در آستانه مرگ

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

در آستانه مرگ
• در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم كه جان تو مرغى است نامش نفس چو مرغ از قفس رفت و بگسست قيد دمى پيش دانا به از عالمى است چرا دل بر اين كار وانگه نهيم كه ياران برفتند و ما بر رهيم
• بدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم خبر دارى اى استخوانى قفس دگر ره نگردد به سعى تو صيد نگه دار فرصت كه عالم دميست كه ياران برفتند و ما بر رهيم كه ياران برفتند و ما بر رهيم
سعدى
در آستانه مرگ بر انسان چه مى گذرد؟ روح او چگونه از زندان كالبدش رهايى مى يابد؟ انسان محتضر در اين لحظه هاى بسيار حساس و هراس انگيز چه حالتى دارد؟ و به چه چيزهايى مى انديشد؟ و ده ها پرسش ديگر كه انسان در اين دنيا مى خواهد درباره لحظه مرگ خود پيش از فرا رسيدن موعد آن بداند. على عليه السلام در ضمن سخنان خود به برخى از اين پرسش ها پاسخ لازم را مى دهد:
1- در آنجا كه از انسان هاى دل بسته به دنيا، و غرق در خواسته هاى نفسانى سخن مى گويد، اينگونه داد سخن مى دهد:
اجتمعت عليهم سكرة الموت و حسرة الفوت، فقترت لها أطرافهم و تغيرت لها الوانهم، ثم ازداد الموت فيهم و لوجا، فحيل بين أحدهم و بين منطقه، و انه لبين أهله ينظر ببصره، و يسمع بأذنه على صحة من عقله و بقاء من لبه يفكر فيم أفنى عمره، و فيم أذهب دهره، و يتذكر أموالا جمعها، و أغمض فى مطالبها، و أخذها من مصرحاتها و مشتبهاتها، قد لرمته تبعات جمعها، و أشرف على فراقها، تبقى لمن و رأه ينعمون فيها و يتمتعون بها فيكون المهنا لغيره، و العبء على ظهره و المرء قد غفلت رهونه بها، فهو يعض يده ندامة على ما أصحر له عند الموت من أمره، و يزهد فيما كان يرغب فيه أيام عمره و يتمنى أن الذى كان يغبطه بها و يحسده عليها قد حازها دونه، فلم يزل الموت يبالغ فى جسده حتى خالط لسانه سمعه، فصار بين أهله لا ينطق بلسانه، و لا يسمع بسمعه، يردد طرفه بالنظر فى وجوههم، يرى حركات ألسنتهم، و لا يسمع رجع كلامهم، ثم ازداد الموت التياطا، فقبض بصره كما قبض سمعه و خرجت الروح من جسده فصار جيفة بين أهله، قد أوحشوا من جانبه، و تباعدوا من قربه، لا يسعد باكيا، و لا يجيب داعيا، ثم حملوه الى مخط فى الأرض، فأسلموه فيه الى عمله، و انقطعوا عن زورته. [ نهج، فيض، خ 108، صبحى، خ 109. ]
... مستى سختى و بى هوشى مرگ و حسرت از دست رفتن دنيا آنان را فرا مى گيرد، اندام هايشان سست، و رنگ هايشان دگرگون مى شود سپس مرگ بيش از پيش آنان را در كام خود قرار داده تا آنجا كه ميان هر يك از آنان كه مى ميرند و سخن او فاصله مى اندازد توان سخن گفتن را از وى ستانده و در حالتى قرار مى گيرد كه اهل منزل او را در ميان خود گرفته و او با چشمش به آنان نگاه افكنده و در حالى كه هنوز عقل او در جاى خود قرار دارد، و به هزيان نيفتاده است با گوش خود سخنان آنان را مى شنود، و در اين انديشه قرار مى گيرد كه عمر خود را در چه راهى تباه نموده، و روزگار خود را در چه مسيرى سپرى كرده است! و اموالى را به ياد مى آورد كه آنها را گرد آورده و براى به دست آوردن آنها از حلال و حرام چشم پوشيده و آنها را از راه درست و يا مشكوك و مشتبه فراهم ساخته و در نتيجه، دچار پيامدهاى نادرست و زيانبار گردآورى آنها گرديده و اكنون آماده جدايى از آنها شده است، و همه آنها براى وارثان او باقى خواهد ماند، و آن وارثان به وسيله آن