نگارش نهج البلاغه

(زمان خواندن: 8 - 16 دقیقه)

 نگارش نهج البلاغه 

 هر چه از عمر «سيّد رضى» مى گذشت به نكات تازه اى از زيبائيها و ظرافتهاى سخنان پيامبر خداصلّى الله عليه و آله و سلّم و امامان معصوم عليهم السّلام دست مى يافت و شور و شوق بيشترى براى مطالعه و تحقيق در اين زمينه پيدا مى كرد. كم كم به اين فكر افتاد كه كتابى بنويسد و در آن گزيده اى از سخنان پيشوايان معصوم عليهم السّلام را كه در نظرش دلنشين تر و زيباتر بود گردآورى كند. براى همين قلم به دست گرفت و با علاقه اى فراوان به انجام اين كار همت گماشت. او قسمتهايى از آن كتاب را نوشته بود كه متأسفانه به خاطر گرفتاريهاى گوناگون و پيش آمدهاى ناگوار زندگى، از تكميل و ادامه كار باز ماند. حتى قسمتى از سخنان كوتاه امام على عليه السّلام را هم در آن كتاب آورده بود. ولى به هر حال نتوانست آن كار را به پايان برساند. او خود در اين باره مى گويد:
«من در آغاز جوانى و ايام بهار زندگانى شروع به نوشتن كتابى درباره فضيلت هاى امامان معصوم عليه السّلام نمودم كه شامل بيانات برگزيده و گوهرهاى سخنان آنان بود. قصد خود را از نوشتن اين كتاب در آغاز آن آوردم و آن را پيشگفتار خود قرار دادم. چون از ذكر فضائل اميرمؤمنان على عليه السّلام فراغت يافتم، پيش آمدهاى روزگار و گرفتاريهاى گوناگون، مرا از تكميل بقيه كتاب بازداشت. من كتاب را به بابهاى منظم و فصلهاى مرتبى تقسيم كرده بودم. در آخر آن هم فصلى باز كردم درباره سخنان كوتاه اميرمؤمنان عليه السّلام كه شامل موعظه ها، سخنان حكمت آموز، مثالها و آداب زندگانى بود. ولى سخنرانى هاى طولانى و نامه هاى بلند را نياوردم.»
كتاب ناتمام «سيّد» بى آنكه او قصد پايان بخشيدن آن را داشته باشد، در گوشه اطاقش قرار داشت. او گهگاه همان مقدار از كتاب را به بعضى از دوستان و نزديكان خود نشان مى داد و با آنان در اين زمينه به مشورت مى پرداخت. هر كس آن نوشته ها را مى ديد «سيّد» را تشويق مى نمود و به اينهمه ذوق و استعداد و تلاش، آفرين مى گفت. براى آنها خواندن همين چند ورق از كتاب هم جالب بود.
گروهى از دوستان «سيّد» كه از ناتمام ماندن كتاب او ناراحت بودند، پيشنهاد كردند كه او كار گذشته را به شكل ديگرى دنبال كند و به پايان برساند. آنها به سيّد گفتند: «بسيار بجاست كه تو مجموعه اى از سخنان دلنشين و زيباى اميرمؤمنان على عليه السّلام را گردآورى نمايى و تنها به سخنان كوتاه آن بزرگوار هم اكتفا نكنى. از اين پس هر نامه، سخنرانى، سفارش و سخن كوتاه يا بلندى كه از آن حضرت مى يابى بنويس و كتاب جداگانه اى درباره فرمايشات ايشان تهيه كن.» وي در اين باره مي گويد::
«گروهى از دوستانم، چون اين كتاب (يعنى همان كتابى را كه او نوشته بود اما ناتمام مانده بود) را نگريستند، از آنجا كه در آن فصلى با عنوان سخنان كوتاه امام على عليه السّلام بود، آن را پسنديدند و از نو بودن اين كار تعجب كردند. به همين خاطر از من خواستند كتابى بنويسم كه شامل تمام سخنرانى ها، نامه ها، موعظه ها و سخنان كوتاه اميرمؤمنان عليه السّلام باشد. به عقيده آنها، در سخنان آن حضرت شگفتى هاى فراوانى در بيان سنجيده و شيوا، گوهرهاى درخشانى از كلام عربى و گفتارهاى جالبى درباره دين و دنيا وجود دارد كه در هيچ سخنى ديده نشده و در هيچ كتابى گردآورى نگشته؛ چرا كه اميرمؤمنان عليه السّلام سرچشمه سخن سنجيده و شيوا است. هر گوينده توانايى راه او را در پيش گرفته و هر واعظ خوش گفتارى از سخنان آن حضرت يارى جسته است. با اين حال آن بزرگوار بر همه پيشى گرفته و در اين ميدان از همه برتر است. سخنان ايشان پرتوى از دانش الهى است و از آن بوى عطر سخنان پيامبرصلّى الله عليه و آله و سلّم به مشام مى رسد.»
