کرامات معصوميه از قول حضرت آيه الله العظمي شيخ محمدعلي اراكي(ره)

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

از طرف استانه مقدسه حضرت معصومه (سلام الله عليها) چند ماه قبل از ارتحال جان سوز آن فقيه فرزاونه بودكه به خدمت ايشان رسيديم(1)و درخواست نقل كرامات حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) را از ايشان نموديم. ابتدا از آنچه در مورد خود ايشان اتفاق افتاده بود پرسيديم و آن والا مقام فرمود:
14ـ شفاي بيماري دستم
1ـ دستم باد مي كرد و قاش مي شد. و لذا هميشه بايد خاك تيمم همراهم باشد و تيمم كنم، چون وضو نمي توانستم بگيرم و معالجات هم تأثير نمي كرد. تا اينكه به حضرت معصومه (سلام الله عليها) متوسل شدم، و ملهم شدم كه دستكش دستم كنم و چنين كردم، خوب شد.
15ـ شفاي سيد فلج
از آن حضرت راجع به كراماتي كه در مورد ديگران اتفاق افتاده است پرسيديم و ايشان فرمودند:
2ـ سيد بود در زمان مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري(ره) به نام حاج آقا جمال هژبر كه فلج شده بود و او را به دوش مي گرفتند و در مجلس روضه اي كه از طرف مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري(ره): در دهه عاشورا در مدرسه فيضيه منعقد مي شد شركت مي كرد. او را به دوش مي كشيدند و از اينجا به آنجا مي بردند. آقاي"سيد علي سيف" خادم مرحوم حاج شيخ(ره) كه مردي خدوم و صريح اللهجه اي بود روزي در مجلس روضه به آن سيد(آقا جمال) گفت:"اي سيد اگر راست مي گويي و توسيد هستي چرا مردم را اذيت مي كني؟ از حضرت معصومه (سلام الله عليها) بخواه تو را شفا بدهد." اين حرف به سيد اثر كرد و غيظش گرفت و به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) مشرف گرديد. و شال(عمامه) خود را از سرش باز كرد و به ضريح مقدس بست و عرض كرد:"پا نمي شوم تا شفا بگيرم."
خوابش برد در خواب او را شفا دادند، و كاغذي كف دستش گذاردندو به او گفتند:
"اين كاغذ را به حاج سيد حسين آقا علوي بده." وقتي كه از خواب بيدار شد، كاغذ را در دستش ديد، جرأت نمي كرد كاغذ را از مشتش بردارد. گفته بود به حاج شيخ عبدالكريم(ره) هم نمي دهم، به هيچ كس نمي دهم. و جرأت هم نمي كرده باز كند و نگاه كند، كاغذ در مشتش بود و مي گفت: تا به حاج سيد حسين آقا ندهم به كس ديگري نمي دهم(حتي به حاج شيخ عبدالكريم نشان نداد) معلوم نيست در آن كاغذ چه نوشته شده بود.
16ـ سفارش حضرت رضا(عليه السلام) به حضرت معصومه (سلام الله عليها)
3ـ آقاي حاج شيخ علي تهراني(ره)(از علماي بزرگ كه اواخر عمر در مشهد مقدس ساكن شد در همان جا فوت نمود و در بالا سر حرم حضرت رضا(عليه السلام) دفن شد و قريب 50 سال در نجف اشرف به تحصيل علوم اسلامي اشتغال داشته و از شاگردان فاضل ميرزاي بزرگ محسوب مي شد) ايشان برادري داشت به نام حاج علي شال فروش كه از تجار بازار بوده و در تمام مدتي كه برادرش در نجف مشغول تحصيل بود هر ماه 50 تومان(كه در آن موقع مبلغ قابل توجهي بوده) به او شهريه مي داده و تخلف نمي كرده تا اينكه آن برادر تاجر فوت مي كند و جنازه او را به قم حمل مي كنند؛ و در يكي از مقبره هاي طرف قبله صحن بزرگ دفن مي شود، كه مقبره اختصاصي ايشان بوده و آقاي حاج شيخ علي تهراني كه در آن موقع در مشهد سكونت داشته طي تلگرافي از فوت برادر تاجرش مطلع مي شود پيش خود مي گويد الآن وقت جبران خدمات برادر است لذا به حرم امام رضا(عليه السلام) مشرف مي شود مي رود پاي ضريح حضرت امام رضا(عليه السلام) قضيه را عرض مي كند. و به حضرت عرض مي كند كه برادرم در اين همه مدت كه به من خدمت كرده يك مرتبه هم نتوانستم جبران كنم. جز همين كه بيايم اينجا و به شما عرض كنم و از شما خواهش كنم اكنون كه برادرم فوت شده شما به خواهرتان حضرت معصومه (سلام الله عليها) سفارش برادر مرا بفرماييد تا به برادرم كمكي كند.
