مجلس سى و هشتم : يا ابا عبدالله انى اتقرب الى الله

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

يا ابا عبدالله انى اتقرب الى الله  و الى رسوله و الى اميرالمؤ منين و الى فاطمة و الى الحسن و اليك بموالاتك و بالبرائة ممن قاتلك و نصب لك الحرب .
اى ابا عبدالله من بدرگاه خدا تقرب ميجويم و بدرگاه رسولش و بنزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و حضرت فاطمه و حضرت حسن و بحضرت تو قرب ميطلبم و بواسطه دوستى و محبت تو بيزارى ميجويم از كسانى كه با شماء خاندان عصمت بجنگ و مخالفت برخاستند و برپاكنندگان جنگ براى شما بودند.
در معنى ابا عبدالله در مجلس چهارم مفصلا بحث شد
و اما در معنى اتقرب از باب تفعل از قرب است و صيغه تفعل گاهى براى طلب ذكر ميشود و گاهى براى مبالغه ولى معنى اول ظاهرتر است و در اينجا تقرب بمعنى قرب به جوار رحمت و درجات فضيلت و مقامات عاليه است .
ائمه هدى مقربان درگاه الهى هستند
آرى آنانند كه اشراف مخلوقات و اقرب موجودات و نزديكان بمقام قرب معنوى در درگاه پروردگار هستند آنانند كه بوسيله طاعات و عبادات و از راه عشق و محبت خود را به ساحت قرب كبريائى نزديك كرده از تمام مواهب و الطاف او در هر دو جهان برخوردارند چون آنچه در نزد پروردگار عالم موجب تقرب معنوى بسوى خداست همانا اشتغال دايم به ذكر و ياد اوست و اين معنى بسيار مورد توجه ائمه معصومين عليهم السلام بوده كه آنى از ياد خدا غافل نبوده اند و لذا در دعاى كميل ميخوانيم : اللهم انى اتقرب اليك بذكرك . خدايا من جدا و صميمانه بوسيله اشتغال بذكر تو بسويت تقرب ميجويم همين تقرب بذكر او تحصيل مقام قرب معنوى است .
و در جاى ديگر با بيانى عرض ميكند: و اسئلك بجودك تدنينى من قربك خدايا درخواست ميكنم از توبه كرم و بخشش تو كه مرا بقرب خود بسيار نزديك گردانى .
البته قرب خداى تعالى نسبت به بندگان و قرب بندگان نسبت بخداى تعالى دو موضوع است چنانچه در قرآن مجيد تصريح شده است و جايى ميفرمايد: و نحن اقرب اليه من حبل الوريد كه او نزديكتر است به بندگان از رگ گردن آنان به خود آنان .
و اين قرب حقتعالى از نظر علم به حال بندگان و به اعمال و گفتار ايشان است نه از نظر مكان و جايگاه چنانكه در جاى ديگر ميفرمايد: و اذ اسئلك عبادى غنى فانى قريب و اما اينكه بندگان بايد چگونه بسوى خدا تقرب جويند امريست كه خدايتعالى خود به آن اشاره فرموده و آنرا عطف به قرب خود نسبت به بندگان داده است چنانكه در جايى ميفرمايد: فاستغفروه ثم توبو اليه ان ربى قريب مجيب يعنى پس از او آمرزش خواهيد و از گناهان خود بسوى او باز گرديد همانا كه پروردگار من نزديك و اجابت كننده است .
اشاره بر اينكه مقام قرب حاصل نميشود مگر آنكه بندگان توبه كنند و طلب آمرزش نمايند و اعمال صالح بجاى آورند و آنكس كه در راه دوستى و محبت با خدا كردار شايسته و نيكو انجام دهد رحمت و عنايت حقتعالى شامل او شده و در نتيجه بمقام تقرب رسيده است پس از اينكه مقام قرب معلوم شد ميگوئيم اى آقا حسين جان مقام قرب به خدا و رسول و اميرالمؤ منين و فاطمه و امام حسن صلوات الله عليهم دو چيز لازم دارد: يكى محبت و دوستى نسبت به شما و ديگر بيزارى از آن اشخاصى كه بجنگ و مخالفت شما برخاستند و برپاكنندگان جنگ با شما بودند چه نصب لك الحرب به معنى برپا داشتن چيزى لازم است .
حال بايد ببينيم كه چه اشخاصى پايه اين جنگ با اين خانواده را بنا نهادند و اساس ظلم و جور را براى اين خانواده بنا نهادند تا قصه كربلا پيش آمد.
