حديث غدير، ولايت ‏يا محبت؟

(زمان خواندن: 11 - 21 دقیقه)

اكبراسد عليزاده
پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله در طول دوران رسالت، پيوسته به موضوع جانشينى بعد از خود اشاره كرده و به صورت مكرر آن را امرى مربوط به خدا دانسته است.
صرف نظر از كتب تفسير و تاريخ و حديث‏شيعه كه بر انتصابى بودن امام از سوى خداوند تصريح و تاكيد دارند، اين مطلب را مى‏توان به روشنى از كتب اهل سنت نيز اثبات نمود.
طبرى مى‏نويسد: پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله پس از گذشت 3 سال از آغاز بعثت، از سوى خداوند مامور شد كه دعوت خويش را آشكار سازد، و آيه «و انذر عشيرتك الاقربين‏» (1) در اين مورد نازل شد. پيامبر، سران بنى هاشم را جمع كرد و فرمود: «من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده‏ام. خداوند به من امر كرده است كه شما را به آن دعوت كنم. كدام يك از شما مرا در نشر اين آيين يارى مى‏كند تا برادر و وصى و جانشين من در ميان شما باشد؟» حضرت سه مرتبه اين سخن را تكرار نمود و در هر بار تنها على‏عليه السلام آمادگى خود را اعلان كرد. در اين موقع پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «ان هذا اخى و وصيى و خليفتى فيكم; (2) او برادر و وصى و جانشين من در ميان شماست.»
طبرى در جاى ديگرى از تاريخش نقل مى‏كند: وقتى آن حضرت براى تبليغ اسلام با سران قبيله بنى‏عامر تماس گرفت، يكى از آنان حمايت‏خود را از وى اعلام نمود و افزود: هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پيروز ساخت، آيا موضوع زمامدارى مسلمانان پس از شما به ما واگذار مى‏گردد؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «الامر الى الله، يضعه حيث‏يشاء; موضوع خلافت، مربوط به خدا است [و از اختيار من بيرون است]، خدا هر فردى را انتخاب كند، امامت‏به او محول مى‏گردد.» (3)
پيامبر اسلام با اين گونه سخنان صريح و بسيار روشن خود زمينه‏سازى نموده و اذهان را آماده مى‏كرد تا آخرين پيام الهى را درباره رهبرى امت اسلامى‏كه سرنوشت اسلام و مسلمين را رقم خواهد زد ابلاغ نمايد و پيوسته به مساله مهم ولايت و رهبرى بعد از خود اشاره نموده و على‏عليه السلام را به عنوان بهترين فرد معرفى مى‏كردند. تا اينكه وعده موعود فرا رسيد و براى ابلاغ آخرين فرمان خداوند و اتمام رسالت‏خويش در هنگام برگشت از سفر حج در مكانى به نام غدير خم، در بزرگترين اجتماع مسلمين در دوران پيامبرى خويش به پا خواست و به فرمان خداوند، امام على‏عليه السلام و يازده معصوم از فرزندان او را به عنوام امام و رهبر مسلمين با جملاتى چون «من كنت مولاه فهذا على مولاه‏» كه برگرفته از ولايت‏خداوند است، منصوب كرد.
متاسفانه بعد از رحلت پيامبر عظيم الشان اسلام‏صلى الله عليه وآله تهاجم بس گسترده‏اى عليه ولايت امام على‏عليه السلام آغاز گرديد و بزرگترين هجمه‏ها عليه روايت غدير بود، اما از آنجا كه نتوانستند اين پيام بزرگ و پرفروغ آسمانى را ناديده بگيرند، پيوسته به تفسيرهاى ناصواب و به دور از منطق همچون تفسير لفظ «مولا» به معنى نصرت و محبت و دوستى دست زدند تا شايد بتوانند اين حديث نورانى را تحريف كرده و كارهاى توجيه‏ناپذير خويش را توجيه كنند.