پيشنهاد دوستانِ «سيّد» مورد قبول وى قرار گرفت و تشويق هاى شورانگيز آنان به او توان دوباره اى بخشيد. به قصد نهج البلاغه كمر همّت را بست و با عشق و علاقه كار را آغاز كرد.
قلب «سيّد رضى» مالامال از محبت امام على عليه السّلام بود و براى همين از هيچ كارى براى معرفى ايشان به مردم دريغ نمى نمود. او خود شيفته شخصيت بى همتاى اميرمؤمنان عليه السّلام بود و دوست داشت ديگران هم در پرتو خواندن سخنان امام عليه السّلام ، جرعه اى از درياى فيض آن حضرت را بچشند. اين خلاصه انگيزه «رضى» براى نوشتن نهج البلاغه بود. او خود در اين زمينه مى گويد:
«من درخواست دوستانم را پذيرفتم و اقدام به تأليف اين كتاب (نهج البلاغه) نمودم. مى دانستم كه تأليف آن بهره بزرگى در بردارد و ماندگار خواهد ماند و پاداش جاودانى خواهد داشت. بدين وسيله خواستم گوشه اى از عظمت شخصيت على عليه السّلام را روشن سازم و آن را بر فضائل بيشمارى كه از آن حضرت ميان دوست و دشمن شهرت دارد، اضافه كنم.»
«سيّد» براى نگارش نهج البلاغه در آغاز به جست و جوى سخنرانى هاى طولانى امام على عليه السّلام پرداخت. او از كتابخانه هاى معتبر بغداد بهره فراوانى برد. كتابخانه «دارالعلم» با «80000» نسخه ـ كه به برادر سيّد رضى تعلق داشت ـ ، كتابخانه «بيت الحكمة» با «100000» جلد كتاب، و چندين كتابخانه كوچك و بزرگ ديگر، در دسترس «سيّد» براى انجام اين كار بزرگ بود. البته خود او و دوستان دانشمندش نيز كتاب هاى فراوانى داشتند كه مى توانست از آنها به راحتى استفاده كند.
«رضى» براى جمع آورى سخنرانى ها يا به عبارت ديگر «خطبه ها» زحمت فراوانى كشيد. «خطبه» به سخنى گفته مى شود كه كمى طولانى است و معمولاً در ميان گروهى از مردم ايراد مى گردد.
اين دانشمند پرتلاش براى يافتن خطبه هاى اميرمؤمنان عليه السّلام صدها برگ از كتابهاى در دسترس خود را مطالعه كرد و از آنها يادداشت بردارى نمود. بخش «خطبه ها» كه نيمى از نهج البلاغه  تشكيل مى دهد گزيده اى از سخنرانى هاى امام على عليه السّلام است كه آنها را در زمانها و مكانهاى گوناگونى بيان فرموده اند. تعدادى از آنها در زمان جنگ، تعدادى در زمان صلح، بعضى در مسجد، بعضى در صحرا و... بر زبان آن بزرگوار جارى شده است.
در اولين بخش نهج البلاغه ـ بخش خطبه ها ـ نكته هاى فراوانى در زمينه هاى گوناگون ديده مى شود. مدح و ثناى خداوند، تاريخ و عبرتهاى آن، معرفى پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله و سلّم ، ياد فاطمه زهراعليها السّلام ، خاطرات گذشته، آموزش جنگاوران، آداب زندگانى، نصيحت و اندرز، توبيخ فرماندهان و صدها موضوع ديگر در سخنرانى هاى امام مورد توجه قرار گرفته است. اما آنچه در همه اين خطبه ها بدون استثناء به چشم مى خورد اوج فصاحت[1] و بلاغت[2] آنها است. البته بعضى از خطبه هاى آن حضرت از شهرت بيشترى برخوردارند كه به تعدادى از آنها اشاره مى كنم:
1ـ خطبه «شِقْشِقِيَّه» (خطبه شماره 3): گفتارى بسيار حزن انگيز و جان سوز است. اين خطبه درباره غصب خلافت امام عليه السّلام به دست ديگران، ايراد شده است.
