تكريم حريم قم و حضرت معصومه (سلام‏ اللَّه‏ عليها)

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

قم از آغاز امر و خصوصاً از هنگام ورود حضرت فاطمه بدان سرزمين و دفن بدن مطهّر آن بانوى بزرگ در اين خاك، قداستى خاصّ داشته و مورد احترام ويژه بوده است. چنانكه حرم مطهّر، قبّه ساميه، بقعه‏منوّره و صحن شريف حضرت معصومه سلام ‏اللَّه ‏عليها از احترام خاصّ عموم طبقات برخوردار بوده است و چنين در ذهن دارم كه در طول ساليانى كه در قم مشرّف می باشم، احياناً ديده‏ام مؤمنان پاكدلى را كه براى ورود به صحن و تشرّف به حرم مطهّر، از محلّ ورود خود را پابرهنه كرده و براى زيارت، مشرّف شده‏اند.
شهرستان قم مورد احترام طبقات و حتّى سلاطين بوده است، چنانكه مسلّم است كه بعضى از فراريان از دستگاه‏هاى حكومتى در ادوار مختلف، رو به قم كرده و پناه به آن می آورده‏اند.
يكى از نويسندگان می نويسد: به پاس حرمت اين سرزمين كه حرم اهلبيت معصومين ناميده شده، حضانت آن مورد تأييد كليّه سلاطين گرديده بود، تا جايى كه پادشاه متعصّب و مقتدر حنفى، يعنى اتابك ساتمازبن قائم ازهم در نيمه قرن ششم، شهر قم را به عنوان مهد امنيت شناخته، حضانت آن را محترم می شناخت. از اين روى، كمتر زمانى بود كه قم مجمع وزراى مغضوب و امراى منكوب و رجال شكست خورده سياسى نباشد. ولى در عصر صفويّه، محيط بست به مرافق آستانه تخصيص يافت و عمارت ساروتقى به جاى دارالشّفاى كنونى مركز سكونت متحصّنين گشته، در همانجا از مطبخ خيرات هم اطعام می شدند و از آن پس كليّه پادشاهان ايران هم در رعايت حرمت حرم فاطمه‏ معصومه سلام ‏اللَّه ‏عليها از نظر حفظ حضانت كوشابودند.(1)
و هم او از قول بعضى از سيّاحان خارجى نقل كرده است كه اين شهر ار معمولاً دارالامان می گويند، ولى اين كلمه نسبت به عيسويان يا پيروان ساير مذاهب، صدق نمی كند، بلكه فقط دارالامان بزه‏كاران و جانيان است كه براى فرار از مجازات به اين شهر می آيند و در زير ديوارهاى مقبره، پناهنده می گردند. (2) و گويا مطلبى را كه اين نويسنده محترم از پادشاه حنفى نقل كرده است مستند به نوشته ملك الوعّاظ شيخ عبدالجليل قزوينى رازى، دانشمند بزرگ قرن‏ششم‏هجرى است. او كتابى ارزنده به نام "النقض" در ردّ نوشته گمراه‏كننده بعضى از علماى عامّه، به نام "بعضُ فضايح الروافض" نوشته و چون آن گمراه گفته است: در هر شهرى كه رافضيان (شيعيان) غلبه دارند، دين و شريعت را آنجا جمال رونقى نباشد و بعد به قم و بعضى از شهرهاى شيعه مثال زده است. ايشان در جواب او فصل مشبعى راجع به آثار فراوان و روشن ديانت در قم بحث كرده تا بدينجا كه می گويد: در اين تاريخ كه اين نقض را می نويسم، مثالى رسيده از قم كه مُقطِع قم: غازى عادل صاتمازبن‏قائم از الحرامى ضاعف اللَّه دولته به قم فرستاده است اوّل اين عبارت كه اهل قم از خداى تعالى به نزديك ما وديعت‏اند. و ما را رعيّتى مباركند و تا قم نامزد و ديوان ما كرده‏اند هر روزه ما رامنزلتى و مرتبتى پديده آمده است و ما ايشان را به فال كرده‏ايم.
بعد شيخ عبدالجليل می گويد: چون چنين پادشاهى حنفى متعصّب، ملحدكش در حق قم و قميان چنين می نويسد، الا از سر بصيرت و حقيقت نباشد چه پادشاه از رعيّت، تقيّه نكند و هزل ننويسد... (3)
--------------------------------------------------
(1) فيض، عباس، گنجينه آثار قم، ج 1، ص 58.
(2) فيض، عباس، گنجينه آثار قم، ج 1، ص 425.
(3) قزوينى رازى، عبدالجليل، النتقض، ص 167-168 و در پاورقى آمده كه يا مراد به مقطع در اينجا كسى است كه سلطان، منافع و عايدات قصبه‏اى يا شهرى را به يكى از درباريان خود واگذار كند در مقابل اينكه او نيز پيوسته يا در موقع لزوم، عدّه‏اى حاضر در ركاب را تحت اختيار سلطان بگذارد.
------------------------------
على كريمى جهرمى