زنده بودن حضرت عيسى (عليه السلام )

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

قرآن مجيد چرا اين قدر اصرار دارد كه عيسى - عليه السلام - به دست يهود كشته نشده و به دار آويخته نشده است ؟ و اين چه جريانى است . كه شكل صليب دنياى مسيحيت را پر كرده است و قرآن آن را از بيخ انكار مى كند؟ قرآن مجيد مى فرمايد:


((((و قولهم انا قتلنا عيسى ابن مريم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم وان الذين اختلفوا فيه منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه بقينا بل رفعه الله اليه و كان الله عزيرا حكيما))
)) (1) .
يعنى :((يهود را مجازات كرديم به علت آنكه ) گفتند: عيسى بن مريم را (كه رسول خداست ) ما كششتيم و حال آنكه او را نكشتند و به دار نزدند، بلكه كاربر آنها مشتبه شد، آنانكه در قتل و صلب او اختلاف كرده اند و در شك ترديد مى باشند، به آن علمى ندارند، فقط از گمان پيروى مى كنند. او را از روى يقين نكشتند (گمان كردند )بلكه خدا او را بالا برد و خدا توانا و كردارش حكيمانه است)).
علت اين همه انكار آن است كه درباره صليب ، خرافه اى در بين نصارا به وقوع پيوسته صلب حضرت عيسى((نعوذ بالله - در جاى((لا اله الا الله))در اسلام قرار گرفته است و اگر كسى به صليب عقيده نداشته باشد، اهل جهنم است . چنانك در اسلام((لا اله الا الله))نباشد اهل بهشت نخواهد بود. و گفته اند: خداوند با كشته شدن حضرت عيسى گناهان بشر را علاج نمود و آنها را مغفرت قرار داد! ما فقط جريان را نقل مى كنيم و با رد آن كارى نداريم . انكار قرآن در اين رابطه كافى است .
در تفسير الميزان و المنار چنين آمده است : نصارا مصلوب شدن حضرت عيسى را اساس دين و دعوت خود قرار داده اند به عقيده آنها هر كس كه به صليب ايمان نياورد، در آخرت اهل آتش است ! و هر كس كه ايمان آورد، نجات يافته و با حضرت مسيح محشور خواهد گرديد.
و مى گويند: چون آدم با خوردن شجره منهيه گناهكار شد، لا جرم او و فرزندانش مستحق عذاب شدند، پس اولاد او نيز گناه كردند و مستحق عذاب شدند. چنانكه به وسيله پدرشان نيز سزاوار عذاب شده بودند. از طرف ديگر، خدا هم عادل است و هم مهربان . از اين جهت اشكال بزرگى پيش آمده ؛ زيرا آمرزيدن آدم و فرزندان او منافى عدالت و عذاب آنها مخالف رحمت خدا بود. خلاصه ، رحمت مقتضى مغفرت و عدالت مقتضى عذاب بود.
اين مشكل همچنان لا ينحل مانده بود تا خداوند به بركت عيساى مسيح آن را حل فرمود: بدين طريق كه خدا پسر خود را كه عين حال خود خدا بود، به شكم زنى از فرزندان آدم وارد نمود و از وى به صورت انسانى كامل متولد شد. از گناهان معصوم بود و مدتى با مردم زندگى كرد و از خوردنيها و آشاميدنيها بهره مند گرديد. او انسان كامل بود؛ زيرا از انسان كامل متولد گرديد و در عين حال او خدا بود، زيرا پسر خدا خود خداست !
سپس خدا دشمنان را بر مسلط كرد تاوى را با فجيعترين قتلى كه دارآويختن باشد بكشتند، با آنكه شخص مصلوب در كتاب الهى مورد لعن است . دين طريق عيسى متحمل لعن وصلب شد تا كفاره گناهان تمام بشر گرديد (2) .
پولس قهرمان خراقه تثليث ، در رساله غلاطيان ، باب سوم ، بند سيزده مى گويد: مسيح ما را از لعنت شريعت فدا كرد؛ چون در راه ما لعنت شد چنانكه مكتوب است : ملعون است هر كس كه بردار آويخته شود. يوحنا در رساله اول خود، باب دوم ، بند اول مى گويد: اى فرزندان من ! اين را به شما مى نويسم تا گناه نكنيد و اگر كسى گناه كند، شفيعى داريم نزد پدر؛ يعنى عيسى مسيح عادل و اوست كفاره به جهت گناهان ما. و نه گناهان ما فقط بلكه به جهت تمام جهان نيز!!
اين است كه شكل صليب ، زينت بخش تمام كليساها و خانه هاى نصارا است . و در گردن كشيشها با زنجير طلا خود نمايى مى كند و اين است كه قرآن مجيد، جريان قتل و صلب را دروغ و بى پايه مى داند، نه عيسى به دست يهود كشته شده است و نه خرافه غفران گناهان ، صحت دارد.
حقيقت واقعه
