آنچه پس از رحلت رسول اکرم(ص) مدینه به وقوع پیوست این پرسش را در ذهن تداعی میکند که آیا رسول خدا(ص) به حوادث پس ازحیات خود اطلاع نداشت؟ در آن صورت برای پیشگیری از آن رخدادهای تاسف آور چه تدابیری اندیشیده و مردم را تاچه حد آگاه ساخته بود؟ آنچه در این گفتار میخوانیم پاسخ همین پرسش و بیان رویدادهایی است که با رحلت پیامبر(ص) به وقوع پیوست.
پیشگیریهای رسول خدا(ص)
مهمترین موضوع بیان مقام زمامداری علی(ع) بود که تا توانست بدان سفارش کرد و چه بسا همان سفارشها فرصت طلبان آن روز رابه تلاش واداشت که از این کار جلوگیری کنند. گاهی گفته میشودای کاش پیامبر(ص) بیش از این، مردم را نسبتبه حقاهل بیت (علیهم السلام) و علی(ع) آگاه میساخت. ولی در همان حدنیز رسول خدا تحت فشار قرار داشت و معمولا هرگاه فضیلتی ازعلی(ع) بیان میفرمود برخی خرده میگرفتند که آیا این همه را ازجانب خود میگویی یا فرمانی از جانب خداست؟! این خرده گیری حاکی از آن است که از همان ایام، پذیرش زمامداری علی(ع) واعتراف به مقام معنوی و اجتماعی او برای برخی چندان هم آساننبوده است. مشکلترین چاره اندیشی های پیامبر(ص) برای جانشین قرار دادن امام علی(ع) به روزگار پس از غدیر باز میگردد. ازغدیر (18 ذیحجه) تا روز رحلت آن حضرت (28 صفر) هفتاد روز بیشفاصله نبود. این زمان کوتاه برای آنان که در تدارک توطئه ها به سر میبردند زمانی کافی بود تا عده ای را هم عقیده خویش سازند.شاید بهترین کاری که پیامبر میتوانست انجام دهد آن بود که ازاین مردم کسانی را که حضور آنان در مدینه پس از وفاتش برای حکومت علی(ع) مشکل ساز بود، از شهر دور سازد. این کار توفیق علی(ع) را برای عهده داری خلافت افزونتر میساخت و به علاوه با دورشدن مخالفان، به موجب بی اطلاعی آنان از اوضاع مدینه، راه اندازی هر توطئه و نقشه دیگر را ناممکن مینمود. اما چه بایدکرد که پس از فرمان پیامبر(ص) بر گسیل لشکر به سوی شام،منافقان به نقشه حضرت پی بردند و بر سرپیچی از این فرمان پایفشاری کردند.
اعزام لشکر اسامه
در ماه محرم سال یازدهم، رسول گرامی اسلام(ص) پیش از آنکه دربستر بیماری افتد مسلمانان را فرمان داد تا برای گسیل بهمرزهای روم از جانب شام آماده شوند.(1) این در حالی بود که عده ای از نامسلمانان نواحی جزیره العرب و مدعیان پیغمبری، درتدارک حمله به مدینه بودند و به ظاهر بیرون رفتن سپاهی بدان بزرگی، چندان موافق احتیاط نبود. با این همه رسول خدا(ص)کمترین تردیدی در گسیل نیروهایش به سوی شام نداشت. حضرت اسامهبن زید را که کمتر از 20 سال داشت فرمانده این لشکر کرد وبرخی از صحابه چون ابوبکر، عمر بن خطاب، ابو عبیده بن جراح وسعد بن ابی وقاص را فرمان اکید داد تا هرچه زودتر به فرمانده یزید جوان راهی شوند.(2) پیامبر(ص) با دست خود پرچم فرمانده جوان را بست و به او چنین دستور داد: مسافت را آنچنان به سرعت طی کن که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آنجا رسد خود و سربازانتبه آنجا رسیده باشید. رسول اکرم(ص) صحابیان سالخورده ای چون ابوبکر و... را به زیرفرمان جوانی کمسال به نبرد امپراتوری بزرگ روم راهی میسازدتا پس از این، کمی سن بهانه سرپیچی صحابه از فرمان فرد کارداننشود. راستی چرا پیامبر(ص)، علی(ع) را همراه آنان نفرستاد؟ آیاسالخوردگان لشکر اسامه تجربه نظامی و شجاعت ویژه داشتند؟در آن صورت چرا به عنوان فرمانده برگزیده نشدند؟ این سفرنزدیک به دو ماه به طول می انجامیده است.(3) و رسول خدا(ص) یقین داشت روزهای آخر عمر را سپری میکند.با این حال به تاکید از برخی صحابه خواسته بود تا گوش به فرمان اسامه هرچه زودتر مدینه را ترک کنند. اما حرکت اینسپاه، به رغم تاکید فراوان رسول خدا(ص) نخستبه سبب اعتراضبرخی از صحابه نسبتبه جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز وبرگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماریپیامبر(ص) و باز گشت ابوبکر و عمر و برخی دیگر از از اردوگاه«جرف» به مدینه، سر نگرفت.(4) ابن ابیالحدید به نقل گفتارشیخ خود ابو یعقوب معتزلی در شرح خطبه 156 نهج البلاغه مینویسد: چون بیماری پیامبر اکرم(ص) شدت یافت دستور داد سپاهاسامه به سوی شام حرکت کند و فرمان داد ابوبکر و دیگر بزرگان مهاجرین و انصار در آن شرکت جویند.با این کیفیت اگر حادثهای برای رسول خدا(ص) پیش آید دستیابیعلی(ع) به خلافت از اطمینان بیشتری برخوردار خواهد بود.(5) چون اسامه حال پیامبر را وخیم و افراد تحت امرش را سرکش دید از رسول خدا(ص) در خواست کرد به او اجازه دهد تا بعد از سلامت یافتن پیامبر از بیماری، سپاه را حرکت دهد. حضرت پیامبرموافقت نکرد و فرمود: همین حالا. اسامه دوباره عرض میکند آیادر حالی که قلبم از بیماری شما اندوهگین است حرکت کنم؟پیامبر(ص) میفرماید: به پیروزی فکر کن! اما کسان حاضر درپیرامون بستر رسول خدا(ص) به فرمانهای آن حضرت چندان عنایتینداشتند و گاه فرمانهای وی را بنابر منافع و اهداف خویش تفسیر و تحریف میکردند.(6)
آخرین وصیت پیامبر(ص)
رسولخدا(ص)با آنکه در تب شدیدی به سر میبرد،با حالت خشم به مسجد آمد و ضمن نکوهش عاملان کارشکنی، متخلفان از حرکت سریع سپاه را ملعون خواند.(7) برای پیامبر جای تردید نبود که جمعی درانتظار مرگ او و اندیشه قبض حکومتاند و برای این هدف در پینقشه و توطئه اند. از همین رو با آگاهی از حوادثی که به انتظارمرگ حضرتش کمین کرده بود و با شناختی که از برخی اطرافیان خودداشت برای آخرین بار فرصت را غنیمت شمرد و بر آن شد تامهمترین پیام دوران رسالت را ساده و روشن بیان و مسیر آینده حرکت اسلامی را ترسیم نماید. عمر بن خطاب ماجرای رحلت پیامبر را برای ابن عباس چنین نقل میکند:«... ما نزد پیامبر حضور داشتیم. بین ما و زنان (که فاطمه نیز در میانشان بود) پردهای آویخته شده بود. رسول خدا به سخندرآمده، فرمود: نوشتافزار بیاورید تا برای شما چیزی بنویس مکه با وجود آن هرگز گمراه نشوید. زنان پیامبر(ص) از پس پرده گفتند: خواسته پیامبر را برآورید. من گفتم: ساکتباشید. »(8) بخاری در صحیح خود بیآنکه نامی از عمر ببرد مینویسد:یکی از حاضران در مجلس، سخن حضرت را در حضورش رد کرد و گفتدرد بر او غلبه کرده و نمیداند چه میگوید ... و رو به حاضرانگفت: قرآن نزد شماست و همان ما را کفایت میکند. در میان حاضران اختلاف شد و به یکدیگر پرخاش کردند. برخی سخن او راتایید میکردند و برخی سخن رسول خدا را و بدین ترتیب از نوشت ننامه جلوگیری شد. (9) به خوبی معلوم بود که موضوع آن نوشته چه بود; گفتاری صریح در تعیین جانشین پیامبر. بدین ترتیب چیزی نمانده بود که اصل نبوت حضرتش مورد تردید قرار گیرد و قرآن کلام غیر الهی پنداشته شود. زیرا قرآن، فرموده آن بزرگوار رادر هر حال، برگرفته از وحی یاد کرده بود.