به نقل علامه سروى از یسع بن حمزه، مردى شرفیاب محضر امام على بن موسى الرضا علیه السلام شد و پس از ایراد كلمه ألسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّه، گفت: من مردى باشم از دوستانِ شما و دوستانِ پدران شما كه از حجّ برگشته ام و خرج سفرم تمام شده، كه حتّى هزینه طىّ مرحله اى را تا مرحله دیگر ندارم، پس در صورتى كه صلاح بدانید خرج سفر مرا تا رسیدن به محل سكونَتَم مرحمت كنید و چون من خود متنعِّم به نعمت الهى و داراى تمكُّنِ مالى می باشم، هنگامى كه به شهر و دیار خود رسیدم، آنچه را به من دهید براى شما صدقه خواهم داد، زیرا من خود اهل صدقه نیستم.
پس امام علیه السلام به داخل حجره رفت و بعد از لحظاتى از حجره بیرون آمد و پشت در خانه ایستاد و دست خود را از بالاى در خارج نمود و فرمود: این دویست دینار را بگیر و به مصرف هزینه سفر برسان و بدان تبرُّك جو و از جانب من هم در مقابل آن صدقه مده و هم اكنون بیرون روكه من تو را نبینم و تو هم مرا نبینى.
آنگاه كه آن مرد به راه افتاد از دستورِ حضرتش مبنى بر خارج گردیدن و ندیدنِ همدیگر، سؤال شد.
امام فرمود: از بیم آن كه مبادا به خاطر قضاء حاجتى، ذلّت سؤال را درچهره او ببینم، گفتم هرچه زودتر برود تا همدیگر را نبینیم. آیا حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نشنیده اى كه فرمود: «المستتر بالحسنة تعدل سبعینحجة و المذیع بالسيِّئة مخذول، و المستتر بها مغفور»
حسنه و كار خیرِ مستور و مخفى، برابر هفتاد حجّ است. و سيّئه و كار زشتِ علنى، مایه خوارى باشد، و در صورت پنهانى، آمرزیده گردد.
مگر نشنیدى گفتار اولى را (شاید مقصود ابوبكر باشد) كه گفت: متى آتِهِ يوماً اُطالب حاجةً رجعت إلى أهلي و وجهي بمائه. هر وقت به خاطر طلب حاجتى به نزد او رفتم، در حالى به خانواده ام برگشتم كه آبرویم همچنان محفوظ بود.(187)
با توجه به این كه چگونگى برخورد امام با یك شخص مسلمان درمانده، خود شاهد و بیانگر مقام سخاوت و روح آقا مَنِشى آن حضرت وبه دور بودن از هرگونه نقاط ضعف اخلاقى و سوء برخورد با فقرا و نیازمندان است، دیگر نیازى به بحث و سخن از روش انسانى و بزرگوارى آن بزرگوار نیست.
امّا همین قدر میگوئیم خدا لعنت كند كسانى را كه با این گونه حجّت هاى الهى آن همه دشمنى كردند و آنها را خانه نشین و در پایان شهیدشان نمودند.
*****************************
187) مناقب، ج4، ص361-360.