هم اكنون به بيان شواهدى مى‏پردازيم كه به روشنى ثابت مى‏كند كه مقصود از «مولى‏» در حديث غدير، همان امامت و رهبرى است.

شواهد

1 - فرازهاى حديث‏شريف غدير
رسول خداصلى الله عليه وآله در روز غدير خم فرمود:
الف - خدايى جز الله نيست، زيرا او به من اعلام فرموده است كه اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده‏ام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده است و خدا كفايت كننده و كريم است.
خداوند به من چنين وحى كرده است: «بسم الله الرحمن الرحيم اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت درباره على بر تو نازل شده; يعنى خلافت على بن ابى‏طالب را ابلاغ كن و اگر انجام ندهى، رسالت او را نرسانده‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏كند.» (4)
اى مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكرده‏ام و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى‏كنم: جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام كه او سلام است مرا مامور كرد كه در اين محل بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه: «ان على بن ابى طالب اخى و وصيى و خليفتى على امتى والامام من بعدى; على بن ابى‏طالب برادر من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است.» نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز اين كه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش مى‏باشد و خداوند در اين مورد آيه‏اى از كتابش بر من نازل كرده است كه: «صاحب اختيار شما، خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند.» (5) و على بن ابى‏طالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مى‏كند. (6)
ب - اى مردم! از او (على‏عليه السلام) به سوى ديگرى گمراه نشويد، و از او روى بر مگردانيد و از ولايت او سرباز نزنيد. اوست كه به حق هدايت نموده و به آن عمل مى‏كند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهى مى‏نمايد، و در راه خدا سرزنش ملامت كننده‏اى او را مانع نمى‏شود.
اى مردم! او را فضيلت دهيد كه خدا او را فضيلت داده است، و او را قبول كنيد كه خداوند او را منصوب نموده است.
«معاشر الناس! انه امام من الله، ولن يتوب الله على احد انكر ولايته و لن يغفر الله له ...;
اى مردم! او از طرف خداوند امام است و هر كس ولايت او را انكار كند خداوند هرگز توبه‏اش را نمى‏پذيرد و او را نمى‏بخشد. حتمى است‏بر خداوند كه با كسى كه با او مخالفت نمايد چنين كند و او را به عذابى شديد تا ابديت و تا آخر روزگار معذب نمايد. پس بپرهيزيد از اين كه با او مخالفت كنيد و گرفتار آتشى شويد كه آتشگيره آن مردم و سنگ‏ها هستند و براى كافران آماده شده است.» (7)
ج - «الا ان جبرئيل خبرنى عن الله تعالى بذلك و يقول «من عادى عليا و لم يتوله فعليه لعنتى; بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده است و مى‏گويد: «هركس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد.»
د - «معاشر الناس ... من كنت مولاه فهذا على مولاه، و هو على بن ابى طالب اخي و وصيى و مولاته من الله عزوجل انزلها على; اى مردم هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار اوست واو على بن ابى طالب، برادر و جانشين من است و ولايت او از جانب خداوند متعال است كه بر من نازل كرده است.»
ه - «الا وقد بلغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت، الا و ان الله عزوجل قال و انا قلت عن الله عزوجل، الا انه لا امير المؤمنين غير اخى هذا; بدانيد من پيام خدا را رساندم، و وظيفه خود را ادا كردم، بدانيد كه من شنوانيدم، بدانيد كه من (مساله ولايت و امامت را) توضيح دادم و روشن نمودم، بدانيد كه خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز وجل مى‏گويم، بدانيد كه اميرالمؤمنين جز اين برادرم على نيست.»
و - «معاشر الناس! هذا على اخى، و وصيى و واعى علمى، و خليفتى فى امتى... انه خليفة رسول الله و اميرالمؤمنين، والامام الهادى من الله...;
اى مردم! اين على برادر من، وصى من، جامع علم من و جانشينم در ميان امتم مى‏باشد... او خليفه رسول خدا، اميرالمؤمنين و امام هدايت كننده از طرف خداوند است.»