(10) و این گروه آنرا هذیان ناشی از تب برشمردند. راستی آیا پیامبر اسلام(ص) حقتعیین جانشین پس از خود را نداشت؟ و آیا کسی را برای این مقام برنگزید؟ چگونه است که دیگران حق انتخاب داشتند و پیامبرنداشت؟ آیا عاقلانه است که رسول خدا با تعیین نکردن جانشین،امت را به حال خود رها سازد تا هر که توانستبر جان و نوامیس مسلمانان تسلط یابد؟ آیا اصولا جانشینی پیامبر امر الهی است که تنها با تعیین پروردگار صورت میپذیرد یا آنکه بر عهده بعضی ازمردم است تا هر کسی را بر مسلمانان فرمانروا سازند؟ آیا ایندیدگاه که از سوی برخی ابراز شده صحیح است که پیروی از بیانات پیامبر در مسائل سیاسی و اجتماعی بر اصحاب وی واجب نبوده است؟پاسخ این پرسشها را باید در علم کلام جستجو کرد.
سقیفه، آشکار شدن توطئهها
درگذشت پیامبر گروهی را در سکوت فرو برد و چنانکه حضرتش پیش بینی کرده بود جمعی را نیز به تلاشهای مرموز و مخفیانه واداشت.کسانی که از روزهای شدت یافتن بیماری پیامبر و احتمال درگذشت وی در پی این بیماری، نیاتی برای دستیابی به قدرت در دلداشتند، بی درنگ پس از شنیدن این خبر و هنگامی که هنوز علی(ع)،فضل بن عباس و تنی چند سرگرم تجهیز پیکر پاک رسول خدا(ص) برایدفن بودند، دستبه کار شدند. اینان بیتوجه به همه آنچه رسول اکرم(ص) فرموده بود به شور نشستند تا شاید پیروان آخرین برگزیده خدا را از بیراهه روی و بیرهبری برهانند. چه به ادعای ایشان آن حضرت رهبری برای امتش برنگزیده یا به پیروی فردی سفارش کرده که محبوبیتی در میان قوم خود نداشته و از عهده کار رهبری برنمی آمده است.(11)
تکذیب وفات پیامبر(ص)
پس از رحلت پیامبر(ص) نخستین واقعه ای که مسلمانان با آن رو بهرو شدند موضوع تکذیب وفات آن حضرت از جانب عمر بن خطاب بود.او در برابر خانه پیامبر(ص) افرادی را که میگفتند پیامبر فوت کرده است به قتل تهدید میکرد. هرچه ابن عباس و ابن مکتوم آیاتی را که حاکی از امکان مرگ پیامبر بود تلاوت میکردند مؤثرنمیافتاد. حرکات او که با نهایت شدت و قوت انجام میشد همه رابه تعجب و تردید انداخته بود و پاره ای پرسیدند: آیا پیامبرسخن خاصی با تو گفته یا وصیت ویژهای در مورد مرگش با تو کرده است؟ او جواب منفی داد.(12) طولی نکشید که دوست او ابوبکر کهدر بیرون مدینه به سر میبرد به وسیلهای به مدینه فرا خواندهشد. ابوبکر هنگامی به مسجد رسید که عمر در میان مردم، خشمناک،کسانی را که سخن از وفات پیامبر(ص) به زبان میآوردند، باانتساب آنان به منافقان، تهدید به قتل میکرد. ابوبکر بامشاهده این صحنه جامه از چهره پیامبر به سویی زد و پس از بیانچند جمله به مسجد آمد و بیمحابا به عمر گفت: «آرام باش عمر،خاموش» و سپس با استشهاد به آیه ای از قرآن (آیه 30 سوره زمر: (انک میت و انهم میتون) (تو میمیری و دیگران نیز میمیرند) کهقبل از او دیگران نیز تلاوت کرده بودند عمر را خاموش و وفات پیامبر را تایید کرد.(13) این گفتگوها حتی اگر صحنه سازی ازپیش طراحی شده نبود، تا همینجا میتوانست مردم را به نقش ابوبکر در رهبری جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه سازد.