2ـ خطبه «غرّاء» (خطبه شماره 83): خطبه اى سراسر موعظه و نصيحت است. اين خطبه آنچنان در دل شنوندگان اثر كرد كه چون سخن امام عليه السّلام پايان پذيرفت، همه به خود مى لرزيدند و مانند ابر بهارى اشك مى ريختند.
3ـ خطبه «اشباح» (خطبه شماره 91): اين خطبه درباره خداشناسى است و در پاسخ به مردى بيان شده كه از آن حضرت پرسيد: «خدا را آنچنان برايم توصيف كن كه گويى او را بطور آشكار مى بينم.»
4ـ خطبه «قاصعه» (خطبه شماره 192): خطبه اى است طولانى درباره شيطان كه در آن مردم را از پيروى شيطان برحذر مى دارد.
5ـ خطبه «پرهيزكاران» (خطبه شماره 193): اين خطبه در وصف پرهيزكاران است و در پاسخ به درخواست مرد پرهيزكارى به نام «هَمّام» ايراد شده است. سخنان امام عليه السّلام آنچنان حال «هَمّام» را دگرگون كرد كه او پس از پايان خطبه، آهى كشيد و در دم جان سپرد. اين خطبه پيوسته مورد توجه عالمان مسلمان بوده است و از آن براى تربيت شاگردان و راهنمايى مردم بهره مى گرفته اند.
بالآخره كار «سيّد رضى» در جمع آورى «خطبه ها» به پايان رسيد و او توانست 241 خطبه را از ميان انبوه كتابهاى در دسترس خود برگزيند.
پس از تأليف اولين بخش ـ بخش خطبه ها - سيّد به جمع آورى نامه هاى امام على عليه السّلام پرداخت. از آن حضرت نامه هاى فراوانى به جاى مانده كه يا به قلم خود امام عليه السّلام و يا به قلم كاتب ايشان و انشاء آن بزرگوار نگارش يافته است. نامه ها نيز همچون خطبه ها به مناسبتهاى گوناگونى نوشته شده اند. اگر زمان جنگ بود، امام عليه السّلام با نگارش و ارسالِ نامه اى به فرمانده سپاه خود، نكات لازم را به او گوشزد مى فرمود. اگر استانداران و دست اندركاران حكومت خطايى مى كردند، حضرت با قلم استوار خود آنان را مورد سرزنش قرار مى داد و از حقوق مردم دفاع مى كرد. گاهى هم نامه اى از دشمن كينه توز و نابكارش ـ معاويه ـ دريافت مى نمود كه با صلابت و قاطعيتى چشمگير به آن پاسخ مى داد.
 تعدادى از نامه هاى مشهور امام على عليه السّلام كه «سيّد» گردآورى نمود:
1ـ نامه اى به امام حسن عليه السّلام (نامه شماره 31): اميرمؤمنان عليه السّلام در اين نامه كه به هنگام بازگشت از جنگ صفين نوشته، فرزند خود را با لحنى محبت آميز نصيحت مى كند و به او نكات مهمى را مى آموزد. اين نامه يكى از جامع ترين متون اسلامى در تعليم و تربيت است كه مى تواند راهنماى خوبى براى معلمان و مربيان باشد.
2ـ نامه اى به عثمان بن حُنَيف (نامه شماره 45): اين نامه، نامه اى توبيخ آميز است. عثمان بن حنيف از سوى امام عليه السّلام فرمانرواى بصره بود. به آن حضرت خبر دادند كه عثمان در جلسه اى اشرافى حضور يافته و بر سر سفره اى نشسته كه فقيران و مستمندان شهر از آن محروم بوده اند. امام عليه السّلام نامه اى به عثمان نوشت و او را به خاطر اين كار ـ كه هرگز در شأن يك حاكم مسلمان نبود ـ سرزنش نمود.
