مناظره مأمون با چهل نفر از علماء

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

مناظره مأمون با چهل نفر از علماء

ناقل ابن عبدربه اندلسى
مصدر عقدالفريد
مترجم و محقّق مهدى فقيه ايمانى

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
... فَبَشِّـرْ
عِبَادِ الَّـذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ
أَحْسَنَهُ أُوْلـئِكَ الَّـذِينَ هَديــهُمُ اللهُ وَ أُوْلئِك هُمُ أُوْلُوا الاَْلْبـَاب
سوره زمر: 17
پس مژده ده
بندگان مرا ، آنان كه سخنان را مى شنوند ،
و از نيكوترين آن پيروى مى كنند;
آنها كسانى باشند كه خدا هدايتشان فرموده ،
و آنها خردمندانند.

بسمه تعالى
إنَّ اللهَ يؤيِّد هذَا الدّينَ بأقوام لاخـَلاق لَهُم

با اينكه مأمون الرشيد يكى از خلفاى دروغين و غاصب اهل بيت(ع) بود; و پس از كشتن برادرش امين و برچيدن سفره خلافتش ، نقشه آوردن امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام با عده اى از سادات ، از مدينه به طوس را طرح و پياده نمود;
و با پى بردن به محبوبيّت امام در انظار عموم ، به انگيزه آنكه حضرتش را از چشم مردم بيندازد; او را بر سر زبانها انداخت; و آنگاه ــ چنانكه سيوطى نوشته است ــ در سنه 201 برادرش مؤتمن را از مقام ولايتعهدى خود خلع ، و با زور و تهديد ، ولايتعهدى خود را بر آن حضرت تحميل كرد(1)
پس در عين حاليكه امام رضا عليه السلام ، با آگاهى از مقصود وى ، به شرط عدم دخالت در شؤون خلافت ، عنوان ولايتعهدى را پذيرفت; و حتى با زور و فشار حاضر مى شد مثلا اقدام به اقامه نماز عيد كند; امّا نقشه هاى از چشم اندازى مأمون درباره امام ، يكى پس از ديگرى به مراتب بر موقعيّت اجتماعى امام و محبوبيتش در نظر دوست و دشمن و موافق و مخالف مى افزود; تا آنجا كه مأمون احساس كرد با وجود امام هشتم ، آنطورى كه بايد از آرامش خاطر برخوردار نيست; و آنچنانكه دلخواه اوست و انتظار دارد ــ تحت عنوان خلافت پيغمبر ــ زمامدار مطلق و بى چون و چراى سرزمين هاى اسلامى شناخته و تحويل گرفته شود ، نمى شود; و بالاخره از روى بغض و كينه توزى و سعايت و تحريك فضل بن سهل و حسن بن سهل ، نقشه قتل حجت خدا را (كه هيچگونه تمايل و فعاليتى در جهت تصدى پست خلافت ظاهرى از او بروز نكرد) طرح ، و در دربار خود ، و به دست غلام خود آن را به اجرا در آورد; و حضرتش را در سن پنجاه و پنج سالگى ، در ماه صفر سال دويست و سه هجرى ، با آب انگور زهرآلود مسموم و شهيد كرد.
امّا به موجب فرموده پيامبر اكرم صلَّى الله عليه و آله كه با ايراد حديث: «إنَّ اللهَ يؤيّد هذا الدّينَ بأقوام لاخلاق لَهُم»(2)معصومش) را به وسيله افراد و گروههاى بى بندوبار و شيطان صفت پيشگوئى فرمود; گوشه اى ازين پيشگوئى ، به وسيله عبداله مأمون الرشيد جامه عمل پوشيد ، و تحقق يافت.
مامون روزى به فكر افتاد به دفاع و حمايت علمى از مقام امامت امام امير مؤمنان على بن أبى طالب عليه السلام ، و افضليت همه جانبه آن حضرت در زمينه خلافت بلافصل بعد از پيغمبر اقدام كند و حق تقدم آن امام مظلوم را از متصدّيان قبل از وى ، اثبات و بر ملا سازد.
به همين منظور يحيى بن اكثم بزرگترين عالم دربارى را (كه هم سمت رياست قوه قضائيه دستگاه خلافت را به عهده داشت و هم پست رئيس الوزرائى مأمون الرشيد را) احضار ، و هدف خود را مطرح ، و دستور انتخـاب و احضار چهل نفر از بزرگترين علمـاء و شخصيـّت هاى علمى ــ كه داراى صلاحيّت علمى و بحث و گفتگو باشند ــ را صادر كرد; و مجلس مناظره خود را با آن چهل نفر به راه انداخت و با پيروزى هرچه بيشتر و جالب تر وى بر آن چهل نفر ، به پايان رسيد.
توضيحاً شرح  اين قضيّه و جريان مناظره مأمون با چهل نفر از علماى سنى را براى اولين بار دو نفر از شخصيّت هاى معروف و سرشناس اسلامى مفصلا نوشته اند; و از آن پس نيز ديگران هم از آنها نقل كرده اند.
اوّل: اديب و تاريخ نگار سنّى ، أحمد بن محمد بن عبدربّه ، از اهل قرطبه اندلس (اسپانياى كنونى) و در گذشته (328 هـ) مى باشد.