اموال در ناز و نعمت قرار گرفته و از آنها بهره مند مى گردند، پس بهره مند شدن از اموال بدون رنج و زحمت از آن جز او بوده و سنگينى بار گناه آنها بر روى دوش او قرار مى گيرد و او گروگان آن اموال مى شود، و با ياد آورى اعمالش هنگام مرگ آنچنان پشيمانى به او دست مى دهد كه در اثر آن دست خود را به دندان مى گيرد، و به آنچه كه در روزهاى زندگى خود به آن دلبستگى داشت بى ميل مى شود، و آرزو مى كند كه اى كاش كسى آن اموال را گرد مى آورد كه در زمان زندگى او به سبب داشتن آن اموال به او رشك و حسادت مى ورزيد، پس مرگ همچنان كالبد او را در بر مى گيرد تا آنجا كه گوش او نيز در نارسايى از انجام وظيفه شريك زبان او مى شود، كه در پى آن به گونه اى در ميان اهل منزل قرار مى گيرد كه نه زبانش توانايى سخن گفتن را دارد و نه با گوشش ياراى شنيدن را، در چنين حالتى چشم خود را به صورت هاى آنان مى فكند، حركت زبان هاى آنان را مى بيند، ولى سخن آنان را نمى شنود، سپس مرگ او را بيشتر در كام خود فرو مى گيرد و به همانگونه كه گوش او از كار افتاده، چشم او نيز بسته مى شود و روح از كالبد او جدا گرديده، و در ميان اهل منزل خود بسان مردارى مى شود، و با ترس و وحشت از اطراف او پراكنده و از نزد او دور مى شوند، نه توانايى بر يارى گريه كننده اى را دارد و نه مى تواند پاسخ خواننده اى را بدهد كه او را به خود مى خواند، پس از آن، پيكر بى جان او را برداشته و به سوى منزلى در زمين به نام گور مى برند و در آنجا او را به عملش وامى گذارند، و از آن پس رخسارش را نمى بينند.
2- فان الموت هادم لذاتكم و مكدر شهواتكم، و مباعد طياتكم زائر غير محبوب و قرن غير مغلوب و واتر غير مطلوب، قد اعلقتكم حبائله و تكنفتكم غوائله، و اقصدتكم معابله، و عظمت فيكم سطوته، و تتابعت عليكم، عدوته، و قلت عنكم نبوته، فيوشك أن تغاشكم دواجى ظلله، و احتدام علله، و حنادس غمراته، و غواشى سكراته، وأليم ازهاقه، و دجو أطباقه و جشوبة مذاقه، فكان قد أتاكم بغته فأسكت نجيكم و فرق نديكم و عفى اثاركم و عطل دياركم و بعث و رائكم يقتسمون تراثكم، بين حميم خاص لم ينفع، و قريب مخزون لم يمنع و آخر شامت لم يجزع. [ نهج، فيض، خ 221، صبحى، خ 23. ]
... پس راستى چنين است كه مرگ تباه كننده لذت هاى شما، و تيره كننده خواسته هاى شما و دور كننده انديشه هاى شما و ديدار كننده اى نادوست داشتنى و رقيبى چيره ناپذير و جنايتكارى نامطلوب است، كه دام هاى خود را بر شما افكنده و رنج و مصيبت هاى او گرداگرد شما را فرا گرفته و پيكان تير آن شما را هدف قرار داده و توانايى و چيرگى او در ميان شما بسيار بزرگ و دست درازى او به سوى شما پى در پى و خطاى شمشير او نسبت به شما اندك است، سپس نزديك است كه تاريكى ابر تيره اش و دشوارى دردهايش و تاريكى شديد لحظه اى سخت جان ستاندنش و بى هوشى مستى هايش و درد جان گرفتن با عجله اش و تاريك نمودن هاى پى در پى اش و دشوارى و خشكى چشيدنش شما را فرا بگيرد، به گونه اى كه گويا ناگهانى بر شما فرود آيد و زمزمه شما را فرو خواباند و جمع شما را پراكنده و نشانه هاى شما را پايمال نموده و شهرهاى شما را به تعطيلى كشانيده و وارثان شما را براى تقسيم آنچه را كه به ارث گذارده ايد برانگيخته است تا آن را در ميان دوست ويژه اى كه براى شما سودى نداشته و خويشاوند اندوهگينى كه مرگ را از تو باز نداشته و خويشاوند ديگرى كه از مرگ تو اندوهگين نگرديده است، تقسيم نمايند.
