فضائل امير مؤمنان على(عليه السلام) از زبان ديگر خلفا
حديث منزلت از زبان عمر بن عبدالعزيز
ابن عساكر دمشقى با ذكر سند از عمر بن عبدالعزيز ـ نبيره مروان حكم و يكى از خلفاى اموى (متوفاى 101 هـ ) ـ نقل نموده و او از سعيد بن مسيب و او از سعد بن وقاص، كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) حديث «أنت منّى بمنزلة هارون من موسى...» را درباره على(عليه السلام) فرمود.(226)
تأثير ايمان على(عليه السلام) در قلب جبرئيل
خطيب خوارزمى با ذكر سند و واسطه حافظ ابن مردويه اصفهانى از عمر بن عبدالعزيز نقل نموده كه چون شنيد بعضى على بن ابى طالب را مورد طعن و تنقيص قرار مى دهند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر پيامبر به ذكر فضائل على و سابقه او پرداخت، آنگاه با ذكر سند از اُمّ سلمه نقل نمود كه گفت: وقتى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نزد من بود جبرئيل بر او نازل شد و حضرتش را صدا زد.
پس او تبسّم نمود و چون جبرئيل رفت، گفتم: پدر و مادرم بفدايت يا رسول الله، چه چيز شما را به خنده آورد؟
پيامبر فرمود: جبرئيل به من خبر داد وقتى على بزهاى خود را مى چراند، خواب او را ربود و قسمتى از بدنش نمايان شد، پس همينكه من لباسش را بر تنش انداختم، دستم به بدنش رسيد و خُنكى ايمانش به قلب من سرايت كرد [و احساس لذّت نمودم] من از اين گزارش جبرئيل خندان شدم.(227)
اگر مردم فضائل على(عليه السلام) را بدانند از ما متابعت نمى كنند
ابن ابى الحديد با ذكر سند از عمر بن عبدالعزيز نقل نموده كه:
پدرم بهنگام خطبه خواندن، حالش عادى و بطور مستمر ايراد سخن مى كرد، امّا همين كه به سبّ و ناسزاگوئى على مى رسيد زبانش به لكنت مى افتاد، رنگ چهره اش زرد و حالش متغيّر مى شد.
در اين باره از وى سؤال كردم؟
گفت: آيا متوجّه ـ تغير حال من ـ شدى؟ گفتم: آرى،
سپس گفت: اگر مردم آنچه را كه من از فضائل و مناقب على مى دانم بدانند ديگر احدى از آنها از ما پيروى نخواهد كرد.(228)
و خاطر نشان نمود كه: بايد به هر شكلى كه هست امتيازات على را با سبّ و فحش، لوث و مخفى نمود، تا بتوانيم به رياست بر مردم ادامه دهيم، وگرنه مردم على را ترك نمى كنند تا به ما بپيوندند و از ما متابعت كنند.
عمر بن عبدالعزيز و حديث «من كنت مولاه...»
حافظ ابو نعيم اصفهانى و ديگران با ذكر سند از يزيد بن عمر بن مورق نقل نموده كه گفت: هنگامى كه عمر بن عبدالعزيز در شام به مردم بذل و بخشش مى كرد، من حاضر بودم و به نزد او رفتم، پس از من پرسيد تو از چه گروهى باشى؟
گفتم: از قريش.
گفت: از كدام قبيله قريش؟
گفتم: از بنى هاشم.
پس قدرى سكوت كرد و گفت: از كدام بنى هاشم؟
گفتم: مولاى على(229)
گفت: على كيست؟
پس من سكوت كردم، آنگاه دستش را بر سينه گذاشت و گفت: من هم والله مولاى على بن ابى طالب كرّم الله وجهه هستم.
سپس گفت: عدّه اى كه خود از پيامبر شنيده بودند براى من گفتند كه پيامبر فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه».
آنگاه از مزاحم ـ متصدى امور ماليش ـ پرسيد به امثال اين مرد چه اندازه داده مى شود؟
گفت: صد يا دويست درهم.
عمر بن عبدالعزيز گفت: به او پنجاه دينار عطا كن. و به روايت ابو داود گفت: بخاطر ولايتش نسبت به على ابى طالب شصت دينار بده.
سپس گفت: به شهر خود برگرد، به زودى همان اندازه كه به امثال تو داده مى شود به تو هم داده خواهد شد.(230)
عمر بن عبدالعزيز كسى را زاهدتر از على(عليه السلام) نمى شناسد
خطيب خوارزمى با ذكر سند بواسطه حافظ ابن مردويه از عمر بن عبدالعزيز نقل نموده كه گفت: «ما علمنا أنَّ أحداً كان فى هذه الأمّه بعد النّبى(صلى الله عليه وآله) أزهد من علىّ بن أبى طالب»(231)
ما در بين اين امت بعد از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) احدى را نشناختيم كه زاهدتر از على بن ابى طالب باشد.
________________________________________________
(226) تاريخ دمشق ابن عساكر، ج17، مخطوط موجود در كتابخانه ظاهريه شام، ص145، ضمن ترجمه رزيق غلام على بن ابى طالب[عكس آن در كتابخانه علاّمه طباطبائى در قم] .
(227) مناقب خوارزمى، فصل سيزدهم، حديث سوم، ص77 .
(228) شرح نهج البلاغه، 13/221 به نقل از «نقض العثمانيه» اسكافى .
(229) مراد آزاد شده يا دوست على(عليه السلام) باشد.
(230) حلية الاُولياء، 5/364 . اغانى ابوالفرج اصفهانى، 8/156، و در چاپ دار الفكر بيروت، 8/307 با كمى تفاوت . اسد الغابه ابن اثير 5/383 از ابو نعيم و ابن منده . تاريخ ابن عساكر، 5/320 به روايت از زريق قرشى مدنى از مواليان امام امير مؤمنان . فرائد السمطين حموينى باب دهم، ج1، ص66 . نظم درر السمطين زرندى، ص112 .
(231) مناقب خوارزمى ص67، فصل دهم، حديث 3 .