اكبراسد عليزاده
پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله در طول دوران رسالت، پيوسته به موضوع جانشينى بعد از خود اشاره كرده و به صورت مكرر آن را امرى مربوط به خدا دانسته است.
صرف نظر از كتب تفسير و تاريخ و حديثشيعه كه بر انتصابى بودن امام از سوى خداوند تصريح و تاكيد دارند، اين مطلب را مىتوان به روشنى از كتب اهل سنت نيز اثبات نمود.
طبرى مىنويسد: پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله پس از گذشت 3 سال از آغاز بعثت، از سوى خداوند مامور شد كه دعوت خويش را آشكار سازد، و آيه «و انذر عشيرتك الاقربين» (1) در اين مورد نازل شد. پيامبر، سران بنى هاشم را جمع كرد و فرمود: «من خير دنيا و آخرت را براى شما آوردهام. خداوند به من امر كرده است كه شما را به آن دعوت كنم. كدام يك از شما مرا در نشر اين آيين يارى مىكند تا برادر و وصى و جانشين من در ميان شما باشد؟» حضرت سه مرتبه اين سخن را تكرار نمود و در هر بار تنها علىعليه السلام آمادگى خود را اعلان كرد. در اين موقع پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «ان هذا اخى و وصيى و خليفتى فيكم; (2) او برادر و وصى و جانشين من در ميان شماست.»
طبرى در جاى ديگرى از تاريخش نقل مىكند: وقتى آن حضرت براى تبليغ اسلام با سران قبيله بنىعامر تماس گرفت، يكى از آنان حمايتخود را از وى اعلام نمود و افزود: هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پيروز ساخت، آيا موضوع زمامدارى مسلمانان پس از شما به ما واگذار مىگردد؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «الامر الى الله، يضعه حيثيشاء; موضوع خلافت، مربوط به خدا است [و از اختيار من بيرون است]، خدا هر فردى را انتخاب كند، امامتبه او محول مىگردد.» (3)
پيامبر اسلام با اين گونه سخنان صريح و بسيار روشن خود زمينهسازى نموده و اذهان را آماده مىكرد تا آخرين پيام الهى را درباره رهبرى امت اسلامىكه سرنوشت اسلام و مسلمين را رقم خواهد زد ابلاغ نمايد و پيوسته به مساله مهم ولايت و رهبرى بعد از خود اشاره نموده و علىعليه السلام را به عنوان بهترين فرد معرفى مىكردند. تا اينكه وعده موعود فرا رسيد و براى ابلاغ آخرين فرمان خداوند و اتمام رسالتخويش در هنگام برگشت از سفر حج در مكانى به نام غدير خم، در بزرگترين اجتماع مسلمين در دوران پيامبرى خويش به پا خواست و به فرمان خداوند، امام علىعليه السلام و يازده معصوم از فرزندان او را به عنوام امام و رهبر مسلمين با جملاتى چون «من كنت مولاه فهذا على مولاه» كه برگرفته از ولايتخداوند است، منصوب كرد.
متاسفانه بعد از رحلت پيامبر عظيم الشان اسلامصلى الله عليه وآله تهاجم بس گستردهاى عليه ولايت امام علىعليه السلام آغاز گرديد و بزرگترين هجمهها عليه روايت غدير بود، اما از آنجا كه نتوانستند اين پيام بزرگ و پرفروغ آسمانى را ناديده بگيرند، پيوسته به تفسيرهاى ناصواب و به دور از منطق همچون تفسير لفظ «مولا» به معنى نصرت و محبت و دوستى دست زدند تا شايد بتوانند اين حديث نورانى را تحريف كرده و كارهاى توجيهناپذير خويش را توجيه كنند.
هم اكنون به بيان شواهدى مىپردازيم كه به روشنى ثابت مىكند كه مقصود از «مولى» در حديث غدير، همان امامت و رهبرى است.
شواهد
1 - فرازهاى حديثشريف غدير
رسول خداصلى الله عليه وآله در روز غدير خم فرمود:
الف - خدايى جز الله نيست، زيرا او به من اعلام فرموده است كه اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرساندهام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده است و خدا كفايت كننده و كريم است.