همان شب يكي از تجار كه از قضيه اطلاع نداشته، در خواب مي بيند كه به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) مشرف شده و آنجا مي گويند كه حضرت امام رضا(عليه السلام) هم تشريف فرما شده اند به قم، يكي از جهت زيارت خواهرشان. و يكي جهت سفارش برادر حاج شيخ علي تهراني به حضرت معصومه (سلام الله عليها). شخص خواب بيننده معاني خواب را نمي فهمد.
و براي حاج شيخ علي خواب را نقل مي كند. و مرحوم حاج شيخ علي(ره) مي گويد در همان شب كه تو خواب ديدي من متوسل شدم به امام رضا(عليه السلام) و به اين صورت به خواب شما آمده و از رؤياهاي صادقانه است.
مرحوم آيه الله العظمي آقا سيد محمد تقي خوانساري(ره) پس از شنيدن اين خواب فرمود: از اين خواب استفاده مي شودكه قم درحريم حضرت معصومه (سلام الله عليها) است. بايد حضرت امام رضا(عليه السلام) به قم تشريف بياورند و سفارش برادر حاج شيخ علي تهراني را به حضرت معصومه (سلام الله عليها) بفرمايند، تا حضرتش بعد از سفارش حضرت امام رضا(عليه السلام) در كار برادر حاج شيخ علي توجه كند. والا خود حضرت امام رضا(عليه السلام) مستقيماً مداخل دركار مي كرد، ولي چون اين در محدوده حضرت معصومه (سلام الله عليها) است، آن حضرت مداخله در اين محيط ننمود.(2)
17ـ لطف حضرت معصومه (سلام الله عليها) به مداحش
4ـ آقا حسن احتشام(فرزند مرحوم سيد جعفر احتشام) از منبري هاي قم بودند"پدر و پسر") از قول آقا شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي(كه مرد روضه خوان با اخلاصي بود و قبل از درس مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري(ره) چند دقيقه خطبه اي از نهج البلاغه و ذكر مصيبت مختصري مي خواند) نقل كردند كه او گفت:
"ما اهل منبر با هم در مواقع تعطيلي دوره اي داشتيم، و دور هم جمع مي شديم و خودمان براي خودمان روضه مي خوانديم. شبي من(يعني آقا شيخ ابراهيم صاحب الزماني) در خواب ديدم كه خواستم به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) مشرف شوم، گفتند: ورود به حرم ممنوع است، براي اينكه حضرت معصومه (سلام الله عليها) با حضرت زهرا(عليه السلام) در بالاي ضريح خلوت كرده اند و كسي را راه نمي دهند."
من گفتم مادرم سيده بوده است و من محرم هستم، به من اجازه دادند رفتم ديدم كه بله اين دو با هم نشسته اند و در بالاي ضريح با همديگر صحبت مي كنند از جمله صحبت ها اين بود. كه حضرت معصومه (سلام الله عليها) به حضرت زهرا(عليه السلام) عرض مي كند: حاج سيد جعفر احتشام(روضه خوان، روضه خوان را خودم مي گويم) براي من مدحي گفته است و ظاهراً آن جدح را براي حضرت زهرا(عليه السلام) مي خواند.
