١ ـ محاصره خیمههای امام حسین(علیه السلام) در كربلا
٢ ـ رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)
٣ ـ درخواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین (علیه السلام)
٤ ـ خطابه خواندن امام حسین (علیه السلام)
٥ ـ حفر خندق در اطراف خیمههای امام حسین (علیه السلام)
٦ ـ غسل شهادت
1ـ محاصره خیمههای امام حسین(علیه السلام) در كربلا
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «تاسوعا روزی بود كه حسین(علیه السلام) واصحابش را در كربلا محاصره و سپاهیان شام بر كشتن آن حضرت اجتماع کردند و پسر مرجانه و عمر بن سعد به دلیل كثرت سپاه و لشكری كه برای آنها جمع شده بود، خوشحال شدند، و آن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین كردند كه یاوری برای او نخواهد آمد و اهل عراق حضرتش را یاری نخواهند نمود». سپس فرمودند: «پدرم فدای آن كسی كه او را غریب و تنها گذاشتند، و در تضعیف او كوشیدند!» .
2ـ رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)
در روز تاسوعا شمر ملعون برای حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) و برادرانش امان نامه آورد.
هنگامی که شمر به خیمههای امام حسین(علیه السلام) رسید، بانگ برآورد كه: «پسران خواهر ما كجایند؟ آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسین(علیه السلام) فرمود: «جواب او را بدهید اگر چه فاسق است».
حضرت عباس(علیه السلام) در جواب او فرمودند: «چه میگویی؟».
شمر گفت: «من از جانب امیر عبیدالله برای شما امان نامه آوردهام. شما خود را برای حسین(علیه السلام) به كشتن ندهید».
حضرت عباس(علیه السلام) با صدای بلند فرمود: «لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. ما امان داشته باشیم در حالی كه پسر دختر پیامبر خدا در امان نباشد؟!»
3 ـ درخواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین(علیه السلام)
عصر روز نهم محـرم عمر بن سعد رو به لشكریان خود كرد و فریاد زد:
«ای سپاه خدا! سوار شوید و شاد باشید كه به بهشت میروید!!» و با این فرمان لشكریان او به سمت خیمههای امام حسین(علیه السلام) حركت نمودند. امام در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تكیه داده و سر بر زانو نهاده بود. پس در این هنگام سر مبارك خویش را بلند كرد و به حضرت ابوالفضل(علیه السلام) فرمودند: «ای عباس! جانم فدای تو باد! بر اسب سوار شو و از آنها بپرس برای چه به اینجا آمدهاند؟».
حضرت ابوالفضل(علیه السلام) به همراه بیست تن از اصحاب به سمت سپاه دشمن رفتند و علت این حركت را جویا شدند. عمر بن سعد در پاسخ گفت: «یا بیعت با یزید یا آماده نبرد خونین!!»
حضرت به آنان گفت: «صبر كنید تا پیام شما را به امام حسین(علیه السلام) برسانم.» چون پیام آنان را به امام رساند، آن حضرت فرمودند: «برادرم ابوالفضل! به نزد سپاه دشمن برگرد، بلكه همین امشب از آنان مهلت بگیری تا ما مشغول نماز و راز و نیاز با خدا باشیم؛ خداوند میداند كه من به نماز و قرائت قرآن و دعا كردن، عشق میورزم». به این صورت جنگ به تأخیر افتاد.
4ـ خطبه خواندن امام حسین(علیه السلام)
امام سجاد(علیه السلام) میفرمایند: «پدرم امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا اصحاب خویش را نزد خود فراخواندند. من نیز در حالی كه بیمار بودم به نزد ایشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پس پدرم به اصحاب و یاران خویش فرمودند:
"خدای را ستایش میكنم به بهترین ستایشها و او را سپاس میگویم در خوشی و ناخوشی؛ بار خدایا! تو را سپاسگزارم كه ما را به نبوت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دین را به ما كرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا نمودی. پس ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده.
اما بعد، به درستی كه من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمان بردارتر و به صله رحم پایبندتر از اهل بیتم نمیشناسم؛ خدا شما را به سبب یاری من جزای خیر دهد. من می دانم كه فردا كار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من بیعت خود را از شما برمیدارم و اجازه میدهم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنید و هر یك از شما دست یك تن از اهل بیت مرا بگیرید و در روستاها و شهرها پراكنده شوید تا خداوند فرج خود را برای شما مقرر دارد. این مردم مرا میخواهند و چون بر من دست یابند با شما كاری ندارند"».
پس از این فرمایش امام، اهل بیت و اصحاب آن حضرت یكی پس از دیگری برخاستند و با سخنانی بر فداكاری و وفاداری خود تا مرز شهادت نسبت به امام(علیه السلام) پافشاری نمودند .
5ـ حفر خندق در اطراف خیمههای امام حسین(علیه السلام)
امام حسین(علیه السلام) به یاران خویش فرمان داد تا اطراف خیمهها را خندق بكنند و آن را از تیغ و نی پر كنند تا در هنگام حمله دشمن، آنها را آتش زنند و راه ارتباطی دشمن با خیمهها قطع شود و فقط از یك قسمت كه یاران امام مستقر بودند، جنگ صورت پذیرد .
6ـ غسل شهادت
امام حسین(علیه السلام) حضرت علیاكبر(علیه السلام) را با سی نفر سواره و بیست نفر پیاده فرستادند تا از شطّ فرات آب بیاورند. پس از آنكه آنان، مشكهای آب را به خیمهها آوردند، امام رو به اصحاب خود نمودند و فرمودند: «برخیزید و آب بنوشید كه این آخرین توشه شماست؛ وضو گرفته، غسل كنید و لباسهای خود را بشویید تا كفن شما باشد!»
نقل شده که عبدالرحمن و بریر بن خضیر بر درِ خیمه ای که به منظور استحمام و نظافت بود به نوبت ایستاده بودند تا داخل شده خود را نظافت كنند. بریر با عبدالرحمن مزاح میكرد! عبدالرحمن به او گفت: «حال وقت مزاح نیست!» بریر گفت: «خویشان من میدانند كه هرگز نه در جوانی و نه در كهولت، اهل شوخی نبودهام؛ ولی چون به من بشارت سعادت و بهشت داده شده است، سر از پا نمیشناسم و فاصله میان خود و بهشت را جز شهادت نمیدانم».
9 محرّم الحرام
- بازدید: 94476