گردهمایی انصار
در همین حال که پیکر مطهر خاتم الانبیاء(ص) بر زمین بود وبنی هاشم در غم بزرگ از دست رفتن آخرین فرستاده خدا به سوگ نشسته بودند، عده ای از انصار به دلیل مشاهده این رفتارها که حاکی از نوعی تحریکات سیاسی مهاجران برای تصاحب مقام جانشینی پیامبر، بود به انگیزه چاره جویی برای زمامداری مسلمانان، درمحلی به نام سقیفه بنی ساعده تجمع نمود. آنها چنین وانمودند کهتعیین جانشینی پیامبر نیز مانند دیگر امور اجتماعی با گفتگوی بزرگان قوم، امری شدنی است. پیغمبر(ص) خود هنگامی که زنده بوددر کارهای بزرگ با مهاجر و انصار مشورت میکرد.
به سوی محو وصیت پیامبر(ص)
در همین لحظات کسی برای ابوبکر و عمر خبر آورد که انصار بهگردهمایی پرداختهاند تا فردی را از میان خود به زمامداری برگزینند. وی و ابوبکر چون از برپایی چنین انجمنی آگاه شدندجسد پیامبر را که برای غسل آماده میشد ترک کردند و بیآنکه به کسی چیزی گویند به انجمن انصار در سقیفه پیوستند. آن دو درمیان راه به یار دیرین خود ابو عبیده بن جراح رسیدند و هر سهراهی سقیفه شدند. در آنجا سعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب،میان گروهی از انصار (اوس و خزرج) نشسته بود و سخنگویی از سویاو در فضایل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافت سخن میگفت. معلوم نمیتوان داشت که انگیزه اقدام سعد و اجتماع انصار در سقیفه بدون مقدمه و ناشی از ریاست طلبی آنان بوده،یا بر اثر اطلاعات جسته و گریخته و قراین و اماراتی که دلالت بربرخی پیش بینی ها و مقدمه چینی های سران مهاجران داشته است.آنچه منطقی تر مینماید این است که طرح چنان سخنانی از سویانصار در آن ساعات، واکنشی در مقابله با اقدامات مهاجرانباشد، نه موضع گیری در برابر وصایای پیامبر خدا(ص). اما هرچه بود تاریخ آنان را نخستین گروهی میشناسد که به طور رسمی برخلاف خواسته رسول خدا(ص) اقدام به برپایی جلسه مشورتی برای تعیین جانشین پیامبر کردند. شاید هم اگر دیگران سالها پیشتراز ایشان مرموزانه در پی همین هدف بوده اند، چون زیرکانه تر مقاصد خود را دنبال میکردند کمتر کسی توانسته است از کرده ایشان رد پایی بر این منظور بیابد. در هر صورت تردید نیست که مهاجران به مراتب نسبتبه انصار ازاطلاعات و تجارب اجتماعی و سیاسی بیشتری برخوردار بوده اند. به همین سبب در آن نشست انصار از مهاجران شکست خوردند. غیر ازاینکه به موجب همان اقدام علنی بر خلاف فرموده رسول خدا(ص)برای همیشه از رسیدن به خلافت محروم ماندند. با این همه نمیتوان انکار کرد که حرکات مرموزانه برخی مهاجران عامل مهمیدر اقدام انصار بوده است. آن حرکات تا آنجا که از نگاه تاریخ مخفی نمانده به قرار زیر است:- تخلف بعضی از مهاجران از همراهی با لشکر اسامه به رغم تاکید پیامبر بر اعزام هرچه سریعتر آن.(14) جلوگیری ازنوشتن وصیت پیامبر - انکار وفات پیامبر از سوی عمر(16) - پیشگویی های پیامبر در باره محروم گشتن انصار از حقوق اجتماعی خود و روی آوردن سیاهی آشوبها در آینده نزدیک. (17) این امور انصار را واداشت تا نسنجیده برای حفظ موقعیت و منافع خود به دست خویش زمینه ساز شکلگیری بزرگترین فتنه در سراسر تاریخ اسلام گردند و شکافی در اجتماع مسلمانان پدید آورند که هرگز به هم نیاید.