• جهان اى برادر نماند به كس كه بسيار كس چون تو پرورد و كشت چو آهنگ رفتن كند جان پاك چه بر تخت مردن چه بر روى خاك
• دل اندر جهان آفرين بند و بس مكن تكيه بر ملك دنيا و پشت چه بر تخت مردن چه بر روى خاك چه بر تخت مردن چه بر روى خاك
سعدى
آنچه نقل شده است تصوير لحظه جان دادن كسانى است كه دنيا را براى خود لذت و سعادت و خوشبختى دانسته و تلاش خود را براى بهره گيرى از آن به كار گرفته و آخرت و زندگى بسيار خوب و جاويد بهشت و بهشتيان را به وادى فراموشى بسپارند. ولى در نگاه انسان هاى پارسا و بريده از دنيا، نه تنها مرگ، چيزى ناخواسته نيست، بلكه لحظه انتظار ديدار معشوق و پيوستن به معبود است. دنيا براى او بسان قفسى تنگ و تاريك براى پرنده بلند پرواز است كه همواره در آرزوى شكستن اين قفس، و پرواز بر فراز جهان بى انتها و جاويد لحظه شمارى مى كند. از اين رو هر چند سكرات مرگ براى او سخت و دشوار باشد، انتظار زندگى جاويد و آسايش ابدى در لحظه جان دادن او را آرامش بى اندازه مى بخشد، اينگونه انسان ها دنيا را سراى لذت خود نپنداشته اند تا مرگ تباه كننده لذت هاى آنان باشد، چنانكه برخى از سخنان پيشين امام على عليه السلام در آنجا كه درباره اصل حقيقت مرگ سخن گفته است، گواهى صادق بر اين ادعا است.
تصويرى از گور
• بس نامور به زير زمين دفن كرده اند خاكش چنان بخورد كز و استخوان نماند خاكش چنان بخورد كز و استخوان نماند
• كز هستيش به روى زمين بر نشان نماند و آن پير لاشه را كه سپردند زير گل خاكش چنان بخورد كز و استخوان نماند
سعدى
بسيارى از انسان ها آنچنان فراموش گر گروگان هاى خاك شده اند گويا خود به جمع آنان نخواهند پيوست، و اگر لحظه اى به طور جدى انديشه خود را به كار بگيرند و گور و گور نشينان را به تصوير بكشند، و يا در گورستانى حاضر آيند و از نزديك گورها را ببينند شايد به خود آيند و راه درست را پيدا نموده و با درك درست سرانجام اين دنيا، به جهان آينده بينديشند، و اسباب نجات و رهايى خود از آتش دوزخ را فراهم آورند، امام على عليه السلام براى پند دادن به ما انسان ها در سخنان خود، گور و گور نشينان را به گونه اى زيبا و عبرت انگيز به تصوير كشيده است، كه در اينجا به ذكر نمونه هايى از آن سخنان بسنده مى شود:
1-... فكان كل امرىء منكم قد بلغ من الأرض منزل وحدته، و مخط حفرته، فياله من بيت وحدة و منزل وحشة، و مفرد غربة و كان الصيحة قد اتتكم، و الساعة قد غشيتكم و برزتم لفصل القضاء قد راحت عنكم الأباطيل و اضمحلت عنكم العلل و استحقت بكم الحقايق و صدرت بكم الأمور مصادرها، فاتعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغير، و انتفعوا بالنذر. [ نهج، فيض، خ 156، صبحى، خ 157. ]
... پس گويا هر يك از شما به سراى تنهايى خود در روى زمين و گودال گور خويش رسيده است، پس شگفتا براى او خانه تنهايى و منزل ترسناك، و جايگاه بى كسى! و گويا صحيه دوم آسمانى به گوش هاى شما رسيده و ساعت قيامت شما را فرا گرفته و براى داورى در دادگاه بزرگ قيامت پديدار گشته ايد از گورهاى خود بيرون آمده ايد و باطل هاى شما آشكار گرديده، و دوران بهانه گيرى ها در برابر خداوند پايان پذيرفته و حقايق براى شما ثابت گرديده، و هر كارى از نيك و بد شما در جاى خود قرار گرفته است، بنابراين، از درس هاى عبرت آموز پند، و از دگرگونى هاى روزگار عبرت بگيريد و از بيم دادن ها بهره مند گرديد.
