اعتراض بر يزيد

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

6 - عمر بن سبينه گفته است :
يزيد در زمان پدرش به حج رفت . چون به مدينه رسيد به شراب نشست . ابن عباس و حسين عليه السلام براى ديدار با او اذن خواستند. به يزيد گفته شد: اگر ابن عباس بوى شراب از تو يابد آن را مى شناسد. پس به ابن عباس ‍ راه نداد ولى حسين عليه السلام را اجازه داد. چون وارد شد، بوى شراب و عطر يافت . فرمود: به به ، چه بوى خوشى ! اين چيست ؟ يزيد گفت : اى ابا عبدالله ! عطرى است كه در شام مى سازند. سپس باده اى طلبيد و آن را نوشيد. باده اى ديگر طلب كرد و گفت :
بنوش يا ابا عبدالله ! حسين عليه السلام فرمود: اى مرد! بوى شراب بر خودت باد! تو در چشم من ارزشى ندارى .
آنگاه يزيد، اشعارى به اين مضمون خواند: اى آن كه فرياد به شگفتى مى زنى !
تو را به دختران و لذتها و شراب و طرب خواندم ، نپذيرفتى .
و به باده بزرگ تاجدارى كه بزرگان عرب بر آن نشسته اند، و در ميان آنان است دخترى كه دلت را برده است و تو از جانمى جنبى .
حسين عليه السلام پرخاش كنان به او فرمود: بلكه دل تو را برده و آشفته كرده است اى پسر معاويه ! (1)
7 - امام حسين عليه السلام درباره رنجها و سختيهاى روزگار بر خودش ‍ چنين سروده است : اى رنجها و سختيهاى روزگار، بچرخ ، بچرخ !
اگر خواستى كوتاه باش يا بلند، با هر مشكل ناگوار و بزرگ و با هر بار سنگين و طاقتفرسا مرا هدف قرار دادى !
نخستين غم ، سوك پيامبر بود، آنگاه مادرم بتول پاك و پس از پدر مهربانم و برادرم امام حسن بزرگوار، و خاندانى كه صاحب تاويل و تنزيل است .
بالاترين مصيبت ما از سوى جبرئيل و قطع شدن وحى آسمان است كه مصيبتى بى همتاست .
امروز تو را اى غم از من بازگشتى نيست و در عطا و بخشش خداى رحمان برايم كافى است . (2)
-------------------------------------------------
1- كامل ، ج 2، ص 603.
2- كشف الغمه ، ج 2، ص 38.

--------------------------------------------
گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم
ترجمه: جواد محدثى