ز - «معاشر الناس! انما اكمل الله عزوجل دينكم بامامته فمن لم ياتم به و بمن يقوم مقامه من ولدى من صلبه الى يوم القيامة، والعرض على الله عزوجل، فاولئك الذين حبطت اعمالهم، و فى النار هم خالدون، لايخفف عنهم العذاب ولا هم ينظرون;
اى مردم! خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود، پس هر كس به او و كسانى كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند (8) تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند اقتدا نكند، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش دائمى خواهند بود، عذاب از آنان تخفيف نمى‏يابد و به آنان مهلت داده نمى‏شود.» (9)
2 - اقرار علماى اهل سنت
جمعى از علماى اهل سنت‏با نقل روايات متعدد، مقصود از آيه شريفه (تبليغ) و حكم موجود در آن را، معرفى ولايت على‏عليه السلام ذكر مى‏كنند.
الف) عن ابى سعيد الخدرى قال: نزلت هذه الآية: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك‏» على رسول الله‏صلى الله عليه وآله يوم غدير خم فى على بن ابى طالب;
از ابى سعيد خدرى روايت‏شده كه گفت: آيه شريفه «يا ايها الرسول بلغ...» در روز غدير خم بر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در مورد على بن ابى طالب نازل شده است.»
ب) عن ابن عباس فى قوله (تعالى): «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، والله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين‏» قال: نزلت فى على‏عليه السلام، امر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ان يبلغ فيه فاخذ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بيد على‏عليه السلام فقال: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه; (10)
از ابن عباس در مورد آيه شريفه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...» روايت‏شده است كه گفت: در مورد على‏عليه السلام نازل شد. [خداوند در اين آيه ]به پيامبرش فرمان داد كه در مورد على‏عليه السلام تبليغ نمايد. پس پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله دست على‏عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس كه من آقا و مولايش هستم، پس على آقا و مولاى اوست; خداوندا دوستان او را دوست‏بدار و دشمنان او را دشمن بدار.
اين آيه دليل بسيار روشنى است‏بر اين كه مقصود از «مولا» جز امامت و رهبرى چيز ديگرى نيست.
3 - اقرارگيرى از مردم
پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در آغاز سخن، از مردم بر سه اصل مهم اسلامى اقرار گرفت و فرمود: «الستم تشهدون ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق؟»
هدف از اين اقراگيرى چيست؟ آيا جز اين است كه مى‏خواهد ذهن مردم را آماده كند، تا مقام و موقعيتى را كه بعدا براى على‏عليه السلام ثابت مى‏كند، بسان اصول پيشين تلقى نمايند و بدانند كه اقرار به ولايت و خلافت وى، در رديف اصول سه گانه‏اى است كه همگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از مولى، دوست و ناصر باشد، در اين صورت رابطه جمله‏ها به هم خورده و كلام، بلاغت و استوارى خود را از دست مى‏دهد، زيرا:
يك: على‏عليه السلام منهاى ولايت، يك فرد مسلمان برجسته بود كه در جامعه آن روز پرورش يافته بود و لزوم دوستى با افراد با ايمان، تا چه رسد نسبت‏به مؤمنى مانند على‏عليه السلام، چيز مخفى و پنهانى نبود كه پيامبر آن را در اجتماع بزرگ اعلام بفرمايد.
دو: اين مساله اين قدر هم اهميت نداشت كه در رديف اصول سه گانه قرار گيرد.
4 - بيعت ابوبكر و عمر
طبق نقل علماء، مفسران و مورخان بزرگ اهل سنت، عمر و ابوبكر اولين كسانى بودند كه بعد از خطبه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله در غدير خم براى معرفى امام على‏عليه السلام به عنوان وصى و امام بعد از خود، با على‏عليه السلام به عنوان اميرالمؤمنين و امام المسلمين با بيان جملاتى چون «بخ بخ يا على اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة‏» يا «هنيئا لك يا ابن ابى طالب اصبحت و امسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة‏»; (11) «اى على بر تو مبارك باد كه امروز مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمن گشتى‏» يا «گوارا باد بر تو [اين ولايت و امامت] اى پسر ابى‏طالب كه امروز مولاى من و مولاى هر مرد و زنى گشتى‏» بيعت كردند.