آقا شيخ ابراهيم اين خواب را در آن جلسه دوره اي كه اهل منبر در آن جمع بودند و حاج احتشام هم حضور داشت نقل مي كند، حاج احتشام مي گويد از آن شعرها چيزي يادت هست گفت: بله در آخر شعر داشت"دخت موسي بن جعفر" تا اين را گفت حاج احتشام زد زير گريه و گفت: بله توي اشعار من اين كلمه هست.
اين احتشام از منبري هاي قم بود و خيلي با حال بود، هيچ منبري را نديدم كه خودش گريه كند و ايشان خودش روضه مي خواند و خودش گريه مي كرد بكاء بود و گريه زياد مي كرد.
آقا حسن احتشام فرزند حاج احتشام گفت به ايشان گفتيم شعرا در آخر شعرشان تخلص دارند. شما هم براي خود تخلص تعيين كن، هر چه گفتم قبول نكرد تا با اصرار اين شعر را گفت.
اين فاطمه به جان عزيز برادرت بر احتشام لطف نما قصر اخضري
ايشان گفت قصر اخضر هم لطف كردند. گفتم چطور؟ گفت: همانجا كه آقاي مرعشي(ره) سجاده مي انداختند، آنجا را به رنگ سبز گچ كاري كردند با سنگ مرمر و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالا سر واقع شد.(3)
اين چهار نمونه، از قول شيخ الفقهاء، حضرت آيه‌ الله العظمي شيخ محمدعلي اراكي(ره) نقل شد، كه سلمان عصر بود و ترديدي در راست گويي او نيست.
18ـ شفا در حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها)
با عنايت حضرت عباس(عليه السلام)
بانويي مدت ها بر اثر بيماري طولاني و شديد يكي از نزديكانش(فرزند يا برادر و...) رنج مي برد، از معالجات و درمان ها نتيجه نگرفته بود، دستش از هما جا بريده و به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) پناهنده شد، و به آن بانوي ارجمند توسل جست، همچنان به توسل خود ادامه داد، تا اين كه شبي در عالم خواب ديد حضرت معصومه (سلام الله عليها) به بالين او آمد و فرمود:"بيمارت را به حرم من بياور و در اين مكان خاص(كه در عالم خواب نشان داد) بگذار، بنا عمويم حضرت عباس(عليه السلام) به زيارت من بيايد، شفاي بيمار تو را از عمومي مي طلبم."
اين بانو مي گويد: پس از بيدار شدن از خواب، خوشنود شدم، و به دستور حضرت معصومه (سلام الله عليها) عمل كردم، شخص بيمارم را به آن مكام خاص از حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) بردم، او به محض اين كه در آن مكان نشست، احساس سلامتي كرد، و با خوشحالي گفت:"خوب شدم وشفا گرفتم."(4)
19ـ‌ يك كرامت تازه
آيت الله مسعودي خميني توليت محترم آستانه حضرت معصومه (سلام الله عليها) در حدود ساعت 5/9 صبح روز جمعه 21 دي سال 1380 در جلسه اي كه در سيماي تلويزيون قم كانال يك، پخش مي شد چنين فرمود:
پانزده روز قبل چند نفر ترك زبان، به دفتر من آمدند، چون فارسي نمي دانستند، يك نفر مترجم خواستيم، او آمد و سخنان آنها را برايم ترجمه مي كرد، ماجرا از ا ين قرار بود:
دختر پانزده ساله اي كنار مادرش، در روبروي من ايستادند، مادر گفت: اي دختر من، يك سال است كه بيمار رواني بود، و حال غير عادي داشت.
گفتم: مدارك داريد؟ او مدارك متعدد نشان داد، همراه عكس ها و فيلم ها و نسخه ها و نظريه پزشك ها و... مدارك مورد بررسي قرار گرفت، و همه آنها صحيح بود، و بر بيماري رواني آن دختر دلالت داشت.
مادر افزود: يك شب همين دخترم از خواب برخاست و گفت:"مرا به قم ببر!"