و در نسخه ديگر اين زيارت چنين است : و بالبرائة ممن اسس اساس ذلك و بنى عليه بنيانه و جرى فى ظلمه و جوره عليكم على اشياعكم برئت الى الله و اليكم منهم .
و بيزارى ميجويم از آن كسى كه پايه گذارى نمود اين را و بنا نهاد بر آن بناى خود را و ستم بيدادگرى خود را بر شما و بر شيعيان شما جارى ساخت و بسوى خدا و بسوى شما از آنان بيزارى ميجويم .
چه كسى پايه گذارى ظلم و ستم را بر اين خانواده نمود
اى خواننده عزيز بهتر است درين موضوع مهم به سراغ تاريخ و تحقيق سند و مدرك برويم و ببينيم بنيان اين ظلم و ستم در اسلام از كجا پيدا و پايه گذارى گشت كه در اين قسمت از زيارت ميفرمايد: بالبرائة ممن اسس اساس ذلك و بنى عليه بنيانه با يك نگاه به اسناد تاريخى و حقايق ذكر شده در كتب شيعه و سنى اين مشكل براى ما حل ميشود.
اختلاف اول :
در اين امت از موقعى پيدا شد كه رسول اكرم در بستر بيمارى لحظات آخر حيات را طى مينمود و اين اختلاف متظاهرا بوقوع پيوست كه چون آنحضرت عازم خروج از اين عالم فانى گرديد. كه بعضى گفته اند سه روز قبل از فوت آنحضرت بود، در حالتى كه عده اى از صحابه اطراف بستر آنحضرت جمع بودند فرمودند: ايتونى بدوات و بياض لاكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدى . دواتى و چيز سفيدى براى من بياوريد تا براى شما بنويسم چيزى را كه بعد از من گمراه نشويد.
و بروايت امام غزالى در مقاله چهارم كتاب سرالعالمين كه يوسف سبط ابن جوزى هم در صفحه 63 تذكرة خواص الامة عين عبارات او را نقل نموده كه رسول اكرم (ص ) قبل از وفاتش فرمود: ايتونى بدوات و بياض لا كتب لكم كتابا بالازيل عنكم اشكال الامر اذكر لكم من استحق لها بعدى . و در بعضى از اخبار وارده است كه فرمود: لا كتب لكم كتابا لا تختلفون فيه بعدى . يعنى دوات سفيدى براى من بياوريد تا براى شما بنويسم چيزى را كه اشكال امر شما را زايل كند و براى شما كتابى مينويسم كه اختلاف پيدا نكند در آن كسى كه به امر خلافت بعد از من مستحق تر است .
گذشته از اجماع علما شيعه ، اكابر علما اهل سنت با عبارات و الفاظ مختلفى واقعه بيمارى آنحضرت را هنگام مرگ و منع رسول خدا از وصيت و جسارت نمودن به آن حضرت هنگام ارتحال از اينعالم را نقل نموده اند مانند محمد بن اسماعيل در صحيح بخارى و حميدى در جمع بين الصحيحين و احمد بن حنبل و كرمانى در شرح صحيح بخارى و ابن ابى الحديد و ديگران كه داستان منع وصيت را نوشته اند.
و اما داستان چنين بود كه عمر بن الخطاب براى جلوگيرى از امر وصيت گفت : دعو الرجل فانه ليهجر حسبنا كتاب الله فاختلف من فى البيت و اختصموا منهم من يقول قربوا يكتب لكم النبى صلى الله عليه و آله كتابا لن تضلوا بعده و منهم من يقول ما قال عمر فلما اكثر اللغو و الاختلاف عند النبى ، غضب عليهم فقال لهم صلى الله عليه و آله قوموا عنى و لاينبغى عندى التنازع .
يعنى اين مرد را ((رسول خدا)) واگذاريد زيرا كه او هذيان ميگويد كتاب خدا ما را بس است پس اختلاف در ميانه صحابه افتاد و مخاصمه شروع شد. بعضى از آنها گفتند كاغذ بياوريد تا پيغمبر براى شما كتابى بنويسد كه هرگز گمراه نشويد و بعضى گفتند حرف عمر صحيح است چون اختلاف و گفتگوى لغو بين اصحاب در حضور آنحضرت زياد شد پيغمبر بر آنها غضب نمود و فرمود برخيزيد تنازع و اختلاف نزد من سزاوار نيست .