5 - شان نزول آيه اكمال دين
جمع زيادى از مفسرين و مورخين اهل سنت در كتاب‏هاى خود نقل كرده‏اند كه بعد از اعلان ولايت و امامت اميرالمؤمنين على‏عليه السلام در روز غدير خم و بيعت مسلمين با آن حضرت به عنوان امام و وصى بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله، آيه شريفه «اكمال‏» (مائده/3) نازل شد.
وقتى كه آيه «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا» بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد، حضرت فرمود: «الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و ولاية على بن ابى طالب من بعدى (ثم قال) من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله; (12)
الله اكبر بر تكميل شدن دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على بعد از من. هر كس من مولاى او هستم، على مولاى اوست. خداوندا، آن كسى كه او را دوست دارد دوست‏بدار، و آن كس كه او را دشمن دارد، دشمن بدار، و هر كس او را يارى كند، يارى كن و هر كس او را خوار كند خوار گردان.»
آيا كمال دين و اتمام نعمت پروردگار به امامت و رهبرى است‏يا به دوستى و محبت؟!
6 - تاج گذارى
پيامبرصلى الله عليه وآله در مراسم غدير خم عمامه خود را كه «سحاب‏» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر اميرالمؤمنين‏عليه السلام قرار دادند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت آويزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.» خود اميرالمؤمنين‏عليه السلام در اين باره فرمود:
«عممنى رسول الله‏صلى الله عليه وآله يوم غدير خم بعمامة فدل طرفها على منكبى و قال: ان الله ايدنى يوم بدر و حنين بملائكة معتمين بهذه العمامة; (13)
رسول خداصلى الله عليه وآله در روز غدير خم عمامه‏اى بر سرم بستند و يك طرفش را بر دوشم آويختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنين، مرا به وسيله ملائكه‏اى كه چنين عمامه‏اى بر سر داشتند يارى نمود.»
7 - معجزه و امضاى الهى
حارث فهرى به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمده و گفت:
«اى محمد! سه سؤال از تو دارم: آيا شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خودت را از جانب پروردگارت آورده‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا درباره على بن ابى طالب كه گفتى «من كنت مولاه فعلى مولاه....» از جانب پروردگارت گفتى يا از پيش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:
«خداوند به من وحى كرده است و واسطه بين من و خدا جبرئيل است و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى اعلان نمى‏كنم.»
حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى‏گويد حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست.»
و در روايت ديگر چنين است:
«خدايا، اگر محمد در آنچه مى‏گويد صادق و راستگو است، شعله‏اى از آتش بر ما بفرست.»
همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى را از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دبرش خارج گرديد و همانجا او را هلاك كرد.
بعد از اين جريان آيه «سال سائل بعذاب واقع، للكافرين ليس له دافع‏» (14) نازل شد. پيامبر به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى. (15)
و با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يك فرمان الهى است.
8 - شرايط بيان حديث
هرگاه مقصود از بيان حديث غدير، مراتب دوستى على‏عليه السلام بود، ديگر لازم نبود كه پيامبر اكرم در هواى گرم كاروان صدهزار نفرى را از رفتن باز بدارد و مردم را در آن هواى گرم روى ريگ‏ها و سنگ‏هاى بيابان بنشاند و خطابه مفصل بخواند.
مگر قرآن با آيه شريفه «انما المؤمنون اخوة‏» (16) افراد جامعه با ايمان را برادر يكديگر نخوانده بود؟
قرآن، در آيات زيادى افراد با ايمان را دوست‏يكديگر معرفى كرده است. على‏عليه السلام نيز عضو همان جامعه با ايمان بود و ديگر نيازى نبود كه پيامبر اكرم مستقلا درباره دوستى و مودت على‏عليه السلام داد سخن بدهد.
