نفرت و انزجار عمومى در شام

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

خطابه هاى آتشين و هيجان انگيزى كه در شام به وسيله امام زين العابدين عليه السلام و زينب كبرى ايراد گرديد و مناظر رقت آورى كه از كودكان و فرزندان اسير حسين عليه السلام در برابر چشم مردم قرار داشت به زودى توانست خشم و نفرت عمومى را عليه فرزند معاويه تحريك كند و عواطف و احساسات مردم را به سوى قافله ى اسيران و سالار شهيدان جلب نمايد، كاروان اسرارء در مدت كوتاه توانستند آن چنان تمام شرائط را به نفع خود دگرگون سازد كه براى حكومت دمشق دردناك و غير منتظره بود.
ما براى نشان دادن وضع عمومى شام نسبت به فرزند معاويه و عكس ‍ العمل شديد كه آن خطابه ها و مناظر رقت انگيز خاندان اسير در پايتخت كشور و مركز حكومت بنى اميه به وجود آورده بود تنها به نقل مورخين سنى مذهب اكتفا مى كنم تا از هر گونه اعمال تعصب به دور باشد.
ابن اثير مورخ معروف اهل سنت مى نويسد: و لما وصل راءس الحسين الى يزيد حسنت حلا ابن زياد عنده و زاده و وصله و سره ما فعل ثم لم يلبث الا يسيرا حتى بلغه بغض الناس له و لعنهم و سهم فندم على قتل الحسين فكان يقول و ما على لواحتمك الاذى و انزلت الحسين فى دارى و حكمته فيما يريد و ان كان فى ذلك و هن فى سلطانى حفظا لرسول الله و رعايتا لحقه و قرابته لعن الله ابن مرجانة فانه اضطره و قد ساءله ان يضع يده فى يدى او يلحق بثغر حتى يتوفاه الله فلم يجبه الى ذلك فقتله فبغضتى بقتله الى المسلمين وزرع فى قلوبهم العداوة فابغضنى البر و الفاجر بما استعظموه من قتلتى الحسين مالى ولا بن مرجانه لعنه الله و عضب عليه (1)
يعنى هنگامى كه سر حسين را براى يزيد به شام بردند از پسر زياد مسرور گشت وصله و عطاى او را افزون ساخت و از عمل او خشنود گرديد، ام زمانى بسيار كوتاه بيشتر نگذشت كه از خشم و غضب مردم و سب لعن آنها نسبت به خود آگاه كشت ، آنگاه از كشتن حسين اظهار ندامت و پشيمانى نمود!!! و مى گفت چه خوب بود كه من اين رنج و مصيبت را تحمل مى كردم و حسين را به خانه خود مى خواندم و خواسته هاى او را اجابت مى كردم ؟!
اين كار هر چند باشئون حكومت و قدرت من سازش نداشت ، اما براى رعايت پيغمبر!!! و حفظ حق او و خويشاوندى با وى شايسته بود، خداوند پسر مرجانه را لعنت كند زيرا او حسين را مجبور ساخت تا شهادت را به پذيرد، حسين از او خواسته بود كه يا اجازه دهد و او به بعضى از سر حدات بر ود دو در آنجا زندگى كد و يا آنكه دست او را زنده در دست من بگذارد، اما پسر مرجانه نپذيرفت و او را كشت و با اين كار مرا مورد خشم و غضب امت قرار داد و دشمنى با مرا در دلهاى مردم كاشت و در نتيجه مرا در نزد خوب و بد مردم منفور ساخت زيرا كشتن حسين در نظر آنان عظيم جلوه كرد. مرا با پسر مرجانه چكار بود خداوند او را لعنت كند و مورد غضب خويش قرار دهد.
ابن جوزى مى نويسد:
فوالله لم يبق فى الناس احدالاسبه و عابه و تركه (2)
يعنى به خدا قسم در بين مردم كسى نبود مگر آنكه براى كشتن حسين به يزيد ناسزا مى گفت و او را توبيخ كرده و از او فاصله گرفت :
مورخ نامبرده و تنفر وانزجار عمومى را از يزيد از قول وى اينگونه نقل مى كند:
لعن الله ابن مرجانة لقد اضطره الى التقل لقد ساءله ان يلحق ببعض البلاد او الثغور فمنعه لقد زرع لى ابن زياد فى قلب البر و الفاجر و الصالح و الطالح العداوة (3)
يعنى خداوند فرزند مرجانه را لعنت كند، او بود كه حين را به كشته شدن مجبور ساخت ، حسين از او خواسته بود كه وى را رها سازد تا به يكى از شهرها برود يا راه يكى از سر حدات را در پيش گيرد اما عبيدالله نپذيرفت ، حسين را كشت و در نتيجه تخم دشمنى با من را در دلهاى مردم از خوب و بد كاشت.
------------------------------------------------
1-كامل ابن اثير ج 4 صفحه ى 45 چاپ مصر سال 1301
2-تذكره ابن جوزى صفحه ى 149 و صفحه ى 148
3-تذكره ابن جوزى صفحه ى 149 و صفحه ى 148
-----------------------------------------
شهيد سيد عبد الكريم هاشمى نژاد