اين قضيه اول فتنه و فسادى بود كه بعد از بيست و سه سال زحمات رسول اكرم (ص ) در حضور خود آنحضرت واقع شد.
چنانچه اكابر علماء عامه از قبيل حسين ميبدى در شرح ديوان و شهرستانى در مقدمه چهارم ملل و نحل و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه تصديق اين معنى را نموده اند كه اول فتنه و اختلافى كه بين مسلمانان واقع شد در حضور خود رسول الله (ص ) بود زمانى كه عمر بن خطاب منع نمود از وصيت نمودن آنحضرت بچيزى كه اسباب هدايت امت و جلوگير از اختلاف و نفاق بين امت بود. و همين عمل سبب فتح باب اختلاف در امت شد كه كشش پيدا نمود تا شعب آن به زياده از هفتاد فرقه رسيد كه خود آنحضرت با علم الهى از اين پيشامد و اختلافات خبر داد اگر ميگذاشتند كه پيغمبر وصيت خود را بنويسد و جانشين خود را تعيين كند اين اختلافها پيدا نميشد و حق آل محمد بدست اجانب و منافقين نمى افتاد و لذا در اين قسمت از زيارت ميفرمايد: و بالبرائة ممن اسس اساس ‍ ذلك و بنى عليه بنيانه و جرى فى ظلمه و جوره عليكم .
در صحيح بخارى در اوايل جزء دوم و مسلم بن حجاج در اواخر جزء دوم صحيح و ديگران نقل نموده اند كه عبداله بن عباس پسرعم رسول خدا (ص ) پيوسته اشك ميريخت و ميگفت : يوم الخميس و ما يوم الخميس ثم بكى حتى خضب و معه الحصباء يعنى روز پنجشنبه چه روز پنجشنبه اى پس از آن گريست تا آنكه سنگ ريزه هاى زمين از اشك چشمش رنگين كردند.
و به روايت مسلم در كتاب الوصية صحيح و امام احمد بن حنبل در مسند خود گفته : ثم جعل دموعة حتى رويت على خديه كانها نظام اللولو پس از آن اشك چشمش جارى شد تا آنكه ديدم بر دو طرف صورتش مانند دانه هاى مرواريد ريزش داشت .
و در جاى ديگر صحيح بخارى ميگويد مصيبت چه مصيبت بزرگى كه حايل و مانع شدند بين رسول خدا صلى الله عليه و آله و بين آنكه بنويسد براى آنها كتابى كه جلوگير از اختلافات و صداهاى بى جاى آنها گردد.
براى اشخاص صالح غيرمتعصب بنيا، همين جملات و ناله هاى پى در پى ابن عباس پسرعم آنحضرت كافيست كه بدانند آنروزها چه انقلاباتى در كار بود كه هر كه زمانى كه ابن عباس ياد آن ميافتاد گريان ميشد.
اختلاف دوم :
كه در مرض آنحضرت ظاهر گرديد وقتى بود كه رسول خدا (ص ) فرمود: براى لشكر و اردوگاه اسامه مهيا و آماده شويد لعنت خدا بر كسى كه از لشكر اسامه تخلف نمايد جمعى از امت گفتند بر ما واجب است كه اطاعت و امتثال آنحضرت را بكنيم گروه ديگرى از منافقين گفتند مرض رسول خدا (ص ) شدت يافته ما تاب مفارقت آنحضرت را نداريم فلذا تخلف نموده و از لشكر اسامه دورى نمودند.
اختلاف سوم :
در موضع دفن رسول خدا (ص ) بود اهالى مكه از مهاجرين گفتند چون مسقطالراءس و مواطن اصلى آنحضرت مكه معظمه بود بايد بدن مباركش به مكه برده شود اهالى مدينه از انصار عقيده داشتند چون مدينه مركز مهاجرت آنحضرت و محل نصرت و يارى خداوند بوده است البته بايد در همينجا دفن گردد.
و جماعتى ميگفتند چون بيت المقدس محل دفن انبياء و مقابر آنها در آنجا ميباشد و رسول اكرم (ص ) از آنجا بمعراج ملكوت رفته است مقتضى است بدن مباركش بآنجا حمل گردد.