جزئیات رویداد
در سقیفه نخست انصار در فضل خود سخن گفتند و آنگاه عمر بن خطاب به مخالفت با ایشان پرداخت و خلافت را حق مهاجران برشمرد. چون گفتگوها به خشونت گرایید ابوبکر پیش شتافت و خودفصلی در بیان فضایل مهاجران ایراد کرد و با زبانی نرم رای رابا استفاده از اختلاف دیرینه دو قبیله بزرگ در مدینه (اوس وخزرج) به مهاجران اختصاص داد. پس از این گفتار بعضی بدین راضی شدند که کار حکومت با شرکت هر دو دسته مهاجر و انصار انجام شودو گفتند: از ما امیری و از مهاجران امیری. لیکن ابوبکر این رای را نپذیرفت و گفت: چنین اقدامی وحدت مسلمانان را بر همخواهد زد. امیر از ما و وزیران از انصار انتخاب شود و بدون مشورت آنان کاری صورت نگیرد.(18) او روایتی از پیغمبر(ص) نقلکرد که الائمه من قریش. این روایتبا آنکه به طور کامل ذکرنشد، سخنی بود که در چنان مجمع اثری بزرگ به جا گذاشت و به دعوی انصار پایان داد. به نظر میرسد دشمنی دیرینه دو قبیله انصار، (اوس و خزرج) نیز در پیشبرد نظر مهاجران بی تاثیرنبوده است، چه بر فرض که امارت به انصار میرسید هیچ یک از ایندو قبیله راضی به ریاست قبیله دیگر نبود. چون زمامداری مهاجران و قریش مسلم شد، گفتگو بر تعیین شخص بهمیان آمد. آنها که در آن مجلس کار را در دست داشتند هر یک بهدیگری واگذار میکردند. سرانجام عمر و ابو عبیده جراح، ابوبکر رابه ریاست پذیرفتند و با او بیعت کردند. در همین هنگام فریادهاب ه موافقت و مخالفت بلند شد. طبری نقل میکند که حتی بعد ازبیعت عمر با ابوبکر هنوز جمعی از انصار بودند که به این تصمیم اعتراض داشته، بانگ برآوردند:«ما جز با علی با هیچ کس دیگر بیعت نخواهیم کرد. » ولی اینفریاد و فریادهای دیگر در آن آشوب گم شدند. بعد از عمر وابو عبیده، مهاجران حاضر با ابوبکر بیعت کردند.(19) دو گروه انصار چون خود را شکست خورده دیدند هر یک در از دست ندادنآخرین موقعیت، در بیعت با ابوبکر نسبت به هم پیشدستی کردند.اوسیان گردن به فرمان رهبر قریشی را مطلوبتر و مفیدتر از این میدانستند تا اینکه بگذارند رئیس قبیله رقیب (خزرج) بر آنها حکمرانی کند. از همین رو در میان ایشان اولین کسی که باابوبکر بیعت کرد، سعد بن حضیر (یکی از رؤسای اوس) بود.(20) سرانجام سیاست گروهی و رقابت های طایفه ای ابوبکر را قادر به مطالبه بیعت از اکثر مردم کرد. از طرفی رقابت های طایفه ای درمیان قریش و بخصوص در میان مهاجران، قبول رهبری ابوبکر کهمردی از تیره کماهمیتبنو تیم بن مره بود آسانتر ساخت. بنو تیم هرگز در جنگ قدرت و تعارضات سیاسی که قبایل رقیب قریش(همچون بنی امیه و بنی هاشم و بنی مخزوم) را به ستوده آورده بود، درگیر نبوده اند. از طرف ابوبکر از اعتبار خاصی برخورداربود و در زیادی سن و برقرار ساختن رابطه نزدیک با پیامبر درپی تزویج دخترش با پیامبر(ص) و اظهار حمایت از اسلام از ابتدایرسالت، جلوهای کسب کرده بود. بر پایه مآخذ ابوبکر و عمر از زمان بسیار دور اتحادی را تشکیلداده بودند که ابو عبیده جراح عضو سوم آن بود. این سه نفراهمیت و نفوذ چشمگیری در شرافت اسلامی نوظهور و نیز در سیاست گروهی علیه حکومت اشرافی مکه کسب کرده بودند.