نامبرده را كتابى است بنام «عقد الفريد» كه مكرراً در مصر و ديگر كشورهاى اسلامى مثل تركيه و لبنان چاپ و منتشر گرديده; و اضافه برينكه كتاب «عقد الفريد» بطور فراوان ، گوياى حالت تعصب آميز مؤلف بر عليه شيعه مى باشد ، كافى است بدانيم طبق نوشته علامه خيرالدين زركلى ، رجال نويس مشهور سوريه ، در كتاب «الأعلام . . . ــ ج1 ص207  چاپ پنجم ــ » ، ابن عبدربّه داراى ارجوزه تاريخى است كه ضمن مطرح كردن اسامى خلفا ، از معاويه به عنوان خليفه چهـارم نام برده ، و نام على و مقـام خلافت حضرتش را فداى تعصّب نموده و به دست فراموشى سپرده; وليس اوّل قارورة كُسرت فى الاسلام.
و ما را درين زمينه حرفى نيست جز اينكه بگوئيم خداوند او را با معاويه محشور فرمايد كه منطقى ترين و جالب ترين بحث خلافت را كه در افضليّت و تقدّم همه جانبه على خلاصه مى شود ، از زبان مأمون الرشيد با ويژگى هائى كه داشته است ، مى نويسد; امّا نه تنها گرايش به مقام خلافت بلافصل اميرالمؤمنين على(ع) نجسته ، كه در مرتبه چهارم هم بر خلاف عموم اهل تسنن ، معاويه را بجاى على مطرح ، و إعمال تعصب مى كند. و راستى چه بهتر كه نام على در رديف خلفاى آنچنانى ذكر نشده ، و حضرتش ــ با انواع فضائل و مزايا و حق تقّدم همه جانبه اى كه دارا بود ــ در جاى خود محفوظ بوده و هست.
امّا قضيّه مناظره مأمون الرشيد با چهل نفر از علماى سنى را در كتاب فوق ايراد نموده ، مراجعه شود(3)
دوّم: بزرگ ناقل حديث و حديث شناس شيعى ، مرحوم أبوجعفر محمّد بن على بن حسين بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق ، در گذشته (381 هـ) ، و مدفون در شهر رى مى باشد.
نامبرده را كتابى است بنام «عيون أخبار الرضا» در شرح حال امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام.
به نوشته علامه تهرانى ، اين كتاب مشتمل بر 139 باب است كه 73 باب آن در سال 1317 هـ بچاپ رسيده و بعداً هم بطور مكرّر در ايران چاپ و انتشار يافته و عدّه اى از علماى أعلام ــ از جمله علامه محقّق عاليقدر ملاّ محمّد تقى نجفى صاحب حاشيه بر معالم ــ هر يك  آن را ترجمه نموده ، و محدّث جزائرى هم شرحى بر آن نوشته است(4)
و امّا داستان بحث مأمون الرشيد با چهل نفر از علماى سنّى را در كتاب نامبرده بطور مفصّل ذكر نموده(5)
همچنانكه مرحوم علامه مجلسى آن داستان را عيناً به نقل از «عيون أخبار الرضا» آورده است(6)
و سيّد بن طاووس بخشى از آن را از ابن عبدربّه نقل نموده(7)
و علامه محقّق امينى هم بخش هائى از آن را به نقل از «عقد الفريد» ذكر كرده است(8)
و مرحوم قاضى نورالله شوشترى هم در آغاز شرح حال مأمون الرشيد بدان اشاره نموده(9)
توضيحاً نظر به اندكى اختلاف كه در متن هاى مناظره در دو كتاب فوق الذكر بنظر مى رسد(10)بطور خلاصه از يكسو متن مندرج در «عيون أخبار الرضا» نسبت به متن مندرج در «عقد الفريد» قدرى طولانى تر و داراى محتوائى بيشتر و گوياتر بود.
و از سوى ديگر هدف اصلى از ترجمه و نشر فارسى اين مناظره براى نخستين بار ارائه گوشه اى از واقعيّات اسلامى و حقايق تاريخى بيانگر مقام خلافت بلافصل إمام أميرالمؤمـنين على بن أبى طـالب(ع) است ، به برادران اهل تسنّن فارسى زبان.
و در مرحله سوّم ، ابن عبدربّه همچنانكه اشاره شد ، خود سنّى مذهب و طبعاً آثار بجا مانده تاريخى و نقليّاتش در نظر آن فرقه از اعتبار بيشتر و از سنديّت محكم ترى برخوردار است.
ما متن مندرج در كتاب او «عقد الفريد» را انتخاب و به ترجمه ساده و بدون شاخ و برگ آن پرداختيم ، تا شايد افراد فرقه نامبرده ، بويژه طبقه جوان و تحصيل كرده آن كه كمتر دچار آلودگى هاى ذهنى و به دور از تعصّبات قومى و نژادى اند ، با دقّت و طيب خاطر آن را بخوانند; و از آن پس تكليف بين خود و خدا را ــ در جهت گرايش هاى عقيدتى ــ بهتر تشخيص دهند; و دست آخر به قول شاعر:
من آنچه شرط بلاغ است با تو مى گويم
تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال
و السّلام على من اتّبع الهدى
م ـ فقيه ايمانى