عاقبت يكدسته از حاضران با بيان يك حديث از پيغمبر كه ، آنحضرت فرموده : الانبياء يدفنون حيث يموتون يعنى انبياء هر جا وفات نمودند همانجا دفن ميگردند پس متفقا حاضر بدفن در مدينه گرديدند. نميدانم چرا كسى آنجا نگفت كه يوسف كه در مصر از دنيا رفت چرا آنجا دفن نكردند در شهر الخليل در مقبره بنى اسرائيل دفن كردند و همچنين انبياء بنى اسرائيل كه همه را در شهر الخليل دفن كردند عايشه ميگويد كه اول رسول خدا در خانه ميمونه مريض شد چون روز بعد نوبت من بود از آنجا به خانه من آمد و بالاخره چون حال حضرت سخت بود قرار بر اين شد كه همانجا باشند و همه زنان آنحضرت اطراف بستر جمع و پرستارى از آنحضرت بنمايند.
اختلافات چهارم :
در امر امامت و خلافت بعد از پيغمبر واقع شد و حقيقتا اين بزرگترين اختلافى بود كه بعد از وجود مبارك پيغمبر در اسلام پيدا شد و خلاصه آن چنين است كه انصار در سقيفه بنى ساعده جمع شدند در حاليكه جنازه پيغمبر روى زمين و على (ع ) مشغول غسل دادن آنحضرت است انصار به مهاجرين ميگفتند: منا امير و منكم امير يعنى اميرى از ما و اميرى از شما باشد و اتفاق نمودند كه سعد بن عباده كه بزرگ قبيله خزرج و نقيب بنى ساعده و مردى بزرگوار و صاحب جود و سخاوت و در تمام جنگها پرچمدار انصار بوده رئيس ‍ آنها باشد.
در اين هنگام چون اين خبر به ابوبكر و عمر و يارانشان رسيد آنها هم با عجله تمام به سقيفه رفتند و بعد از كلماتى كه ابوبكر گفت جاى شرح آن نيست عمر دستهاى خود را بلند كرده با ابوبكر بيعت كرد و فتنه و نزاع بين مهاجر و انصار خاموش گرديد آنگاه عمر بن خطاب گفت : ان بيعة ابى بكر كانت فلتة وقى الله المسلمين شرها فمن عاد الى مثلها فاقتلوه فايما رجل بايع رجلا من غير مشورة من المسلمين فانه لا يؤ مر واحد منهما تغرة يجب ان يقيلا .
يعنى بدانيد كه بيعت با ابوبكر بغتة و بدون مقدمه قبلى شد خداوند متعال حفظ كند ما را ز شر او و هر كس بعدها چنين عملى بنمايد او را بكشيد اين بيان عمر در روز سقيفه صراحت دارد باينكه چون بيعت با ابى بكر بدون شور و مشورت عموم صحابه و امت ناگهانى و دفعة واقع شد و بخلافت برقرار گرديد نظر و راءى عموم در آن بكار نرفت و بى تاءمل و فكر اين نظر انجام گرفت خداوند ما را از شر آن نگهدارى كند.
ولى بعدها امت نبايد دچار چنين اشتباهى شوند و بدون مراجعه عمومى و اخذ راى تعيين خليفه نمايند پس اگر چنين چيزى اتفاق افتاد او را بكشيد ما نميدانيم چرا ابوبكر بدون مشورت امت عمر را خليفه و جانشين خود قرار داد.
داستان چنين عملى است كه ابوبكر در حال مرض موتش عثمان بن عفان را طلبيد و گفت بنويس بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما عهد ابوبكر ابى قحافة الى المسلمين اما بعد ثم اغمى عليه يعنى اين عهدنامه ايست از ابى بكر بن ابى قحافه بسوى مسلمين در همان حال از شدت مرض بيهوش گرديد و حالت اغماء به او دست داد عثمان از پيش خود نوشت فانى قد استخلفت عليكم عمر بن الخطاب يعنى من عمر بن الخطاب را بر شما خليفه دادم و در آنحال ابوبكر بهوش آمد و به عثمان گفت بخوان ببينم چه نوشتى عثمان چنين خواند بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما عهد ابوبكر بن ابى قحافه الى المسلمين اما بعد فانى قد استخلفت عليكم عمر بن الخطاب و لم لكم خيرا منه يعنى اين عهدنامه ايست از ابوبكر بن ابى قحافه بسوى مسلمانان بدرستى كه بر شما عمر بن الخطاب را خليفه قرار دادم و تا كنون بر شما بهتر از او را والى نساختم .
ابوبكر پس از شنيدن آن به عثمان گفت ترسيدى من در حال بيهوشى بميرم و امت در اختلاف واقع شوند فلذا نام عمر را نوشتى عثمان گفت بلى ابوبكر گفت جزاك الله خيرا عن الاسلام و اهله يعنى خداوند تو را از اسلام و اهلش جزاى خير دهد.