3ـ وصيّتى به امام حسن و امام حسين عليهما السّلام (شماره 45): اين وصيت را امام عليه السّلام در روزهاى آخر عمر خود ـ يعنى پس از مجروح شدن با شمشير زهر آلود ابن مُلجم ـ بيان فرمود. اهميت اين وصيت از آن روست كه جزو آخرين فرمايشات امام عليه السّلام است و نكات مهمى در آن به چشم مى خورد.
4ـ نامه اى به مالك اشتر (نامه شماره 53): نامه اى است كه هنگام انتخاب مالك به فرمانروايى مصر نگارش يافته است. اين نامه داراى نكات فراوانى در اصول فرمانروايى و حكومت است و در طول تاريخ بسيار مورد توجه مسلمانان قرار گرفته است. در اين نامه زواياى گوناگون حكومت مانند: مسائل نظامى، حسابرسى بيت المال، ماليات، برخورد با مردم، دستگاه قضايى، اقتصاد، انتخاب مشاوران و وزيران، رفتار حاكم مسلمان، تجارت و صنعت، رسيدگى به محرومان، جنگ و صلح و دهها موضوع ديگر بررسى شده و براى هر يك، از جانب امام عليه السّلام راهنمائى هاى سودمندى بيان شده است.
پس از روزها تلاش و جست و جوى عالمانه، كار جمع آورى نامه ها هم پايان پذيرفت و سيّد 79 نامه و سفارش از امام را گردآورى نمود. اين بخش، دوّمين جزء نهج البلاغه كه تكميل شد.
 سيّد رضى دوباره مشغول كار و تحقيق شد؛ زيرا سوّمين بخش از نهج البلاغه ـ يعنى بخش كلمات قصار (سخنان كوتاه) ـ هنوز جمع آورى نشده بود. زيبايى سخنان كوتاه امام عليه السّلام بيشتر بدان خاطر بود كه آن بزرگوار حقايق ارزشمندى را با چند كلمه يا جمله كوتاه به شنونده مى آموخت و دريايى از علم و حكمت را در ظرف كوچكى از كلمات جاى مى داد. هر كس بخواهد نمونه هاى روشنى از ضرب المثلِ فارسىِ «كم گوى و گزيده گوى چون دُر» را بيابد، كافى است به آخرين بخش نهج البلاغه مراجعه كند و با حوصله سخنان كوتاه امام على عليه السّلام را بخواند؛ كه هم از دُر زيباترند و هم از دُر با ارزشتر.
كار سيّد رضى همچنان ادامه داشت و او هر روز برگى بر يادداشتهاى گذشته مى افزود. با نوشتن چهارصد و نودمين سخن كوتاه و حكمت آموز امام على عليه السّلام ، فصل «كلمات قصار» نيز نوشته شد. بدين ترتيب كل نهج البلاغه كه شامل خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار بود تكميل گرديد و سيّد رضى توانست كار بزرگى را كه مدّتها پيش آغاز كرده بود به پايان برساند.
انتخاب مشهورترين و زيباترين سخن، از بخش كلمات قصار كار دشوارى است. هر يك از آنها را كه بنگرى در حد خود زيبا و رسا و دلنشين است و به راحتى نمى توان يكى را بر ديگرى برترى داد.
در بخشهايى از كلمات قصار آمده است:
1ـ «إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلاَمُ.»
چون عقل كامل شود، سخن كوتاه گردد.
2ـ «مَاعَالَ مَنِ اقْتَصَدَ.»
كسى كه در خرج كردن ميانه روى نمايد، هرگز نيازمند نگردد.
3ـ «اَلطَّامِعُ فِى وِثَاقِ الذُّلِّ.»
طمعكار در بند ذلت و خوارى است.
4ـ «إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةٌ.»
از دست دادن فرصت مايه غم و اندوه است.
5ـ «أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَااسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ.»
بدترين گناه، گناهى است كه گنهكار، آن را كوچك شمارد.
6ـ «كَفَاكَ أَدَباً لِنَفْسِكَ اجْتِنَابُ مَاتَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِكَ.»
در ادب كردن خودت همين بس كه از آنچه از ديگران نمى پسندى دور كنى.
7ـ «لاَيَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ.»
انسان شكيبا پيروزى را از دست نخواهد داد گرچه مدتى طول بكشد.
8ـ «لاَتَرَى الجَاهِلَ إلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّ طاً.»