تفصيل اين مطلب را در جلد دوم تفسير احسن الحديث ، صفحه 489 - 494 نقل كرده ام . خلاصه قضيه از اين قرار است كه : در فلسطين روستايى است به نام((ناصره))كه عيسى - عليه السلام - در آن زندگى مى كرد و در آنجا به نبوت رسيد شهر اورشليم محل سكونت علماى يهود بود كه خورا نگهبان تورات دانسته و احكام آن را به دلخواه خود تفسير كرده و مشغول چپاول مردم بودند چنانكه خداوند مى فرمايد:((((ان كثيرا من الا حبار و الرهبان لياءكلون اموال الناس بالباطل و يصدون عن سبيل الله)))) (3)
علماى يهود نزد عيسى - عليه السلام - آمده و بر او اشكالاتى مى گيرند و جوابهاى مى شنوند آنگاه به نزد علماى ديگر رفته و اعلام خطر مى كنند. آنها كمر همت مى بندد كه با نبوت حضرت عيسى - عليه السلام - مبارزه كنند. ميان مردم او را دروغگو و - نعوذ بالله - زنازاده شهرت دهند .
شهرت حضرت عيسى همه جا را فرا مى گيرد شهر اورشليم نيز از ذكر نام او پر مى شود بى آنكه او را ديده باشند. عيسى در((عيد فصح))با شاگردان خود وارد اورشليم مى شود و براى مردم احيانا سخنانى مى گويد و مورد احترام واقع مى شود.
كاهنان يهود، از ورود او با خبر شده تصميم مى گيرند كه او را گرفتار نمايند.
حضرت عيسى از تصميم آنها آگاه شده در يكى از باغهاى شهر پنهان مى شود. مدت يك يا دو روز در آن باغ ، موسوم ب((جتسيمانى))مى ماند. كاهنان يهود، جارچپانى فرستاده و همه جا اعلام مى كنند كه :((هر كس جاى عيسى را نشان دهد، سى پاره زر جايزه خواهد گرفت !)).
يكى از شاگردا عيسى به نام((يهود اسخريوطى))به آرزوى جايزه ، جاى عيسى را محرمانه به بزرگ كاهنان خبر مى دهد. عالمان يهود از((پيلاطس))حاكم رومى مى خواهند كه عيسى را دستگير كند او قبول مى كند كه عده اى سرباز فرستاد و عيسى را دستگير نمايند از سوى ديگر عيسى به شاگردان خود مى گويد كه شمشيرهاى خود را آماده نمايند از سوى ديگر عيسى به شاگردان خود مى گويد كه شمشيرهاى خود را آماده كنند شب بيدار بمانند تابلكه خطر از آنان دفع شود. لكن شاگردان سستى كرده به خواب مى روند. عيسى - عليه السلام - از آنها دلتنگ شده و در گوشه اى دور از آنها به راز و نياز مى پردازد، بسيار طبيعى بود كه عيسى از تاريكى شب استفاده كرده و از باغ خارج شود و همين طور هم شد.
يهودا با سربازان به باغ وارد مى شود كه عيسى را به آنها نشان دهد. او در ميان شاگردان آمد كه وحشت زده اين سو و آن سو مى گريختند. از قضا يهودا خود به عيسى شبيه بود. در آن هنگام جوانى از يهود كه عيسى را ديده بود، نظرش به يهودا افتاد تصور كرد كه او حضرت عيسى است ، گريبان او را گرفته و فرياد كشيد كه عيسى را گرفته است سربازان و اوباش رسيده و او را زير مشت و لگد گرفته و از اختيار مى اندازند. او هر قدر فرياد مى كند كه من عيسى نيستم گوش ‍ نمى دهند؛ چون عيسى را نديده بودند تا بدانند كه او عيسى نيست .
بدين طريق در مرحله بعدى يهودا به جاى عيسى بدار زده مى شود.
مشروح اين جريان را در((انجيل برنابا))ترجمهه فهيم كرمانى ، فصل 212 به بعد مطالعه كنيد. مسيحى ها اين انجيل را قبول ندارند؛ زيرا جريان صليب را انكار كرده و حقيقت را گفته است و اگر انجيل صحيحى خواسته باشيم همين انجيل است . و خلاصه اين مطلب را در تفسير احسن الحديث ، جلد دوم ، صفحه 489 به بعد از كتاب قهرمان صليب ، تاءليف مير ابوالفتح دعوتى ، نقل كرده ام .
بنابراين ، جريان((((و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم))))كاملا روشن مى شود يعنى : اولا: عيسى به دست يهود كشته نشده و بدار آويخته نگرديده است . و ثانيا: مساءله فدا و كفاره گناهان بودن ، افسانه اى بيش نيست .
-----------------------------------------
1-  سوره نساء، آيه 157و 158.
2-  الميزان ، ج 3، ص 320. تفسير المنار، ج 6، ص 24 به بعد. الرحمة المدرسية ، ج 1، ص 86.
3-  سوره توبه ، آيه 34.
---------------------------------------
حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد على اكبر قرشى