الرويا التى اربناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القران)) (4) )). و مثل خواب حضرت ابراهيم - عليه السلام - درباره ذبح پسرش اسماعيل - عليه السلام -:((((فلما بلغ معه السعى قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذاترى)) (5) )).
سوم آنكه : ملك به صورت انسان درآمده به محضر پيامبر مى آيد. و آنچه را كه خداوند دستور داده است به او مى گويد. مشهور است كه جبرئيل در صورت((دحيه كلبى))محضر رسول الله - صلى الله عليه و آله - مى آمد و وحى مى آورد.
هشام بن سالم مى گويد مردى از اصحاب ما از امام صادق - عليه السلام - پرسيد: اصلحك الله ! گاهى رسول خدا - صلى الله عليه و آله - مى فرمايد: جبرئيل گفت ، و اين جبرئيل است كه چنين امر مى كند. و هنگام ديگر به آن حضرت حالت غش عارض مى شد! امام فرمود: حالت غش هنگامى بود كه وحى ، آن حالت رخ مى داد. وچون وحى از طرف جبرئيل بود و در اثر فشار وحى ، آن حالت رخ مى داد. و چون وحى از طرف جبرئيل بود و در اثر فشار وحى ، آن حالت رخ مى داد. وچون وحى از طرف جبرئيل بود ثقلى و فشارى نبود آن وقت مى فرمود: جبرئيل چنين گفت و اين جبرئيل است (6) .
ناگفته نماند كه : وحى انبيا به وحيهاى ديگر قياس نمى شود آن يك امرى مهم و كارى ضرورى در هدايت بشر است . پيامبران ، از بعثت تا رحلت با خدا در تماس دائم بوده اند و جريان وحى ادامه داشت و مساءله هدايت و ارشاد، سامان مى پذيرفت ، ولى در ديگران مثلا يك بار به طور الهام اتفاق مى افتد و بعدا معلوم مى شد كه درست بوده است . انبيا از اول صحت وحى را دانسته و آن را به صورت تكليف و كار خداوند، بيان مى كردند. پس وحى انبيا امرى جداگانه است .
تكميل بحث
ناگفته نماند كه : نبوت از اقسام نبوغ و گسترش روحى نيست چنانچه در نوابغ و انسانها مى توانستند به نبوت برسند و آن وقت عنوان((خاتم النبين))خودبخود منتفى مى گرديد.
بلكه بنابر آيات شريفه و روايات اسلامى ، نبوت در اثر يك روح مستقل از طرف خداوند بر وجود پيامبر است و از اين جهت منحصر به اشخاصى است كه خداوند آن روح را در وجود ايشان قرار داده است . در اين زمينه آياتى را از قرآن كريم نقل مى كنيم :
1 -((ينزل الملائكة بالروح من امره من يشاء من عباده ان انذروا انه لااله انا فاتقون)) (7) .
2 -((يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يوم التلاق)) (8) .
3 -((و كذلك اوجينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان ...)) (9) .
در هر سه آيه فوق ، سخن از وجود روح مستقل است . آن هم از عالم امر((من امره - من امرنا))عالم امر چنانچه الميزان فرموده است ، مخصوص موجوداتى است كه بلا واسطه خلق شده اند. بنابراين ، نبوت ، يك امر عرضى و گسترشى در فكر و روح انسانى نيست . بلكه چيزى ماوراى آن . و يك حقيقت مستقل و جوهرى است و لذا مخصوص اشخاصى معين است و ديگران ممكن است به هر مقامى برسند مگر نبوت . بنابر روايات كافى - كه در رابطه با وجود روح در وجود امام ، صحبت مى كند((امامت))نيز مانند((نبوت))از جنس نبوغ و توسعه فكر و روح نيست ، بلكه در اثر انتقال روح نبوت به وجود امام است .
غربيها و غربزده ها كه نبوت را از نبوغ دانسته و رسول خدا و پيامبران را از نوابغ عالم قلمداد كرده اند، سخت در اشتباهند. آنها معناى نبوت را ندانسته اند و خواسته اند هر چيز را از ماده تفسير كنند؛ مثلا كار ليل انگليسى گرچه در كتاب((الابطال))رسول خدا - صلى الله عليه و آله - را اولين قهرمان ناميده ولى با دقت خواهيم ديد كه نبوت را از جنس نبوغ مى داند همچنين غربيهاى ديگر.
نظير همين است كه برخى از دانشمندان اسلامى از غربيها خوف نموده خواسته اند براى معجزه هاى قرآن مجيد، محمل مادى پيدا كنند؛ نظير آنكه : عبور بنى اسرائيل از دريا در اثر جزر و مد بوده ! و يا انفجار آب از صخره در صحراى سينا، آن بود كه موسى در پى آب مى گرديد تا به دوازده رسيد.
نبوت و ارسال رسل ، يك امر بسيار طبيعى مى باشد. از روزى كه بشر خلق شده است خداوند براى ارشاد وى پيامبرانى فرستاده و آفريده خويش را بدون هدايت نگذاشته است . حتى بر خلاف نظرات دانشمندان تاريخ و انسان شناس ، اولين انسان انسانى كرده است . ما عقيده به نبوت حضرت آدم - عليه السلام - داريم .
هدايت بشر از اين طريق گوشه اى از نظام اتم خلقت است . و بهتر از آن متصور نيست . شايسته نبود كه خداوند با همه سخن بگويد. از سوى ديگر، ارسال ملك جن براى بشر، سازنده و صحيح نبود چون اگر به صورت بشر مى آمدند پس همان بشر مى شدند. و اگر در حقيقت خود بودند، ارتباط بشر به طور عادى با آنها ميسر نبود. پس ‍ راه صحيح آن بود كه خداوند عده اى از اشخاص لايق را ماءموريت دهد. و آنها را پيامبر و عهده دار هدايت بندگان فرمايد:((و لم سبحانه خلقه من نبى مرسل او كتاب منزل او حجة لازمة او محجة قائمة)) (10) .
-----------------------------------------
1-  سوره شورى ، آيه 51.
2-  توحيد صدوق ، ص 115 (باب ما جاء فى الرؤ يه ) و
3-  سوره قصص ، آيه 30.
4-  سوره اسراء، آيه 60.
5-  سوره صافات ، آيه 102.
6-  الميزان ، ذيل آيه فوق .
7-  سوره نحل ، آيه 2.
8-  سوره غافر، آيه 15.
9-  سوره شورى ، آيه 52.
10-  نهج البلاغة فيض ، خطبه اول ، ص 33.
---------------------------------------
حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد على اكبر قرشى