137 - من تو را نبینم، و تو هم مرا

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

به نقل علامه سروى از یسع بن حمزه، مردى شرفیاب محضر امام‏ على بن‏ موسى ‏الرضا علیه السلام شد و پس از ایراد كلمه ألسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ ‏اللَّه، گفت: من مردى باشم از دوستانِ شما و دوستانِ پدران شما كه از حجّ‏ برگشته ‏ام و خرج سفرم تمام شده، كه حتّى هزینه طىّ مرحله‏ اى را تا مرحله‏ دیگر ندارم، پس در صورتى كه صلاح بدانید خرج سفر مرا تا رسیدن به ‏محل سكونَتَم مرحمت كنید و چون من خود متنعِّم به نعمت الهى و داراى‏ تمكُّنِ مالى می باشم، هنگامى كه به شهر و دیار خود رسیدم، آنچه را به من ‏دهید براى شما صدقه خواهم داد، زیرا من خود اهل صدقه نیستم.
پس امام علیه  السلام به داخل حجره رفت و بعد از لحظاتى از حجره بیرون‏ آمد و پشت در خانه ایستاد و دست خود را از بالاى در خارج نمود و فرمود: این دویست دینار را بگیر و به مصرف هزینه سفر برسان و بدان‏ تبرُّك جو و از جانب من هم در مقابل آن صدقه مده و هم‏ اكنون بیرون روكه من تو را نبینم و تو هم مرا نبینى.
آنگاه كه آن مرد به راه افتاد از دستورِ حضرتش مبنى بر خارج‏ گردیدن و ندیدنِ همدیگر، سؤال شد.
امام فرمود: از بیم آن كه مبادا به خاطر قضاء حاجتى، ذلّت سؤال را درچهره او ببینم، گفتم هرچه زودتر برود تا همدیگر را نبینیم. آیا حدیث ‏رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را نشنیده اى كه فرمود: «المستتر بالحسنة تعدل سبعین‏حجة و المذیع بالسيِّئة مخذول، و المستتر بها مغفور»
حسنه و كار خیرِ مستور و مخفى، برابر هفتاد حجّ است. و سيّئه و كار زشتِ علنى، مایه خوارى باشد، و در صورت پنهانى، آمرزیده گردد.
مگر نشنیدى گفتار اولى را (شاید مقصود ابوبكر باشد) كه گفت: متى آتِهِ يوماً اُطالب حاجةً رجعت إلى أهلي و وجهي بمائه. هر وقت به خاطر طلب حاجتى به نزد او رفتم، در حالى به خانواده ‏ام‏ برگشتم كه آبرویم همچنان محفوظ بود.(187)
با توجه به این كه چگونگى برخورد امام با یك شخص مسلمان ‏درمانده، خود شاهد و بیانگر مقام سخاوت و روح آقا مَنِشى آن حضرت وبه دور بودن از هرگونه نقاط ضعف اخلاقى و سوء برخورد با فقرا و نیازمندان است، دیگر نیازى به بحث و سخن از روش انسانى و بزرگوارى آن بزرگوار نیست.
امّا همین قدر می‏گوئیم خدا لعنت كند كسانى را كه با این گونه ‏حجّت هاى الهى آن همه دشمنى كردند و آنها را خانه ‏نشین و در پایان‏ شهیدشان نمودند.

*****************************
187)  مناقب، ج4، ص361-360.