زمامداری با پنج رای موافق
پس از جدالهای لفظی و مشاجره، ابوبکر با پنج رای به عنوانخلیفه رسول الله انتخاب شد. اجتماعکنندگان هنوز پراکنده نشدهبودند که عدهای سواره و پیاده در شهر خودنمایی کردند. قبیله بنی اسلم که وابسته مهاجران بودند، وارد مدینه شدند، به آن سان که کوچه ها را پر کردند و با ابوبکر بیعت نمودند.(23) شیخ مفیدبه روایت از ابو مخنف آورده است که بنی اسلم برای تهیه خواربار به مدینه آمده بودند. به آنان گفته شد: اگر به ما یاری دهید که برای جانشین پیامبر(ص) بیعتستانیم، به شما خوار وبار میدهیم. پس بنی اسلم به امید دریافت خوار و بار به یاری برخاستند، تا آنجا که هر کس را که از بیعتخودداری میکرد باضرب و زور بدین کار مجبور می ساختند.(24) بیسبب نبود که عمرمیگفت: من تا بنی اسلم نیامده بودند به پیروزی اطمینان نیافتم.(25)
تاکید بر بیعتگیری
در آن هنگامه دیگر جای هیچ اقدام مخالفی که بتواند به نتیجه انجامد وجود نداشت. کمترین مخالفتبا شدیدترین پاسخ و شومترین کشتار و اختلاف مواجه میشد. تا اینجا به خوبی معلوم بود که آن گفتگوها و مشورتهای سران قبایل، نظر عمومی مسلمانان مدینه رادر بر نداشت و آنان هیچ فرصت اندیشه در این باره نداشته ومخالفان نیز با تهدید و تطمیع سکوت کردهاند. نیز با مطالعه متن گفتگوها و دقت در استدلال های طرفین، آنچه که معیار تعیینحق اولویت خلافت مطرح و بر آن تاکید و توافق میشود و بر همان اساس «ابوبکر» خلیفه میگردد، مساله خویشاوندی و نسب باپیامبر(ص) میباشد. اما به راستی آیا طبق این معیار کسی شایسته تر از ابوبکر یافت نشد؟ ابوبکر خود در فردای آن روز اینپرسش را پاسخ گفت. وی به مسجد پیامبر آمد و عمر خطبهای درفضیلت و سبقت او در اسلام و یاری وی از دین و همراهی اش باپیغمبر(ص) از مکه به مدینه خواند و از مردم خواستبا او بیعت کنند. مردم نیز جز عدهای از انصار(26) و خویشاوندان پیغمبر(ص)بیعت با او را پذیرفتند و ابوبکر به طور رسمی به خلافت رسید.او در آن مجلس خطبه ای خواند و در ضمن آن گفت: مرا که برای زمامداری برگزیده اید بهترین شما نیستم حاضرم این مسؤولیت رااز گردن خود بردارم. من در کار خود و اداره امور مسلمانان به کتاب خدا و سنت رسول خدا رفتار خواهم کرد. جز آنکه همراه پیامبر فرشته ای بود که او را از گناه و خطا بازمیداشت اماآگاه باشید که مرا شیطانی است که گاهی مرا فرو میگیرد. هرگاه پیش من آمد از من بپرهیزید.(27) با بیعت مردم با ابوبکر کار تعیین زمامدار به ظاهر پایان یافت. اما از آن زمان تا حال وآینده این پرسش باقی است که چرا در چنان مجلس مشورت که سرنوشت مسلمانان تعیین میشد، خاندان حصرت محمد(ص) را در زمره مشاورانبه حساب نیاورند؟ برای آشوبگران سقیفه کاملا هویدا بود که فراخوانی خاندان پیامبر اکرم به آن مجلس، مانع از پیشبرد اهداف آنان است. زیرادر آن صورت ایشان حقایقی از فرمایش های رسول اکرم(ص) را که گویای منزلتخود بود به یاد مردم میآوردند و توطئه ها خنثی میشد. به همین منظور بازیگران سقیفه برای این کار بهترین زمانممکن را انتخاب کردند تا اهل بیتبه موجب اشتغال به مراسم تجهیز پیامبر(ص) فرصت حضور نیابد.