2- و ما أصنع بفدك و غير فدك و النفس مظانها فى غد جدث، تتقطع فى ظلمته اثارها، و تغيب أخبارها، و حفرة لو زيدت فى فسحتها، و أوسعت يدا حافرها لأضغطها الحجر و المدر سد فرجها التراب المتزاكم... [ نهج، فيض و صبحى، قسمتى از نامه، 45. ]
... و مرا با فدك [ فدك روستايى بود كه رسول خدا "ص" پس از جنگ خيبر با ساكنان آن به اينگونه صلح كرده بود كه نصف خرماهاى آن از آن پيامبر "ص" باشد، و اجماع شيعه بر اين است كه پيامبر "ص" پيش از وفاتش آن را به فاطمه "س" بخشيد، ولى ابوبكر در زمان خلافت خود آن را از دست فاطمه "س" گرفت و به بيت المال سپرد. "شرح نهج البلاغه صبحى الصالح". ] و جز فدك چه كار؟! در حالى كه جايگاه بدن ما براى فردا گور خواهد بود، كه در تاريكى آن نشانه هاى زندگى انسان از ميان مى رود، و خبرهاى آن پنهان مى گردد و گودالى است كه هر چند بر گشادگى آن افزوده شود و دست گوركن آن را گشاده گرداند، سنگ و كلوخ، آن را مى فشارد و خاك روى هم انباشته سوراخ هاى آن را مى پوشاند...
3- الستم فى مساكن من كان قبلكم أطول أعمارا، و أبقى اثارا و أبعد امالا و أعد عديدا، و أكتف جنودا؟! تعبدوا للدنيا اى تعبد و اثروها أى ايثار، ثم ظعنوا عنها بغير زاد مبلغ، و لا ظهر قاطع... فاعلموا و أنتم تعلمون بأنكم تاركوها و ظاعنون عنها و اتعظوا فيها بالذين قالوا: من اشد منا قوة حملوا الى قبور هم فلا يدعون ركبانا، و أنزلوا الأجداث فلا يدعون ضيفانا، و جعل لهم من الصفيح أجنان، و من التراب أكفان و من الرفات جيران، فهم جيرة لا يجيبون داعيا، و لا يمنعون ضيما و لا يبالون مندبة، ان جيدوا لم يفرحوا، و ان قحطوا لم يقنطوا. جميع و هم احاد، و جيرة و هم أبعاد. متدانون لا يتزاورون، و قريبون لا يتقاربون، حلماء قد ذهبت أضغانهم، و جهلاء قد ماتت أحقادهم، لا يخشى فجعهم، و لا يرجى دفعهم، استبدلوا بظهر الأرض بطنا، و بالسعة ضيقا، و بالأهل غربة و بالنور ظلمة، فجاؤو ها كما فارقوها عراة. [ نهج، فيض، خ 110، صبحى، خ 111. ]
... آيا شما در جايگاه سكونت كسانى زندگى نمى كنيد كه پيش از شما بوده اند و عمرهاى آنان طولانى تر از شما و آثار و نشانه هاى زندگى آنان ماندنى تر از آثار و نشانه هاى شما بوده است، و آنان خود داراى آرزوهايى بيش از آرزوهاى شما، و آمادگى آنان براى زندگى در دنيا بيش از آمادگى شما بوده است و داراى لشكريانى بيش از لشكريان شما بوده اند، آنان دنيا را به گونه اى شگفت آور بندگى نمودند و آن را برگزيدند، و سرانجام بدون گرفتن توشه اى مناسب و مركبى راهور از اين دنيا كوچيدند...