خداوند به من چنين وحى كرده است: «بسم الله الرحمن الرحيم اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت درباره على بر تو نازل شده; يعنى خلافت على بن ابىطالب را ابلاغ كن و اگر انجام ندهى، رسالت او را نرساندهاى، و خداوند تو را از مردم حفظ مىكند.» (4)
اى مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكردهام و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مىكنم: جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام كه او سلام است مرا مامور كرد كه در اين محل بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه: «ان على بن ابى طالب اخى و وصيى و خليفتى على امتى والامام من بعدى; على بن ابىطالب برادر من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است.» نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز اين كه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش مىباشد و خداوند در اين مورد آيهاى از كتابش بر من نازل كرده است كه: «صاحب اختيار شما، خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند.» (5) و على بن ابىطالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مىكند. (6)
ب - اى مردم! از او (علىعليه السلام) به سوى ديگرى گمراه نشويد، و از او روى بر مگردانيد و از ولايت او سرباز نزنيد. اوست كه به حق هدايت نموده و به آن عمل مىكند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهى مىنمايد، و در راه خدا سرزنش ملامت كنندهاى او را مانع نمىشود.
اى مردم! او را فضيلت دهيد كه خدا او را فضيلت داده است، و او را قبول كنيد كه خداوند او را منصوب نموده است.
«معاشر الناس! انه امام من الله، ولن يتوب الله على احد انكر ولايته و لن يغفر الله له ...;
اى مردم! او از طرف خداوند امام است و هر كس ولايت او را انكار كند خداوند هرگز توبهاش را نمىپذيرد و او را نمىبخشد. حتمى استبر خداوند كه با كسى كه با او مخالفت نمايد چنين كند و او را به عذابى شديد تا ابديت و تا آخر روزگار معذب نمايد. پس بپرهيزيد از اين كه با او مخالفت كنيد و گرفتار آتشى شويد كه آتشگيره آن مردم و سنگها هستند و براى كافران آماده شده است.» (7)
ج - «الا ان جبرئيل خبرنى عن الله تعالى بذلك و يقول «من عادى عليا و لم يتوله فعليه لعنتى; بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده است و مىگويد: «هركس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد.»
د - «معاشر الناس ... من كنت مولاه فهذا على مولاه، و هو على بن ابى طالب اخي و وصيى و مولاته من الله عزوجل انزلها على; اى مردم هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار اوست واو على بن ابى طالب، برادر و جانشين من است و ولايت او از جانب خداوند متعال است كه بر من نازل كرده است.»
ه - «الا وقد بلغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت، الا و ان الله عزوجل قال و انا قلت عن الله عزوجل، الا انه لا امير المؤمنين غير اخى هذا; بدانيد من پيام خدا را رساندم، و وظيفه خود را ادا كردم، بدانيد كه من شنوانيدم، بدانيد كه من (مساله ولايت و امامت را) توضيح دادم و روشن نمودم، بدانيد كه خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز وجل مىگويم، بدانيد كه اميرالمؤمنين جز اين برادرم على نيست.»
و - «معاشر الناس! هذا على اخى، و وصيى و واعى علمى، و خليفتى فى امتى... انه خليفة رسول الله و اميرالمؤمنين، والامام الهادى من الله...;
اى مردم! اين على برادر من، وصى من، جامع علم من و جانشينم در ميان امتم مىباشد... او خليفه رسول خدا، اميرالمؤمنين و امام هدايت كننده از طرف خداوند است.»
ز - «معاشر الناس! انما اكمل الله عزوجل دينكم بامامته فمن لم ياتم به و بمن يقوم مقامه من ولدى من صلبه الى يوم القيامة، والعرض على الله عزوجل، فاولئك الذين حبطت اعمالهم، و فى النار هم خالدون، لايخفف عنهم العذاب ولا هم ينظرون;
اى مردم! خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود، پس هر كس به او و كسانى كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند (8) تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند اقتدا نكند، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش دائمى خواهند بود، عذاب از آنان تخفيف نمىيابد و به آنان مهلت داده نمىشود.» (9)
2 - اقرار علماى اهل سنت
جمعى از علماى اهل سنتبا نقل روايات متعدد، مقصود از آيه شريفه (تبليغ) و حكم موجود در آن را، معرفى ولايت علىعليه السلام ذكر مىكنند.
الف) عن ابى سعيد الخدرى قال: نزلت هذه الآية: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك» على رسول اللهصلى الله عليه وآله يوم غدير خم فى على بن ابى طالب;
از ابى سعيد خدرى روايتشده كه گفت: آيه شريفه «يا ايها الرسول بلغ...» در روز غدير خم بر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در مورد على بن ابى طالب نازل شده است.»