ما در اطراف زنجان سكونت داريم، بي بضاعت مي باشيم، به دخترم گفتم: پول نداريم كه خرج سفر را تأمين كنم و شما را به قم ببرم، دخترم گفت: گوشواره ام را بفروشيد، من قبول كرد، گوشواره اش را فروختم و با پول آن، همراه دختر به قم سفر كرديم، صبح زود وارد حرم شديم، كنار ضريح به حضرت معصومه (سلام الله عليها) متوسل شده، و با سوز و گداز و گريه، شفاي دخترم را طلبيدم، دخترم نيز همين سوز و گداز را داشت، ولي همان حالت بيماري رواني او در چهره او ديده مي شد، ناگاه ديدم دخترم جيغ و فرياد زد، گفتم چه شد؟‌گفت: ده دوازده نفر مرد را در اينجا مي بينم به من مي گويند: برخيز، به آنها مي گويم نمي توانم برخيزم، باز دختر به حالت رواني خود فرو رفت و سكوت كرد.
پس از مدتي با جيغ و فرياد برخاست و گفت: خوب شدم، آن ده دوازده نفر به من گفتند، خانمي مي آيد و تو به دست او شفا مي يابي، آنها رفتند، و خانمي آمد و به من فرمود:"برخيز!"، گفتم: نمي توانم، فرمود:"برخيز تو ديگر بيمار نيستي".
در اين هنگام دختر كه در دفتر بود، گريه كرد و گفت:"من يك سال بود، چيزي را درك نمي كردم، اكنون همه چيز را درك مي كنم."
من به مادر دختر گفتم: شايد اين دختر، امروز خوب شده باشد، شما برويد، و پس از يك هفته به اينجا بياييد، و گزارش كار را بدهيد، آنها قبول كردند، مخارج سفر را به آنها دادم، آنها رفتند، و پس از هفت روز از زنجان بازگشتند، و دختر گفت: از آن لحظه شفا تاكنون كاملاً خوب شده ام و هيچ گونه عارضه ندارم." در اين هنگام اطمينان به شفا دادن حضرت معصومه (سلام الله عليها) پيدا كرديم، و گفتم: براي اطلاع مردم، نقاره را به صدا درآورند. نقاره چند روز قبل، به صدا درآمد و آنها كه در اطراف حرم بودند، صداي آن را شنيدند، و از كرامت، اطلاع يافتند.
20ـ توجه حضرت معصومه (سلام الله عليها) به خدمت گزاري شهدا
آقا سيد ابوالفضل رضوي زاده يكي از خدمت گزاران حرم مطهر مي گويد:
"در اوايل جنگ كه شهدا را براي طواف به حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله عليها) مي آورند، مجلس آنها را با سينه زني، نوحه سرايي، مداحي و هر كاري كه از دستم مي آمد، براي رضاي خدا گرم مي كردم.
يكي از شب ها، آقاي اشعري مداحل اهلبيت(عليه السلام) به من گفت:
"سيد ابوالفضل! شب چهارشنبه براي دعاي توسل به گلراز شيخان بيا كارت دارم."
وقتي رفتم، بعد از مراسم دعا به من گفت:
"مادر خوب پسر شهيدش را ديده. و او سراغ شما را گرفته و از مادرم پرسيده كه آيا سيد ابوالفضل زنده است يا مرده؟ مادرم به برادر شهيدم گفته: حالا چرا سراغ ايشان را مي گيري؟ و او در جواب گفته: وقتي به شهيدان پيوستم، همگي آنها سراغ سيد را از من گرفتند و او را دعا كردند و گفتند:
"سيد آدم خوبي است، چون در مراسم شهدا خيلي خدمت مي كند. به همين خاطر مورد توجه بي بي حضرت معصومه (سلام الله عليها) و امام زمان(عج) هستند و ما از او راضي هستيم."
---------------------------------------------------
(1) ـ حضرت آيه الله العظمي شيخ محمدعلي اراكي(ره) در سن 103 سالگي در 25 جمادي الثاني 1413 قمري(1373 شمسي) رحلت كرد، مرقد شريفش در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) قرار گرفته است.
(2) ـ واحد تبليغات آستانة مقدسه قم، سال 1373 شمسي.
(3) ـ‌ همان مدرك.
(4) ـ اقتباس از چهرة درخشان قمر بني هاشم ابوالفضل العباس(عليه السلام) ،‌ج 3، ص 374.
------------------------------------
محمد محمدي اشتهاردي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page