اينكه هدف از حديث غدير بيان مراتب دوستى و نصرت على‏عليه السلام بوده و مولى به معنى محب و ناصر است، يك نوع اشكالتراشى كودكانه است و از تعصب‏هاى كور مايه مى‏گيرد، بلكه به حكم قرائن پيشين و شواهد ديگرى كه با دقت در سراسر خطبه به دست مى‏آيد، كلمه مولى در حديث غدير يك معنى بيش ندارد، و آن اولى به تصرف است.

_________________________________________
1) شعراء/ 214.
2) تاريخ طبرى، محمد بن جرير، چاپ بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1879 م، ج 2، ص 64 - 66; مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 159.
3) طبرى، همان، ج 2، ص 84; تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 65; سيره علوى، ج 2، ص 3; سيره ابن هشام، ج 2، ص 32.
4) مائده / 67.
5) مائده/ 55.
6) لا اله الا هو - لانه قد اعلمنى انى ان لم ابلغ ما انزل الى فى حق على فما بلغت رسالته، فقد ضمن لى (تبارك و تعالى) العصمة من الناس و هو الله الكافى الكريم، فاوحى الى:
بسم الله الرحمن الرحيم يا ايها الرسول، بلغ ما انزل اليك من ربك فى على، «يعنى فى الخلافة لعلى بن ابى طالب‏» و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس.
معاشر الناس! ما قصرت فى تبليغ ما انزل الله تعالى الى، و انا ابين لكم سبب هذه الآية.
ان جبرئيل‏عليه السلام هبط الى مرارا ثلاثا يامرنى عن السلام ربى و هو السلام ان اقوم فى هذا المشهد، فاعلم كل ابيض و اسود ان على بن ابى طالب، اخى و وصيى و خليفتى على امتى و الامام من بعدى، الذى محله منى محل هارون من موسى، الا انه لا نبى بعدى، و هو وليكم بعد الله و رسوله و قد انزل الله تبارك تعالى على بذلك آية من كتابه:
«انما وليكم الله و رسوله و الذين‏يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون‏» (مائده/ 55)
و على بن ابى طالب الذى اقام الصلوة و اتى الزكوة و هو راكع يريد الله عز وجل فى كل حال.
7) معاشر الناس! لاتضلوا عنه ولا تنفروا منه، ولا تستنكفوا من ولايته، فهو الذى يهدى الى الحق و يعمل به، ويزهق الباطل و ينهى عنه، ولا تاخذه فى الله لومة لائم.
معاشر الناس فضلوه فقد فضله الله، واقبلوه فقد نصبه الله.
معاشر الناس! انه امام من الله،و لن يتوب الله على احد انكر ولايته ولن يغفر الله له، حتما على الله ان يفعل ذلك ممن خالف امره فيه و ان يعذبه عذابا نكرا، ابد الآباد و دهر الدهور.
فاحذروا ان تخالفوه فتصلوا نارا وقودها الناس والحجارة اعدت للكافرين.
8) اشاره به امامت ائمه معصومين‏عليهم السلام از فرزندان امام على‏عليه السلام است.
9) علامه امينى، الغدير، ج 1، ص 159. - الاحتجاج، ابى منصور احمد بن على ابن ابى‏طالب الطبرسى، تحقيق ابراهيم بهادرى، و محمدهادى به; با اشراف علامه جعفر سبحانى، (تهران، انتشارات اسوه، التابعة لمنظمة الاوقاف و الشؤون الخيريه، 1413 ه ق)، ج 1، صص 138 - 160.
تفسير الصافى، محسن فيض كاشانى، (مشهد، دارالمرتضى للنشر بى‏تا) ج 2، صص 52 - 66.
ر.ك: واقعة الغدير الكبرى، محمد الدشتى و اسرار غدير، محمدباقر انصارى.