ب) عن ابن عباس فى قوله (تعالى): «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، والله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين» قال: نزلت فى علىعليه السلام، امر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ان يبلغ فيه فاخذ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بيد علىعليه السلام فقال: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه; (10)
از ابن عباس در مورد آيه شريفه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...» روايتشده است كه گفت: در مورد علىعليه السلام نازل شد. [خداوند در اين آيه ]به پيامبرش فرمان داد كه در مورد علىعليه السلام تبليغ نمايد. پس پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله دست علىعليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس كه من آقا و مولايش هستم، پس على آقا و مولاى اوست; خداوندا دوستان او را دوستبدار و دشمنان او را دشمن بدار.
اين آيه دليل بسيار روشنى استبر اين كه مقصود از «مولا» جز امامت و رهبرى چيز ديگرى نيست.
3 - اقرارگيرى از مردم
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در آغاز سخن، از مردم بر سه اصل مهم اسلامى اقرار گرفت و فرمود: «الستم تشهدون ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق؟»
هدف از اين اقراگيرى چيست؟ آيا جز اين است كه مىخواهد ذهن مردم را آماده كند، تا مقام و موقعيتى را كه بعدا براى علىعليه السلام ثابت مىكند، بسان اصول پيشين تلقى نمايند و بدانند كه اقرار به ولايت و خلافت وى، در رديف اصول سه گانهاى است كه همگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از مولى، دوست و ناصر باشد، در اين صورت رابطه جملهها به هم خورده و كلام، بلاغت و استوارى خود را از دست مىدهد، زيرا:
يك: علىعليه السلام منهاى ولايت، يك فرد مسلمان برجسته بود كه در جامعه آن روز پرورش يافته بود و لزوم دوستى با افراد با ايمان، تا چه رسد نسبتبه مؤمنى مانند علىعليه السلام، چيز مخفى و پنهانى نبود كه پيامبر آن را در اجتماع بزرگ اعلام بفرمايد.
دو: اين مساله اين قدر هم اهميت نداشت كه در رديف اصول سه گانه قرار گيرد.
4 - بيعت ابوبكر و عمر
طبق نقل علماء، مفسران و مورخان بزرگ اهل سنت، عمر و ابوبكر اولين كسانى بودند كه بعد از خطبه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله در غدير خم براى معرفى امام علىعليه السلام به عنوان وصى و امام بعد از خود، با علىعليه السلام به عنوان اميرالمؤمنين و امام المسلمين با بيان جملاتى چون «بخ بخ يا على اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة» يا «هنيئا لك يا ابن ابى طالب اصبحت و امسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة»; (11) «اى على بر تو مبارك باد كه امروز مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمن گشتى» يا «گوارا باد بر تو [اين ولايت و امامت] اى پسر ابىطالب كه امروز مولاى من و مولاى هر مرد و زنى گشتى» بيعت كردند.
5 - شان نزول آيه اكمال دين
جمع زيادى از مفسرين و مورخين اهل سنت در كتابهاى خود نقل كردهاند كه بعد از اعلان ولايت و امامت اميرالمؤمنين علىعليه السلام در روز غدير خم و بيعت مسلمين با آن حضرت به عنوان امام و وصى بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله، آيه شريفه «اكمال» (مائده/3) نازل شد.
وقتى كه آيه «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا» بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد، حضرت فرمود: «الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و ولاية على بن ابى طالب من بعدى (ثم قال) من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله; (12)
الله اكبر بر تكميل شدن دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على بعد از من. هر كس من مولاى او هستم، على مولاى اوست. خداوندا، آن كسى كه او را دوست دارد دوستبدار، و آن كس كه او را دشمن دارد، دشمن بدار، و هر كس او را يارى كند، يارى كن و هر كس او را خوار كند خوار گردان.»
آيا كمال دين و اتمام نعمت پروردگار به امامت و رهبرى استيا به دوستى و محبت؟!
6 - تاج گذارى
پيامبرصلى الله عليه وآله در مراسم غدير خم عمامه خود را كه «سحاب» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر اميرالمؤمنينعليه السلام قرار دادند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت آويزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.» خود اميرالمؤمنينعليه السلام در اين باره فرمود:
«عممنى رسول اللهصلى الله عليه وآله يوم غدير خم بعمامة فدل طرفها على منكبى و قال: ان الله ايدنى يوم بدر و حنين بملائكة معتمين بهذه العمامة; (13)
رسول خداصلى الله عليه وآله در روز غدير خم عمامهاى بر سرم بستند و يك طرفش را بر دوشم آويختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنين، مرا به وسيله ملائكهاى كه چنين عمامهاى بر سر داشتند يارى نمود.»