همين عمل خليفه ابى بكر در تعيين نمودن عمر بخلافت بدون رجوع به امت و اخذ راءى سبب شد كه با اعتراض و مخالفت جمعى از امت روبرو شد و مقدمه و اساس ديكتاتورى در امر خلافت گرديد كه بعدها خلفاء و ملكوك اموى و عباسى ابدا اعتنايى به نظر و راءى امتها ننمودند.
همين عمل باعث شد كه معاويه براى جانشينى خود سفرها بكند و پايه خلافتش را براى يزيد محكم سازد و جبرا از مردم بيعت مگير و همين خلافت يزيد باعث كشتار و تاريخ كربلا شد، پس جا دارد بگوئيم : و بالبرائة ممن اسس اساس ذلك و بنى عليه بنيانه و جرى فى ظلمه و جوره عليكم و على اشياعكم برئت الى الله و اليكم منهم .
اختلاف پنجم :
وصيت عمر بود كه براى امر خلافت بعد از من بايد مجلس شورايى تشكيل دهيد ما شرح اين مجلس شورا در مجلس داديم به آنجا مراجعه شود.
آنچه در اوراق اين مجلس ذكر شد، خلاصه اى از معانى اختلافاتى بود كه بعد از وفات پيغمبر (ص ) پيدا شد چه اگر خلاف و اختلاف اولى كه موجب تفرقه و جدايى امت بود ظاهر نميشد ايجاد شكافى در وحدت مسلمين پيدا نميگشت .
خشت اول گر نهد معمار كج
تا ثريا ميرود ديوار كج
زيرا همانروز كه پاى امتحان بميان آمد و فرقه از اصحاب آنحضرت مؤ منين و منافقين مرام و عقيده خود را ظاهر و آشكار نمودند صحابه مؤ منين و شيعيان و پيروان بيغرض و پاكدل به حمايت رسول خدا و اهلبيت او برخاستند و منافقين با غرض و سياه دل كه پيوسته عقب فرصت ميگشتند تا مرام خود را در مخالفت رسول الله (ص ) و اخلال كردن در عقايد پاك مسلمين آشكار سازند بطرفدارى گفتار عمر برخاستند.

رگ رگ است اين آب شيرين آب شور
در خلايق ميرود تا نفخ صور
ص 769 كتاب
1 - ابوبكر بن ابى قحافه عثمان بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم بن مره بن كعب قرشى مسمى به عبداله و ملقب و عتيق و صديق مادر او ام الخير سلمى است دختر صخر بن عمر و بنت عم قحافه نسب ابوبكر به پشت هفتم از سوى پدر و مادر و نيز به نسب رسول اكرم (ص ) مى پيوندد و نام او در زمان جاهليت عبدالعزى يا عبداللات بود و پس از قبول اسلام به عبدالله موسوم گشت و خلافت او دو سال و سه ماه و سيزده روز بطول انجاميد.
2 - اين جملات عمر را كه در روز سقيفه گفت بسيارى از علماء عامه نقل كرده اند از آن جمله در صحيح بخارى و صحيح مسلم و طبرى در تاريخ ‌الامم و الملوك و ابن اعثم كوفى در تاريخ خود و ابن ابى الحديد در ص 123 جلد اول شرح نهج البلاغه و شهرستانى در ص 16 ج 1 ملل و نحل و ديگران نقل نموده اند كه در واقعه سقيفه كه فقط با بيعت نمودن عمر و ابوعبيدة بن جراح و قبيله اوس روى رقابت با خزرجيها خلافت ابى بكر پايه گذارى شد عمر بن الخطاب كلمات فوق را گفت .
خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد
بنياد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم كه از اين حرف سوزناك
خاموش محتشم كه فلك بسكه خون گريست
مرغ هوا و ماهى دريا كباب شد
دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم كه از اين شعر خون چكان
خاموش محتشم كه بسوز تو آفتاب
در ديده اشك مستمعان خون ناب شد
از آه سرد ماتميان ماهتاب شد
خاموش محتشم كه از اين نظم گريه خيز
خاموش محتشم كه ز ذكر غم حسين
روى زمين به اشك جگركون كباب شد
جبريل را از روى پيمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائى چنين نكرد
بر هيچ آفريده جفائى چنين نكرد
---------------------------
حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page