شفاي يكي از خدّام حرم

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اين كرامت كه به حدّ تواتُر رسيده از اين قرار است كه : " يكي از خدّام آن حضرت به نام " ميرزا اسدالله " به سبب ابتلاي به مرضي انگشتان پايش سياه شده بود : جرّاحان اتفاق نظر داشتند كه بايد پاي او بريده شود تا مرض به بالاتر از آن سرايت نكند ، قرار شد كه فرداي آن روز پاي او را جرّاحي نمايند . ميرزا اسدالله گفت : حال كه چنين است امشب مرا ببريد حرم مطهّر دختر موسي بن جعفر (ع) او را به حرم بردند ، شب هنگام خدّام در حرم را بستند و او پاي ضريح از درد پا مي ناليد تا نزديك صبح ،‌ ناگهان خدّام صداي ميرزا را شنيدند كه مي گويد: در حرم را باز كنيدحضرت مرا شفا داده ، در را باز كردند ديدند او خوشحال و خندان است. او گفت : در عالم خواب ديدم خانمي مجلّله آمد نزد من و گفت: تو را چه مي شود؟ عرض كردم كه : اين مرض مرا عاجز نموده و از خدا شفاي دردم يا مرگ را مي خواهم ، آن مجلّله گوشه مقنعه خود را چند دفعه بر روي پاي من كشيد و فرمود : تو را شفا داديم . عرض كردم شما كيستيد ؟ فرمود مرا نمي شناسي ؟! و حال آنكه نوكري مرا مي كني ، من فاطمه دختر موسي بن جعفرم . ميرزا اسدالله بعد از بيدار شدن ، قدري پنبه در آنجا مي بيند و آن را بر مي دارد ؛ و به هر مريضي كه ذرّه اي از آن را مي دهد و به محل درد مي كشد ، شفا پيدا مي كند . او مي گويد : آن پنبه در خانه ما بود تا وقتي كه سيلابي آمد و خانه ما را خراب كرد و آن پنبه از بين رفت و ديگر پيدا نشد ".(1)
---------------------------------------------
(1) انوار المشعشعين , حاج شيخ محمد علي قمي , ص 216.
-----------------------------
الياس محمد بيگي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page