10) تعداد زيادى از علما و مفسران اهل سنت مى‏گويند: آيه تبليغ در روز غدير خم براى اعلان ولايت و امامت على‏عليه السلام نازل شده است:
جلال الدين عبدالرحمان بن ابى بكر سيوطى، تفسير الدر المنثور فى التفسير بالماثور، (بيروت، المكتبة الشعبيه)، ج 2، ص 327، ذيل آيه شريفه; فخرالدين محمد بن عمر بن الحسن، تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 49، ذيل آيه شريفه; رشيدرضا الوهابى مذهبا، تفسير المنار (بيروت، دار المعرفه، الطبعة الثانيه)، ج 6، ص 463، ذيل آيه شريفه; قاضى محمد بن على الشوكانى اليمانى، تفسير فتح القدير، ج 3، ذيل آيه شريفه; سيدمحمود بن عبدالله الآلوسى البغدادى، تفسير روح المعانى، ج 2، ذيل آيه شريفه; حافظ بن عساكر الشافعى، تاريخ الدمشق، شرح حال اميرالمؤمنين، ج 2، ص 86، ح 589; شيخ ابى الحسن على بن احمد الواحدى النيسابورى، اسباب النزول (بيروت، دارالكتب العلمية، 1400 ه ق)، ص 135; غياث الدين بن همام الدين الحسينى المشتهر به خوان مير، حبيب السير، طهران، مطبعة الحيدرى، ج 2، ص 12; شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، بيروت، (مؤسسة الاعلمى للمطبوعات)، ج 1، ص 119، باب 39; حافظ ابى القاسم عبيدالله بن عبدالله بن احمد الحسكانى، شواهد التنزيل، حققه و علق عليه الشيخ محمدباقر المحمودى، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، الطبعة الاولى، 1393، ج 1 ص 187، احاديث‏شماره 243، 244، 245، 247، 248، 192; حافظ احمد بن عبدالرحمان ابى بكر الفارسى الشيرازى، ما نزل القرآن فى على‏عليه السلام، ص 68; بدرالدين محمود الشهير بابن العينى الحنفى، عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى، ج 8، ص 584.
11) حافظ بن عساكر الشافعى، تاريخ الدمشق، شرح حال اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ج 2، ص 52 - 47 و ص 78 - 76، حاديث‏شماره 548، 549، 550، 551، 552، 579، 580; فخرالدين محمد بن عمر بن الحسين، التفسير الكبير، ج 12، ص 49، ذيل آيه «تبليغ‏» (مائده/ 67); اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، البداية و النهاية، ج 5، ص 212; شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ج 1، ص 28 و 29; صدرالدين الحموينى الشافعى، فرائد السمطين، ج 1، ص 77، باب 13، ح 44 و ص 70، باب 12، ح 38; احمد بن محمد بن حنبل الشيبانى، المسند، ج 4، ص 281; حافظ عبدالرحمان بن على بن محمد ابى الخرج ابن الجوزى، المناقب; ابى الفريد الموفق بن احمد خطيب خوارزمى، المناقب، ص 94; ابى الحسن على بن محمد الحلائى المعروف به «ابن المغازلى الشافعى‏»، المناقب، ص 18 و 24; جلال الدين السيوطى الشافعى، الحاوى للفتاوى، ج 1، ص 122; محب الدين ابو جعفر احمد بن عبدالله الاذرعى، بديع المعانى، ص 75; ابى القاسم عبيدالله بن عبدالله بن احمد الحسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 156، ح 210 و ص 158، ح 213; الخطيب البغدادى، تاريخ بغداد، ج 8، ص 290; ابن حجر العسقلانى، الصواعق المحرقه، ص 26; المتقى الهندى، كنز العمال، ج 6، ص 397; شيخ محمد حبيب الله بن عبدالله الشنقيطى المدنى المالكى، كفاية الطالب لمناقب على بن ابى طالب، ص 28; جمال الدين محمد الزرندى، درر السمطين فى مناقب السبطين، ص 109; ابى المظفر يوسف بن قزاوغلى بن عبدالله البغدادى شمس الدين الملقب به سبط ابن الجوزى الحنبلى ثم الحنفى، تذكرة الخواص، بيروت، مؤسسه اهل البيت‏عليهم السلام، 1401 ه ق، ص 37; ابى حامد محمد الغزالى، سر العالمين و كشف ما فى الدارين، ص 21; ابى عبدالله محمد بن عبدالباقى الزرقانى المالكى، شرح المواهب اللدنية، ج 7، ص 13; محمدرشيد رضا، تفسير المنار، بيروت، دار المعرفة، الطبعة الثانيه، ج 6، ص 465، ذيل آيه شريفه «تبليغ، مائده/ 71»; ابوالفداء اسماعيل بن كثير، السيرة النبوية، ج 4، ص 417.