خاندان پیامبر را به شور نطلبیدند
این پرسش که چرا در سقیفه خاندان وحی را به شور نطلبیدند درهمان زمان نیز از سوی برخی مطرح شد. اما پاسخی که از طرف گردانندگان حکومت ارائه میشد این بود که این حرکت تصمیمی ازپیش طراحیشده نبود بلکه ناخواسته و به یکباره اتخاذ شده است. صمیمی ترین یار ابوبکر، خلیفه دوم، بعدها گفت: انتخاب ابوبکر برای زمامداری کاری ناخواسته و نا اندیشیده بود که خود جوشپیش آمد اما خداوند آثار زیانبار احتمالی آن را پیشگیری کرد.(28) او این سخن را پس از وقتی بیان کرد که این زمزمه درمیان مردم رواج یافته بود که: اگر خلافت برای ابوبکر به تعیین پیامبر(ص) نبوده و با رای تنی چند از افراد، استوار شده است پس هم اینک نیز مردم حق دارند با رایی به مراتب افزون تر،دیگری را به زمامداری برگزینند.
طراحی توطئه از قبل
جز دلایل و قراینی که پیشتر برشمردیم شواهدی نشان میدهد که آنتصمیم با توطئه قبلی صورت گرفته است و گرنه برای گروهی اندکچگونه زمینه و امکان کودتایی این چنین وجود داشته است؟! برخیشواهد بر توطئه بودن آن غایله به قرار زیر است: الف- در آیهای از قرآن در هشدار الهی به پیامبر(ص) چنین میخوانیم: (و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لا تعلمهم) (29)یعنی هم اینک در شهر تو مدینه از کسانی که به ظاهر اسلامآوردهاند هستند کسانی که بر نفاق خویش باقیاند (آنان که برنفاق خو گرفتهاند و دمی از روی حقیقتبه تو ایمان نیاوردهاند)غیر از آنکه نفاق ایشان چنان زیرکانه است که اگر ما آنها رابه تو معرفی نکنیم هیچ گاه آنان را باز نشناسی! ب- تلاش عمر و ابوبکر برای تصدی امامت نماز به جای پیامبر(ص)در ایام بیماری آن حضرت(30) ج- گفتار امام علی(ع) به عمر که «شیر خلافت را بدوش که برایتو نیز نصیبی خواهد بود. امروز زمام آن را محکم برای ابوبکردر دست گیر، تا فردا در اختیار تو باشد.»(31) د- نامه معاویه به محمد بن ابیبکر و اشاره به همدستی ابوبکرو عمر بر ضد علی(ع) و غصب خلافت.(32) ه- واگذاری خلافت از طرف ابوبکر به عمر و سخن عمر پس ازمضروب شدن به دست ابو لؤلؤ که اگر ابو عبیده زنده بود، او را به جانشینی برمیگزیدم.(33) در برخی از روایات نیز به این زمینهچینی که ریشه در گذشته(زمان رسول اکرم-ص-) داشته تصریح شده است.(34) حوادث بعدآشکار نمود که انتخاب خلفا در عهد هر سه خلیفه بر اساس آن بودکه خلافت در خاندانهای قریش به جز خاندان بنی هاشم به گردش درآید. و در اجرای این سیاست، قریشیان، اول «ابوبکر» را ازتیره تیم و سپس «عمر» را از تیره عدی، و پس از او «عثمان»را از تیره بنی امیه، برای خلافت انتخاب کردند. خلفا بر پایههمین مقصد و سیاست، انصار و بنی هاشم را از صحنه سیاست دورنگاه داشتند و به هیچ وجه ریاست ارتش در فتوحات و حکومت شهرهای اسلامی را به آنان واگذار نکردند.
_______________________________
1- الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص 317.
2- الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124; تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص317-321; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص159.
3- در ایام خلافت ابوبکر سپاه اسامه راهی شام شد و نوشتهاندآنان پس از چهل یا هفتاد روز به مدینه باز گشتند.