7 - معجزه و امضاى الهى
حارث فهرى به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمده و گفت:
«اى محمد! سه سؤال از تو دارم: آيا شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خودت را از جانب پروردگارت آوردهاى يا از پيش خود گفتى؟ آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آوردهاى يا از پيش خود گفتى؟ آيا درباره على بن ابى طالب كه گفتى «من كنت مولاه فعلى مولاه....» از جانب پروردگارت گفتى يا از پيش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:
«خداوند به من وحى كرده است و واسطه بين من و خدا جبرئيل است و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى اعلان نمىكنم.»
حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مىگويد حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست.»
و در روايت ديگر چنين است:
«خدايا، اگر محمد در آنچه مىگويد صادق و راستگو است، شعلهاى از آتش بر ما بفرست.»
همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى را از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دبرش خارج گرديد و همانجا او را هلاك كرد.
بعد از اين جريان آيه «سال سائل بعذاب واقع، للكافرين ليس له دافع» (14) نازل شد. پيامبر به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى. (15)
و با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يك فرمان الهى است.
8 - شرايط بيان حديث
هرگاه مقصود از بيان حديث غدير، مراتب دوستى علىعليه السلام بود، ديگر لازم نبود كه پيامبر اكرم در هواى گرم كاروان صدهزار نفرى را از رفتن باز بدارد و مردم را در آن هواى گرم روى ريگها و سنگهاى بيابان بنشاند و خطابه مفصل بخواند.
مگر قرآن با آيه شريفه «انما المؤمنون اخوة» (16) افراد جامعه با ايمان را برادر يكديگر نخوانده بود؟
قرآن، در آيات زيادى افراد با ايمان را دوستيكديگر معرفى كرده است. علىعليه السلام نيز عضو همان جامعه با ايمان بود و ديگر نيازى نبود كه پيامبر اكرم مستقلا درباره دوستى و مودت علىعليه السلام داد سخن بدهد.
اينكه هدف از حديث غدير بيان مراتب دوستى و نصرت علىعليه السلام بوده و مولى به معنى محب و ناصر است، يك نوع اشكالتراشى كودكانه است و از تعصبهاى كور مايه مىگيرد، بلكه به حكم قرائن پيشين و شواهد ديگرى كه با دقت در سراسر خطبه به دست مىآيد، كلمه مولى در حديث غدير يك معنى بيش ندارد، و آن اولى به تصرف است.
_________________________________________
1) شعراء/ 214.
2) تاريخ طبرى، محمد بن جرير، چاپ بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1879 م، ج 2، ص 64 - 66; مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 159.
3) طبرى، همان، ج 2، ص 84; تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 65; سيره علوى، ج 2، ص 3; سيره ابن هشام، ج 2، ص 32.
4) مائده / 67.
5) مائده/ 55.
6) لا اله الا هو - لانه قد اعلمنى انى ان لم ابلغ ما انزل الى فى حق على فما بلغت رسالته، فقد ضمن لى (تبارك و تعالى) العصمة من الناس و هو الله الكافى الكريم، فاوحى الى:
بسم الله الرحمن الرحيم يا ايها الرسول، بلغ ما انزل اليك من ربك فى على، «يعنى فى الخلافة لعلى بن ابى طالب» و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس.
معاشر الناس! ما قصرت فى تبليغ ما انزل الله تعالى الى، و انا ابين لكم سبب هذه الآية.
ان جبرئيلعليه السلام هبط الى مرارا ثلاثا يامرنى عن السلام ربى و هو السلام ان اقوم فى هذا المشهد، فاعلم كل ابيض و اسود ان على بن ابى طالب، اخى و وصيى و خليفتى على امتى و الامام من بعدى، الذى محله منى محل هارون من موسى، الا انه لا نبى بعدى، و هو وليكم بعد الله و رسوله و قد انزل الله تبارك تعالى على بذلك آية من كتابه:
«انما وليكم الله و رسوله و الذينيقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون» (مائده/ 55)
و على بن ابى طالب الذى اقام الصلوة و اتى الزكوة و هو راكع يريد الله عز وجل فى كل حال.
7) معاشر الناس! لاتضلوا عنه ولا تنفروا منه، ولا تستنكفوا من ولايته، فهو الذى يهدى الى الحق و يعمل به، ويزهق الباطل و ينهى عنه، ولا تاخذه فى الله لومة لائم.
معاشر الناس فضلوه فقد فضله الله، واقبلوه فقد نصبه الله.