نادان را نمى بينى مگر آنكه يا زياده روى مى نمايد و يا كوتاهى مى كند.
9ـ «أَكْبَرُ الْعَيْبِ أَنْ تَعِيبَ مَا فِيكَ مِثْلُهُ.»
بزرگترين عيب آن است كه چيزى را بر ديگران عيب شمارى كه مانند آن در تو نيز باشد.
10ـ «مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْيَدَعِ الْمِراَءَ.»
كسى كه به آبروى خود علاقه مند است بايد جرّ و بحث با ديگران را رها سازد.
11ـ «مَنْ أَطَالَ الْأَمَلَ أَسَاءَ الْعَمَلَ.»
آن كس كه آرزوى طولانى نمايد، بدكردار گردد.
12ـ «مَنْ طَلَبَ شَيْئاً نَالَهُ أَوْ بَعْضَهُ.»
هركس چيزى را بجويد به همه آن ويا به قسمتى از آن دست خواهد يافت.
13ـ «إِذَا أَضَرَّتِ النَوَافِلُ بِالْفَراَئِضِ فَارْفَضُوهَا.»
هنگامى كه انجام مستحبات به واجبات زيان مى رساند، آنها را رها سازيد.
14ـ «سَيِّئَةٌ تَسُوءُ كَ خَيْرٌ عِنْدَاللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ.
كار بدى كه تو را ناراحت (و پشيمان) سازد، نزد خدا از كار نيكى كه مغرورت نمايد بهتر است.
 كم كم وقت آن رسيده بود كه «سيّد» نامى براى كتابش برگزيند. نام هر كتابى بايد بيانگر محتواى آن باشد. سيّد با خود مى گفت: چه نامى براى اين كتاب انتخاب كنم كه بتواند متن زيبا و خواندنى آن را معرفى كند. خيلى در اين باره فكر كرد. ناگهان كلمه اى در آينه ذهنش نقش بست: «نهج البلاغه». آرى او كتابش را نهج البلاغه گذاشت. «نهج» يعنى راه روشن و «البلاغة» يعنى سخن سنجيده و رسا گفتن و اين دو كلمه با هم به معنى «راه روشن سخن سنجيده و رسا گفتن» است. سيّد درباره نامگذارى مى گويد:
«سپس ديدم بهتر است كه اين كتاب را «نهج البلاغه» بنامم؛ زيرا اين اثر درهاى بلاغت را به روى بينندگان مى گشايد و جويندگان بلاغت را به آموختن آن نزديك مى سازد و آنچه را كه مورد نياز و خواسته استاد و شاگرد و واعظ و زاهد است در دسترسشان قرار مى دهد.»
بدين ترتيب كار نگارش نهج البلاغه در سال 400 هجرى قمرى، يعنى هنگامى كه «سيّد» چهل و يكساله بود، پايان پذيرفت.
«رضى» اولين بار نهج البلاغه را به برادرزاده خود، يعنى دختر سيّد مرتضى آموخت و معانى دقيق سخنان امام عليه السّلام را براى آن دختر دانش دوست توضيح داد و هر جا كه شاگرد عزيزش سؤالى مى نمود، به روشنى پاسخ مى گفت.
پس از آنكه دختر سيّد مرتضى بخوبى فرا گرفت، سيّد رضى به او اجازه داد تا همانگونه كه از عموى دانشمندش آموخته، براي ديگران بخواند و به ديگران بياموزد.
«سيّد» شش سال پس از نوشتن نهج البلاغه در سال 406 هجرى قمرى در چهل و هفت سالگى به رحمت ايزدى پيوست و دار فانى را وداع گفت. مردم بغداد با شكوه فراوان پيكر پاك اين عالم وارسته را تشييع كرده و پس از نماز بر جنازه مطهرش، او را در خانه خودش در محله «كَرخ» به خاك سپردند.
 «سيّد رضى» چشم از جهان فرو بست اما نام او بخاطر خدمات فراوانش به دنياى علم و دانش، از جمله نگارش نهج البلاغه در تاريخ ماندگار و جاودان شد. تأليف نهج البلاغه، «سيّد» را جزو مشهورترين و معتبرترين محققان و نويسندگان گرداند؛ تا آنجا كه بسيارى از مردم امروزه او را با عنوان: «نويسنده نهج البلاغه» مى شناسند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page