4- تاریخ طبری، ج 3، ص 186; شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص159-162.
5- شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197.
6- مسند احمد ابن حنبل، ج 1، ص 356; طبقات ابن سعد، ج 2، ص217، 242، 245; تاریخ طبری، ج 3، ص 192 و 193. ابن ابی الحدید در تایید نظر شیعه میگوید: میتوان احتمال دادکه فرا خواندن اسامه از اردوگاه و جلوگیری از رکتسپاه ویتوسط برخی از همین حاضران پیرامون بستر پیامبر، به قصد اعمالبرخی از اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82-90.)
7- شرح ابن ابیالحدید، ج 2، ص 20; المراجعات، ص 275 و 276;ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص 29.
8- الطبقات الکبری، ج 2، ص 243 و 244; چاپ بیروت.
9- صحیح بخاری، ج 8، ص 9; و ج 4، ص 85; مسند احمد، ج 1، ص425; الطبقات الکبری، ج 2، ص 244.
10- سوره نجم، آیه 3 و 4. دلایل و مدارک این پندار را درمباحث بعدی خواهیم آورد.
11- الطبقات، ج 2، ص 271 و 272; ابن کثیر، ج 5، ص 243; حلبی،ج 3، ص 390 و 391.
12- سیره ابن هشام، ج 4، ص 305; تاریخ طبری، ج 3، ص 200-203;طبقات ابن سعد، ج 2، ص 265-270; انساب الاشراف بلاذری ج 1، ص581.
13- شرح ابن ابیالحدید، ج 1، ص 162159.
14- ؟
15- الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 242، 245.
16- سیره ابن هشام، ج 4، ص 305; ابن ابی الحدید، «زمانی کهعمر از مرگ رسول خدا مطلع گردید از شورش و انقلاب مردم درمساله امامتبه هراس افتاد. او میترسید انصار یا دیگران رشتهحکومت را به دست گیرند. به ناچار مصلحت در این دید که مردم رابه هر نحوی که ممکن استساکت و آرام کند، به خاطر همین بود کهگفت آنچه را گفت، و مردم را در شک و تردید نگاه داشت تا حریمدین و دولت محفوظ ماند. همه اینها بود تا زمانی که ابوبکررسید.» (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 129.
17- صحیح بخاری، ج 8، ص 86 به بعد; المغازی واقدی، ج 2، ص113; سنن ابن ماجه، ج 2، ص 130.
18- این وعده هیچ گاه تحقق نیافت.
19- تاریخ طبری، ج 1، ص 1818.
20- الاستیعاب، ج 1، ص 172.21- ؟
22- ؟
23- تاریخ طبری، ج 3، ص 205.
24- الجمل، شیخ مفید، ص 59; لامنس بااستناد بر مطالب تاریخابن فرات نوشته است این گروه سه نفره (ابوبکر، عمر، ابو عبیده)از همکاری بنی اسلم مطمئن شده بودند (ص 142، حاشیه 7)
25- تاریخ طبری، ج 3، ص 222.
26- از گروه بیعت نکردگان، سعد بن عباد رئیس قبیله خزرج کهاز بیعتبا ابوبکر سر باز زد، هیچگاه در نماز او حاضر نشد. درروزگار خلافت عمر به زخم تیر از پا درآمد. جز سعد، علی(ع) وبنی هاشم و چند تن دیگر از صحابه نیز تا مدتی از یعتباابوبکر سر باز زدند.
27- طبقات ابن سعد، ج 3، ص 212، تاریخ طبری، ج 3، ص 223،الامامه، ج 1، ص 16.
28- سیره ابن هشام، ج 4، ص 308; تاریخ طبری، ج 3، ص 205.
29- سوره توبه، آیه 110.
30- مسند احمد، ج 1; تاریخ طبری، ج 3، ص 190.
31- ابن ابی الحدید، ج 6، ص 11.
32- مسعودی، مروج، ج 3، ص 21 و 22.
33- ابن سعد، ج 3، ص 413. 34- مسند احمد، ج 1، ص 110.
مقاله ها
رحلت پیامبر(ص)و آشکار شدن توطئه ها
- بازدید: 28439