معاشر الناس! انه امام من الله،و لن يتوب الله على احد انكر ولايته ولن يغفر الله له، حتما على الله ان يفعل ذلك ممن خالف امره فيه و ان يعذبه عذابا نكرا، ابد الآباد و دهر الدهور.
فاحذروا ان تخالفوه فتصلوا نارا وقودها الناس والحجارة اعدت للكافرين.
8) اشاره به امامت ائمه معصومينعليهم السلام از فرزندان امام علىعليه السلام است.
9) علامه امينى، الغدير، ج 1، ص 159. - الاحتجاج، ابى منصور احمد بن على ابن ابىطالب الطبرسى، تحقيق ابراهيم بهادرى، و محمدهادى به; با اشراف علامه جعفر سبحانى، (تهران، انتشارات اسوه، التابعة لمنظمة الاوقاف و الشؤون الخيريه، 1413 ه ق)، ج 1، صص 138 - 160.
تفسير الصافى، محسن فيض كاشانى، (مشهد، دارالمرتضى للنشر بىتا) ج 2، صص 52 - 66.
ر.ك: واقعة الغدير الكبرى، محمد الدشتى و اسرار غدير، محمدباقر انصارى.
10) تعداد زيادى از علما و مفسران اهل سنت مىگويند: آيه تبليغ در روز غدير خم براى اعلان ولايت و امامت علىعليه السلام نازل شده است:
جلال الدين عبدالرحمان بن ابى بكر سيوطى، تفسير الدر المنثور فى التفسير بالماثور، (بيروت، المكتبة الشعبيه)، ج 2، ص 327، ذيل آيه شريفه; فخرالدين محمد بن عمر بن الحسن، تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 49، ذيل آيه شريفه; رشيدرضا الوهابى مذهبا، تفسير المنار (بيروت، دار المعرفه، الطبعة الثانيه)، ج 6، ص 463، ذيل آيه شريفه; قاضى محمد بن على الشوكانى اليمانى، تفسير فتح القدير، ج 3، ذيل آيه شريفه; سيدمحمود بن عبدالله الآلوسى البغدادى، تفسير روح المعانى، ج 2، ذيل آيه شريفه; حافظ بن عساكر الشافعى، تاريخ الدمشق، شرح حال اميرالمؤمنين، ج 2، ص 86، ح 589; شيخ ابى الحسن على بن احمد الواحدى النيسابورى، اسباب النزول (بيروت، دارالكتب العلمية، 1400 ه ق)، ص 135; غياث الدين بن همام الدين الحسينى المشتهر به خوان مير، حبيب السير، طهران، مطبعة الحيدرى، ج 2، ص 12; شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، بيروت، (مؤسسة الاعلمى للمطبوعات)، ج 1، ص 119، باب 39; حافظ ابى القاسم عبيدالله بن عبدالله بن احمد الحسكانى، شواهد التنزيل، حققه و علق عليه الشيخ محمدباقر المحمودى، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، الطبعة الاولى، 1393، ج 1 ص 187، احاديثشماره 243، 244، 245، 247، 248، 192; حافظ احمد بن عبدالرحمان ابى بكر الفارسى الشيرازى، ما نزل القرآن فى علىعليه السلام، ص 68; بدرالدين محمود الشهير بابن العينى الحنفى، عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى، ج 8، ص 584.