12) حافظ حسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 157، حديث 211; محمد الحموينى، فرائد السمطين، ج 1، ص 74، ذيل آيه شريفه; البدايه و النهايه، ج 7، ص 347 و صفحات بعد از آن; حافظ بن عساكر الشافعى، ترجمة الامام على بن ابى‏طالب‏عليه السلام من مدينة الدمشق، ج 2، ص 85، ح 588; ابن المغازلى الشافعى، المناقب، ص 19; اليعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 35; الخطيب البغدادى، تاريخ بغداد، ج 8، ص 290; ابن الجوزى الحنفى، تذكرة الخواص، ص 37; السيوطى الشافعى، تفسير درالمنثور، بيروت، المكتبة الشيعية، ج 2، ص 251، ذيل ايه شريفه; شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودة، چاپ يك جلدى، ص 115; الخوارزمى الحنفى، المناقب، ص 80; الآلوسى، تفسير روح المعانى، ج 6، ذيل آيه شريفه; الثعلبى، تفسير الكشف و البيان، ذيل آيه شريفه; عبدالله الحنفى، ارجح المطالب، ص 568; الخوارزمى الحنفى، المقتل الحسين، قم، منشورات مكتبة المفيد، ج 1، ص 47; عبدالله الشافعى، المناقب، ص 106.
13) محمد الجوينى، فرائد السمطين، ج 1، ص 76، باب 12، احاديث‏شماره 41، 42 و 43.
جوينى در روايتى ديگر نيز در اين باره نقل مى‏كند:
عن جعفر بن محمد قال: «حدثنى ابى، عن جدى ان رسول الله‏صلى الله عليه وآله عمم على بن ابى طالب صلوات الله عليه و آله عمامته السحاب فارخاها من بين يديه و من خلفه ثم قال: اقبل، فاقبل ثم قال له: ادبر، فقال: هكذا جاءتنى الملائكة.»
14) معراج / 1.
15) اين روايت را بسيارى از علماى اهل سنت در كتاب‏هاى خود نقل كرده‏اند كه در ذيل به نمونه‏هايى از آن‏ها اشاره مى‏كنيم:
ابى عبدالله محمد بن احمد الانصارى القرطبى، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405، ج 18، ص 278، ذيل آيه شريفه; سبط بن الجوزى، تذكرة الخواص، ص 37; شواهد التنزيل، ج 2، ص 286، ح 1030; جمال الدين محمد الزرندى الحنفى، نظم درر السمطين، طهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص 93; ابى السعود محمد بن محمد العمادى، تفسير ابي السعود، بيروت، دار احياء التراث العربى، ج 8، ص 29، اول تفسير سوره معارج; المناوى، فيض القدير، شرح الجامع الصغير، بيروت، دارالفكر، الطبعة الثانيه، 1391 ه ق، ج 6، ص 218، در تفسير حديث 9000; السيرة الحلبية، ج 3، ص 337; نور الابصار، ص 78، الشبلنجي; شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودة، بيروت، مؤسسة الاعلمى المطبوعات، ج 2، ص 99، باب 58.
16) حجرات / 10.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page