... آگاه باشيد! و شما آگاه هستيد كه روزى فرا خواهد رسيد كه دنيا را رها نموده و از آن كوچ خواهيد كرد و در اين دنيا از كسانى پند بگيريد كه گفتند: نيرومندتر از ما كيست؟ آنان به گورهايشان برده شدند در حالى كه نام آنان را سوار بر مركب نخواندند زيرا با ميل و اراده خود سوار بر تابوت نشدند و بر گورها وارد شدند در حالى كه مهمان خوانده نشدند، و از زمين پهناور براى آنان پنهانگاه و از خاك آن كفن و از استخوان هاى آرد شده خرد شده، همسايگانى پديد آمد، سپس آنان همسايگانى هستند كه هيچ فراخوانى را پاسخ نمى دهند، و هيچگونه ستمى را جلوگيرى نمى كنند و به هيچ نوحه گرى التفات نمى نمايند، اگر بر آنان باران رحمت ببارد، شاد نمى شوند، و اگر به خشكسالى دچار گردند نااميد نمى گردند، آنان در كنار هم گرد آمده اند در حالى كه تنها هستند، همسايگان هستند در حالى كه دور از يكديگرند، نزديك يكديگرند در حالى كه يكديگر را ديدار نمى نمايند، نزديكان يكديگرند در حالى كه از هم دورند، بردبارانى هستند كه كينه آنان از ميان رفته، و نادانانى هستند كه كينه هايشان مرده است، از زيان رسانيدن ناگهانى آنان هيچگونه ترسى و وحشتى نيست، و اميدى به آنان نيست كه تا از چيزى دفاع نمايند، درون زمينى را به جاى بيرون آن، و مكان تنگ را به جاى مكان پهناور، و دورى از خويشان را به جاى زندگى در كنار آنان و تاريكى گور را به جاى روشنايى روى زمين برگزيدند، سپس به همانگونه كه از دل زمين برهنه بيرون آمده بودند، برهنه به سوى آن بازگشتند...
اين سخنان پندآميز از پيشواى پارسايان على عليه السلام آنچنان صريح و روشن است كه نياز به هيچگونه شرح و توضيح ندارد. ولى بى مناسبت نيست كه به چند بيت از خيام نيشابورى توجه شود:
• اى چرخ فلك خرابى از كينه توست بس گوهر قيمتى كه در سينه توست روهاى چو مه در دهن مور به بين
• اى ديده اگر گورنه اى گور به بين روهاى چو مه در دهن مور به بين روهاى چو مه در دهن مور به بين
و نيز بابا طاهر سروده است:
• به تخت ار پادشاهى عاقبت هيچ در آخر خاك راهى عاقبت هيچ اى خاك اگر سينه تو بشكافند وين عالم پر فتنه و پر شور به بين اگر زرين كلاهى عاقبت هيچ
• گرت ملك سليمان در نگين است بى دادگرى شيوه ديرينه توست شاهان و سران و سروران زير گلند اگر زرين كلاهى عاقبت هيچ اگر زرين كلاهى عاقبت هيچ
پاسخ به يك پرسش:
با توجه به سخنان امام عليه السلام در توصيف گور و گور نشينان، اين پرسش پيش مى آيد كه گويا انسان پس از مرگ از حيث روح نيز داراى هيچگونه درك و شعورى نيست، بنابراين، وجود زندگى برزخى دچار ترديد و اشكال مى شود.
پاسخ اين پرسش با توجه به سخنانى از آن حضرت كه پيش از اين در ذيل اصل عنوان مرگ و عنوان خصوصيات زندگى روح در عالم مرگ نقل شده است روشن مى گردد. در آنجا سخنانى از امام على عليه السلام نقل شد كه برخى صريحا و برخى ظاهرا بيانگر اين نكته بودند كه پس از جدا شدن روح از كالبد انسان، زندگى روحانى او تداوم پيدا مى كند و شايستگان به ويژه شهيدان راه خدا از برخى از نعمت هاى روحانى بهره مند مى گردند، و ناشايستگان به برخى از عذاب هاى روحانى كيفر مى شوند، از اين رو سكوت و آرامش گور نشينان كه در سخنان آن حضرت نقل شده است، مربوط به طبيعت خاكى اجساد آنان است، و ارتباطى به ارواح آنان ندارد، هر چند ارواح آنان فاقد اراده بازگشت به دنيا و انجام كار نيك و بد باشند. چنانكه بابا طاهر سروده است:
زبويت زندگى يابم پس از مرگ
تو را گر بر سر خاكم گذر بى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page