11) حافظ بن عساكر الشافعى، تاريخ الدمشق، شرح حال اميرالمؤمنينعليه السلام، ج 2، ص 52 - 47 و ص 78 - 76، حاديثشماره 548، 549، 550، 551، 552، 579، 580; فخرالدين محمد بن عمر بن الحسين، التفسير الكبير، ج 12، ص 49، ذيل آيه «تبليغ» (مائده/ 67); اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، البداية و النهاية، ج 5، ص 212; شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ج 1، ص 28 و 29; صدرالدين الحموينى الشافعى، فرائد السمطين، ج 1، ص 77، باب 13، ح 44 و ص 70، باب 12، ح 38; احمد بن محمد بن حنبل الشيبانى، المسند، ج 4، ص 281; حافظ عبدالرحمان بن على بن محمد ابى الخرج ابن الجوزى، المناقب; ابى الفريد الموفق بن احمد خطيب خوارزمى، المناقب، ص 94; ابى الحسن على بن محمد الحلائى المعروف به «ابن المغازلى الشافعى»، المناقب، ص 18 و 24; جلال الدين السيوطى الشافعى، الحاوى للفتاوى، ج 1، ص 122; محب الدين ابو جعفر احمد بن عبدالله الاذرعى، بديع المعانى، ص 75; ابى القاسم عبيدالله بن عبدالله بن احمد الحسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 156، ح 210 و ص 158، ح 213; الخطيب البغدادى، تاريخ بغداد، ج 8، ص 290; ابن حجر العسقلانى، الصواعق المحرقه، ص 26; المتقى الهندى، كنز العمال، ج 6، ص 397; شيخ محمد حبيب الله بن عبدالله الشنقيطى المدنى المالكى، كفاية الطالب لمناقب على بن ابى طالب، ص 28; جمال الدين محمد الزرندى، درر السمطين فى مناقب السبطين، ص 109; ابى المظفر يوسف بن قزاوغلى بن عبدالله البغدادى شمس الدين الملقب به سبط ابن الجوزى الحنبلى ثم الحنفى، تذكرة الخواص، بيروت، مؤسسه اهل البيتعليهم السلام، 1401 ه ق، ص 37; ابى حامد محمد الغزالى، سر العالمين و كشف ما فى الدارين، ص 21; ابى عبدالله محمد بن عبدالباقى الزرقانى المالكى، شرح المواهب اللدنية، ج 7، ص 13; محمدرشيد رضا، تفسير المنار، بيروت، دار المعرفة، الطبعة الثانيه، ج 6، ص 465، ذيل آيه شريفه «تبليغ، مائده/ 71»; ابوالفداء اسماعيل بن كثير، السيرة النبوية، ج 4، ص 417.
12) حافظ حسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 157، حديث 211; محمد الحموينى، فرائد السمطين، ج 1، ص 74، ذيل آيه شريفه; البدايه و النهايه، ج 7، ص 347 و صفحات بعد از آن; حافظ بن عساكر الشافعى، ترجمة الامام على بن ابىطالبعليه السلام من مدينة الدمشق، ج 2، ص 85، ح 588; ابن المغازلى الشافعى، المناقب، ص 19; اليعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 35; الخطيب البغدادى، تاريخ بغداد، ج 8، ص 290; ابن الجوزى الحنفى، تذكرة الخواص، ص 37; السيوطى الشافعى، تفسير درالمنثور، بيروت، المكتبة الشيعية، ج 2، ص 251، ذيل ايه شريفه; شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودة، چاپ يك جلدى، ص 115; الخوارزمى الحنفى، المناقب، ص 80; الآلوسى، تفسير روح المعانى، ج 6، ذيل آيه شريفه; الثعلبى، تفسير الكشف و البيان، ذيل آيه شريفه; عبدالله الحنفى، ارجح المطالب، ص 568; الخوارزمى الحنفى، المقتل الحسين، قم، منشورات مكتبة المفيد، ج 1، ص 47; عبدالله الشافعى، المناقب، ص 106.
13) محمد الجوينى، فرائد السمطين، ج 1، ص 76، باب 12، احاديثشماره 41، 42 و 43.
جوينى در روايتى ديگر نيز در اين باره نقل مىكند:
عن جعفر بن محمد قال: «حدثنى ابى، عن جدى ان رسول اللهصلى الله عليه وآله عمم على بن ابى طالب صلوات الله عليه و آله عمامته السحاب فارخاها من بين يديه و من خلفه ثم قال: اقبل، فاقبل ثم قال له: ادبر، فقال: هكذا جاءتنى الملائكة.»
14) معراج / 1.
15) اين روايت را بسيارى از علماى اهل سنت در كتابهاى خود نقل كردهاند كه در ذيل به نمونههايى از آنها اشاره مىكنيم:
ابى عبدالله محمد بن احمد الانصارى القرطبى، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405، ج 18، ص 278، ذيل آيه شريفه; سبط بن الجوزى، تذكرة الخواص، ص 37; شواهد التنزيل، ج 2، ص 286، ح 1030; جمال الدين محمد الزرندى الحنفى، نظم درر السمطين، طهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص 93; ابى السعود محمد بن محمد العمادى، تفسير ابي السعود، بيروت، دار احياء التراث العربى، ج 8، ص 29، اول تفسير سوره معارج; المناوى، فيض القدير، شرح الجامع الصغير، بيروت، دارالفكر، الطبعة الثانيه، 1391 ه ق، ج 6، ص 218، در تفسير حديث 9000; السيرة الحلبية، ج 3، ص 337; نور الابصار، ص 78، الشبلنجي; شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودة، بيروت، مؤسسة الاعلمى المطبوعات، ج 2، ص 99، باب 58.
16) حجرات / 10.