________________________________________________
1ــ «تاريخ الخلفاء» ص 284 ـ 285 ، چ دارالفكر .
2 ــ «معجم صغير» طبرانى ، ص 66 ، شماره 132 ;
 «كشف الاستار» هيثمى ،2/286 ، شماره هاى 1720 ـ 1722 ، باب تأييد اسلام به مردم فاجر ; «مجمع الزوائد» هيثمى ، 5/302 ، باب تأييد اسلام از ناحيه اشرار .
3 ــ «عقد الفريد» ج 5 ص 92 ـ 101 ، و در چاپ ديگر ج3 ص42 .
4 ــ «الذريعه» ج4 ص120 ـ 121 و ج 15 ص 375 .
5 ــ «عيون أخبار الرضا» ج2 ص 185 ـ 200 .
6 ــ «بحار الأنوار» ج49 ص 189 ـ 208 .
7 ــ «طرائف» ص 30 .
8 ــ «الغدير» 1/210 ـ 212 و 3/107 ـ 108 و 3/236 ـ 237 .
9 ــ «مجالس المؤمنين» ج2 ص270 .
10 ــ از جمله موارد اختلاف اين است كه در متن شيخ صدوق ، غير از إسحاق ، ديگر حاضرين در مجلس هم با مأمون به گفتگو و سؤال و جواب پرداختند; امّا در متن ابن عبدربّه تنها نام إسحاق مطرح شده كه عهده دار رد ايرادهاى مربوطه ، و طرف خطاب مأمون قلمداد گرديده .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page